پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 
سید هادی برهانی؛ استاد مطالعات اسرائیل – دانشگاه تهران: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اخیرا در گفتگو با خبرنگاران از تحولات بسیار مهمی در آستانه سفر او و هیات همراه به خاورمیانه خبر داد. کمی بعد، خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس اعلام کرد در این سفر ترامپ در صدد است سیاست رسمی دولت آمریکا در نامیدن خلیج فارس را تغییر داده و حمایت خود را از نامگذاری «خلیج عربی» اعلام نماید. متعاقبا، پیامی از پسر ترامپ منتشر گردید که این امر را منتفی و کذب تلقی می نمود اما، در آخرین فراز این تحول جنجال برانگیز، پاسخ ترامپ به سوال خبرنگاران در این باره نشان داد این مسئله در دستورکار هیات آمریکایی قرار داد ولی هنوز، به گفته ترامپ، در مورد آن تصمیم (نهایی) گرفته نشده است.
زمان طرح این ایده و فضای بین المللی و منطقه ای آن، اهمیت آن را دوچندان نشان می دهد. این ایده در زمانی مطرح می شود که مذاکرات هسته ای میان ایران و آمریکا در آستانه یک تحول واقعی و پیشرفتی تعیین کننده قرار دارد؛ سه دور مذاکره جدی و موفق میان طرفین برگزار شده است و در آخرین تحول مربوطه، آمریکا و ایران توانستند از اختلاف نظرهای مهمی که این مذاکرات را برای مدتی به تعویق انداخته بود عبور کرده و برای دور چهارم مذاکرات در عمان برنامه ریزی نمایند. در همین مدت موضوع اختلاف برانگیز یمن (حمله نیروهای انصارالله به نیروهای آمریکایی مستقر در دریای سرخ) و همچنین بحث حساس غنی سازی در معرض حل و فصل قرار گرفت. دیوید ونس معاون ترامپ در آخرین موضع گیری آمریکا در مورد موضوع اعلام کرد غنی سازی اورانیوم به شکلی که مورد استفاده برنامه تسلیحاتی است نباید در ایران وجود داشته باشد. این موضع گیری از سوی تحلیل گران به منزله پذیرش غنی سازی اورانیوم با هدف استفاده در مصارف صلح آمیز، که مورد نظر ایران می باشد، تلقی شده است. در چنین شرایط مثبتی، که حتی امیدهایی نسبت به ملاقات قریب الوقوع ترامپ و پزشکیان بر سر یک توافق هسته ای برانگیخته، رئیس جمهور آمریکا قرار است تا چند روز دیگر به خاورمیانه سفر کرده و در این سفر از کشورهای عربستان، قطر و امارات بازدید نماید. کشورهای عربی، به ویژه عربستان، قطر و عمان، برخلاف شرایط منطقه در دوران برجام، به ایران نزدیک شده و حامی جدی توافق میان ایران و آمریکا می باشند و پیش بینی می شد این کشورها بتوانند در جریان سفر ترامپ به خاورمیانه (زمانی که بوی پول نفت و سرمایه های هنگفت این کشورهای ثروتمند عربی به مشام ترامپ می رسد)، وی را نسبت به توافق با ایران مجاب نمایند.
در این اوضاع و احوال، که به نظر می رسد توافق میان ایران و آمریکا در دسترس قرار گرفته است، ایده حمایت از نام جعلی خلیج عربی می تواند مانند یک بمب تمامی تلاشها و توفیقات مربوطه را تحت تاثیر و در واقع در معرض نابودی قرار دهد. اگر ترامپ در سفر خاورمیانه ای خود سیاست آمریکا در زمینه نامگذاری خلیج فارس را تغییر داده و خلیج عربی را به عنوان نام مورد قبول آمریکا اعلام نماید طوفانی از اعتراض و احساسات علیه آمریکا و ترامپ در میان ایرانیان (داخل و خارج) برخواهد خواست. در آن شرایط، مذاکره با آمریکا و توافق با آن نوعی خیانت یا حداقل ذلت در برابر آمریکا تلقی خواهد شد و بعید است دولتی در ایران حاضر شود چنان خواری و شرمساری را بپذیرد.
