توسعه در ژاپن؛ تولد دوبارۀ یک ملت

عصر ایران؛ احمد فرتاش - در تابستان ۱۹۴۵، زمانی که خاکستر بمباران اتمی هنوز بر هیروشیما و ناگازاکی مینشست، بسیاری بر این باور بودند که ژاپن برای دههها دیگر توان ایستادن نخواهد داشت. کشوری شکستخورده، اشغالشده و ازهمگسسته، با زیرساختهای ویران و مردمی که در فقر و ناامیدی دستوپا میزدند. اما کمتر از سه دهه بعد، همین کشور با شتابی حیرتآور به یکی از بزرگترین اقتصادهای صنعتی جهان تبدیل شد. چه شد که چنین جهشی ممکن شد؟ این پرسشی است که مسیر توسعه ژاپن را به الگویی متمایز در جهان معاصر تبدیل کرده است.
ژاپنِ قبل از معجزه
اگرچه بسیاری از تحلیلها، نقطۀ شروع توسعه ژاپن را سالهای پس از جنگ جهانی دوم میدانند، اما بذرهای این جهش را باید در عصر میجی (از ۱۸۶۸ به بعد) جستوجو کرد. در این دوران، ژاپن با آگاهی از تهدیدات استعمار غرب، بهسوی نوسازی سیاسی، نظامی و صنعتی روی آورد. دولت متمرکز، نظام آموزشی عمومی و توسعۀ زیرساختها در همین دوره بنا شکل گرفتند. با این حال، توسعهی مدرن ژاپن در قرن بیستم، با نظامیگری تهاجمی و فاجعهای چون جنگ دوم جهانی، به بنبست رسید. ویرانی پس از شکست، عملاً همهچیز را از نو تعریف کرد.
اشغال آمریکا و بنیانگذاری نظم نوین
از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵2، ژاپن تحت اشغال ایالات متحده بود. اما برخلاف سایر موارد اشغال در تاریخ، این دوره توأم با غارت و چپاول نبود بلکه اصلاحات ساختاری را در کشور اشغالشده رقم زد. حاکم آمریکاییِ ژاپن در این دوره، ژنرال داگلاس مکآرتور، با هدف جلوگیری از بازگشت ژاپن به نظامیگری، برنامهای گسترده از بازسازی سیاسی و اجتماعی را آغاز کرد:
تدوین قانون اساسی جدید، که در آن امپراتور تنها نماد وحدت ملی شد
تأسیس نظام دموکراتیک و پارلمانی
اضمحلال زمینداریهای بزرگ و توزیع اراضی میان کشاورزان
ایجاد اتحادیههای کارگری و آزادی مطبوعات
بازسازی نظام آموزش بر پایه الگویی آمریکایی، اما با حفظ ریشههای فرهنگی ژاپن
ژنرال داگلاس مک آرتور
از دل این اصلاحات، دولت ژاپن توانست ساختاری کارآمد، مشروع و در عین حال توسعهگرا پید کند. واشنگتن با حمایت از این نظم جدید، تضمین کرد که ژاپن در مسیر دموکراسی و نوسازی اقتصادی سقوط نکند.
دولت توسعهگرا: بوروکراسی نخبگان
در دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، آنچه در ژاپن شکل گرفت، الگویی از دولت توسعهگرای دموکراتیک بود. در این ساختار، نخبگان بوروکرات - بویژه در وزارت صنعت و تجارت بینالملل (MITI)-نقش هدایتگر توسعه اقتصادی را ایفا میکردند. این وزارتخانه، نه با فرمان، بلکه با سیاستگذاری هوشمند، جهتگیری کلی اقتصاد را این طور طراحی کرد:
شناسایی صنایع کلیدی (مثل فولاد، خودرو، الکترونیک)
تخصیص اعتبارات، معافیتها و وامهای ترجیحی
حمایت از صادرات و محدودیت واردات رقابتی
سرمایهگذاری در پژوهش، فناوری و آموزش فنی
ژاپن، برخلاف کشورهای نئولیبرال امروزی، به بازار آزاد رهاشده تکیه نکرد؛ بلکه از طریق نوعی سرمایهداری هدایتشده، توانست مزیتهای رقابتی خود را در بازار جهانی تثبیت کند. دولت ژاپن با تحریک رشد بخش خصوصی، ابتدا با وضع مقررات و حمایت گرایی، بهطور مؤثر بحرانهای اقتصادی را مدیریت میکرد و بعداً با تمرکز بر گسترش تجارت، به معجزه اقتصادی ژاپن پس از جنگ کمک کرد. بهبود اقتصاد ژاپن حتی پس از خروج فرماندهی عالی نیروهای متفقین (SCAP) و کاهش رونق اقتصادی ناشی از جنگ کره ادامه یافت.
در اواخر دهۀ ۱۹۶۰، ژاپن کاملا از خاکستر جنگ جهانی دوم برخاسته بود و به یک بهبود اقتصادی شگفتانگیز سریع و کامل دست یافته بود. به گفتۀ پروفسور دانشگاه ناکس، میکیسو هان، دوره منتهی به اواخر دهۀ ۱۹۶۰ ژاپن شاهد «بزرگترین سالهای رفاه» خود بود.