همچنین این ایده، در صورت طرح، می تواند روابط ایران و کشورهای عربی را، که در مسیر بسیار مثبتی قرار گرفته، به آتش بکشد. این ایده دوباره بی اعتمادی و سوء ظن اعراب و ایرانیها علیه یکدیگر را برخواهد انگیخت و دوستی و نزدیکی (تازه شکل گرفته) این دو را تحت فشار قرار خواهد داد. این امر نیز ضربه سختی به مذاکرات هسته ای و احتمال موفقیت آن به شمار می آید. زیرا در دینامیسم فعلی مذاکرات، حمایت کشورهای عربی نیروی مهمی در جهت توفیق این مذاکرات به حساب می آید. حذف این عامل، به هر دلیل، می تواند مذاکرات را کم جان و زمین گیر نماید.
به نظر می رسد نه آمریکا و نه کشورهای عربی، در مذاکرات هسته ای جاری، واقعا چنین هدفی را دنبال نمی کنند. هر دو، حداقل در سطح سران این کشورها خواهان پیشرفت مذاکرات و موفقیت آن هستند. هر چند مخالفتهایی ایران ستیزانه از سوی نیروهای افراطی در سطوح پایین تر در جریان است. بنابراین عامل اصلی این تحول را باید قدرتی دانست که هم خواهان تخریب مذاکرات هسته ای است و هم از نبوغ لازم برای طراحی چنین ایده خلاقانه و هوشمندانه ای برخوردار است. یهودیها سرآمدان رشته های علمی متعددی از جمله خاورمیانه شناسی، آمریکا شناسی و روانشناسی هستند. دولت یهودی اسرائیل حتما از این ظرفیتهای تخصصی برای پیشبرد اهداف این رژیم در منطقه استفاده خواهد کرد. با استفاده از روانشناسی تاجرمسلک و سودجوی ترامپ که برای تاریخ و حقوق و اخلاق ارزش چندانی قائل نیست چشم اندازی از یک معامله پرسود و آسان فراهم می شود؛ آمریکا می تواند تنها با تغییر نام یک موقعیت جغرافیایی و بدون صرف یک دلار دل ثروتمندترین و سخاوتمندترین دوستان آمریکا را به دست آورد. از آن سو، نانی در بغل کشورهای عربی منطقه می گذارند که سالها در آرزوی آن بوده اند. رد کردن این فرصت علی القاعده برای دولتهای عربی سخت به نظر می رسد؛ اگر زمامداران این کشورها، با درک موقعیت زمانی فعلی و حساسیت آن، تمایلی به پذیرش چنین معامله ای نداشته باشند با امواج افکار عمومی و فشار ناسیونالیستهای عرب ( که محرک و مشوق اصلی توسعه و تقویت نامگذاری جعلی خلیج عربی هستند)، چه کنند. دسترسی عالی اسرائیل به رسانه های گروهی و تخصص آنها در خبرسازی و موج آفرینی به آنها اجازه می دهد در کشورهای عربی موجهایی ایجاد نمایند که رهبران این کشورها را برای پذیرش این ایده تحت فشار قرار دهد.
انتساب این ایده به اسرائیل تنها به دلیل موقعیت این رژیم به عنوان برنده اصلی آن نیست بلکه شواهدی روشن نیز موید این ادعا است؛ ایدی کوهن، یکی از بازوهای رسانه ای و تبلیغاتی اسرائیل در منطقه با انتشار توئیتی با عنوان «بای بای خلیج فارسی» نسبت این ایده با اسرائیل را مشخص ساخته است. البته اسرائیل و دستگاه تبلیغاتی آن سابقه مفصلی در این حوزه دارد. این دستگاه در بخش فارسی خود، خویش را دوستدار ایران و هم پیمان آن (به ویژه در برابر دشمنی اعراب) معرفی می نماید و با آب و تاب از تمدن ایرانی و تاریخ با شکوه ایران دم می زند و به کمتر از خلیج فارس راضی نمی شود اما همین دستگاه، در بخش عربی خود، ایران را تهدید مشترکی برای اعراب و اسرائیل به حساب می آورد و منافقانه از نام جعلی خلیج عربی استفاده می کند. البته همچنانکه زمامدار مشهور اسرائیلی، موشه دایان، زمانی فاش کرده توفیقات اسرائیل در منطقه بیش از آنکه بر نبوغ (یهودی) آن استوار باشد در حماقت دشمنان اسرائیل (در منطقه) ریشه دارد. در واقع یک علت مشخص برتری اسرائیل بر کشورهای اسلامی، که به رغم ظرفیتهای گسترده و فراوان همواره از این رژیم رودست خورده اند، مدیریت تبلیغاتی و روانشناسانه افکارعمومی منطقه به نحوی است که در مسیر منافع اسرائیل قرار گیرد.
رژیم صهیونیستی حق داشت از موفقیت مذاکرات هسته ای، که اهداف این رژیم را برآورده نمی کرد، نگران باشد و دست به کار شود. اینک با این ایده خلاقانه بمبی به میان مذاکرات هسته ای و طرفهای اصلی آن (یعنی ایران، آمریکا و کشورهای عربی) افتاده است که می تواند بازی موجود را به طور کامل در معرض تغییر و تحول قرار دهد. پیشتر در مقالات و مصاحبه های قبلی یادآوری شده بود اسرائیل دشمن زیرک، خطرناک و توانمندی است و نباید فرصت نقش آفرینی پیدا کند. طول کشیدن مذاکرات در واقع فراهم شدن فرصت بیشتر برای نقش آفرینی و خرابکاری اسرائیل است.
به نظر می رسد ایران اینک در وضعیت سختی قرار گرفته است. موجی که این ایده در افکار عمومی ایجاد خواهد کرد دولت جمهوری اسلامی را به دوری از آمریکا و کشورهای عربی فرا می خواند. این ایده می تواند با تشدید آمریکاستیزی و عرب ستیزی در کشور دولت را در جهت فاصله گرفتن و دوری از آمریکا و کشورهای عربی تحت فشار قرار دهد و این دقیقا همان چیزی است که موفقیت دسیسه مربوطه و شکست مذاکرات هسته ای را امکان پذیر می نماید. دستگاه دیپلماسی برای غلبه بر این چالش ناچار است در جهت عکس حرکت نماید. نزدیک شدن به ترامپ و رهبران عرب منطقه فرصت انتقال نگرانیها و ملاحظات به آنها را فراهم کرده و می تواند آنها را از عواقب منفی و وخیم پیگیری این ایده اختلاف برانگیز و دسیسه آلود آگاه نماید. دیپلماسی و کار نزدیک با رهبران آمریکا و کشورهای عربی بهترین شانس جمهوری اسلامی برای غلبه بر این چالش نگران کننده است.
بطور کلی، موضوع اختلاف کشورهای عربی و ایران بر سر نامگذاری خلیج فارس مانعی اساسی بر سر راه توسعه مناسبات حسنه دوطرف و بمبی قابل انفجار و قابل اشتعال در مسیر دوستی و همکاری طرفین است. این اختلاف به دشمنان روابط حسنه اعراب و ایرانیان اجازه خواهد داد هر زمان که مصلحت ببینند با طرح این اختلاف و تحریک آن روابط طرفین را به آتش کشیده و هر گونه ابتکار موفق برای همکاری و اشتراک مساعی را در معرض نابودی قرار دهند. نویسنده (این مقاله) با درک اهمیت این موضوع مقاله ای را به ضرورت حل و فصل این مشکل اساسی اختصاص داده که با عنوان ( From One Gulf to Two Gulfs: Bridging the Persian-Arabian Divide in Palestine) در مجله انگلیسی زبان Journal of World Sociopolitical Studies منتشر گردید. راه حل پیشنهادی، در این مقاله آکادمیک، مراجعه منصفانه به تاریخ و جغرافیای منطقه (و در نظر گرفتن ابعاد ژئوپولیتیکی و استراتژیکی این موضوع) است. این مراجعه اجازه خواهد داد خاورمیانه هم یک خلیج فارس و هم یک خلیج عربی داشته باشد. این دو خلیج در تاریخ (نه چندان دور) منطقه وجود داشته و امروزه نیز می تواند وجود داشته باشد. دریای سرخ، یا بخشی از آن، تا قرن نوزدهم میلادی، خلیج عربی نام داشت. علاقمندان به موضوع می توانند تفصیل این ایده را در مقاله مزبور جستجو نمایند.