صنعت مرتبط با زغال سنگ و فلز ژاپن در دهه ۱۹۶۰ نرخ رشد سالانه ۲۵ درصدی را تجربه کرد
شرکتهای خوشهای و فرهنگ تولید
بخشی دیگر از راز توسعه ژاپن، در مدلهای شرکتی آن نهفته بود. شرکتهای عظیم و خوشهای به نام کیرتسو (Keiretsu)، مانند تویوتا، میتسوبیشی، و پاناسونیک، که با بانکهای بزرگ و شبکههای توزیع و نوآوری در ارتباط بودند، به موتور رشد اقتصادی تبدیل شدند.
در کنار آن، فرهنگ کاری خاص ژاپنی - با تأکید بر انضباط، کار گروهی، وفاداری سازمانی و نوآوری پیوسته - توانست کیفیت تولیدات ژاپن را به استانداردی جهانی ارتقا دهد. مدلهایی چون کایزن (بهبود مستمر) و تولید ناب (Lean Production)، بعدها در سراسر دنیا مورد تقلید قرار گرفتند.
تلویزیونهای ساخت ژاپن در دوران رشد شدید؛ از نیمۀ دهۀ 1950 تا اوایل دهۀ 1970 میلادی
بحران نفتی و عبور از شوک
در دهۀ ۱۹۷۰، بحران جهانی نفت، بسیاری از اقتصادهای نوظهور را در هم شکست. اما ژاپن، با تمرکز بر صنایع برخوردار از بهرهوری بالا و مصرف انرژی پایین، که عمدتا مبتنی بر فناوری پیشرفته بودند، از این بحران عبور کرد و حتی صادرات خود را افزایش داد. این مرحله، نشان داد که توسعۀ ژاپن نه تصادفی، بلکه بر پایه ساختاری انعطافپذیر و آیندهنگر بنا شده است.
در واقع ماجرا از این قرار بود که در سال ۱۹۷۳، اولین شوک قیمت نفت به ژاپن (بحران نفتی ۱۹۷۳) وارد شد و قیمت نفت از ۳ دلار در هر بشکه به بیش از ۱۳ دلار در هر بشکه افزایش یافت. در این مدت، تولید صنعتی ژاپن ۲۰ درصد کاهش یافت زیرا ظرفیت عرضه نمیتوانست بهطور مؤثری به گسترش سریع تقاضا پاسخ دهد. علاوه بر این، شوک دوم نفتی در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ وضعیت را تشدید کرد زیرا قیمت نفت دوباره از ۱۳ دلار در هر بشکه به ۳۹٫۵ دلار در هر بشکه افزایش یافت. با اینکه ژاپن به شدت تحت تأثیر این دو بحران نفتی قرار گرفته بود، اما توانست در برابر تاثیرات منفی این بحرانها مقاومت کند و موفق شد از شکل تولید انبوهمحور به تولید فناوریمحور متمرکز شود.
موانع، چالشها و بازتعریف توسعه
دهۀ ۱۹۹۰ برای ژاپن آغاز دورهای از رکود بود. ترکیدن حباب مالی، پیری جمعیت، کاهش بهرهوری، و ضعف در بخش خدمات، ژاپن را با چالشهایی تازه روبرو کرد. دولت تلاش کرد با سیاستهای انبساطی، اصلاحات مالی، و جهانیسازی بیشتر، اقتصاد را احیا کند، اما رشد سریع گذشته دیگر تکرار نشد. با این حال، ژاپن همچنان یکی از بالاترین شاخصهای a/news/1064106/%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%DB%80-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA">توسعۀ انسانی، امید به زندگی، و نوآوری صنعتی را در جهان حفظ کرده است. اگرچه از لحاظ رشد خام اقتصادی از چین عقب افتاده، اما در کیفیت زندگی، زیرساخت، و ثبات سیاسی و زندگی دموکراتیک هنوز الگویی متمایز به شمار میآید و وضعیتی به مراتب بهتر از چین دارد.
نیسان سانی ارزان قیمت در دهه ۱۹۶۰ به نماد طبقه متوسط ژاپن تبدیل شد
جمعبندی: ژاپن، الگویی آسیایی از مدرنیتۀ بومیشده
تجربۀ ژاپن نشان میدهد که توسعه، تنها با تقلید محض از مدلهای غربی حاصل نمیشود. این کشور، با بهرهگیری از نهادهای بومی، اصلاحات ساختاری، فرهنگ ملی، و هدایت هوشمند دولت، توانست مدرنیتهای غیراستعماری بسازد. آمریکا در تثبیت نهادهای دموکراتیک و جلوگیری از هرجومرج در ژاپن، نقشی کلیدی ایفا کرد، اما موتور اصلی پیشرفت، خود ژاپنیها بودند.
تجربۀ ژاپن همچنین نشان میدهد که عنصر خارجی لزوما در پی هویتستانی از مردم یک کشور نیست و چه بسا مدعیان افراطی استقلال، با عملکرد ناصواب خودشان، ناخواسته در خدمت هویتزدایی از مردم خود باشند. به هر حال، امروزه ژاپن فراتر از یک معجزه اقتصادی، نمونهای از تلفیق سنت و تجدد، و مثالی است از اینکه چگونه میتوان پس از فروپاشی، دوباره برخاست.