جلالی که در میقات آرام گرفت

«خسی در میقات» یکی از مهمترین سفرنامههای معاصر فارسی است که آل احمد دو دهه پس از عضویت در حزب توده و ۵ سال قبل از مرگ آن را نوشت، جلالی که در مکاتب مختلف فکری غوطه خورد و سرانجام آرامش را در سرزمین وحی یافت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سفرنامههای حج از رایجترین سفرنامهها در ادبیات فارسی به شمار میروند، این نوع سفرنامهها که از ناصرخسرو و ابن بطوطه شروع و تا نویسندگان عصر حاضر مانند شریعتی و آل احمد ادامه پیدا کرده، دل نگاشتههایی در باب مشاهدات سفر حج بوده که عمدتاً با نگاههای فلسفی و اجتماعی همراه بوده است.
قدیمیترین سفرنامه حج به زبان فارسی مربوط به ناصر خسرو است. این سفرنامه به نام «سفرنامه ناصر خسرو» یا «سفرنامه» معروف است و در سال 1046 میلادی (436 هجری شمسی) نوشته شده است. در این اثر، ناصر خسرو جزئیات سفر خود به مکه و مدینه را به دقت توصیف کرده و به مسائل اجتماعی، فرهنگی و مذهبی آن زمان پرداخته سفرنامه او به عنوان یکی از اولین و مهمترین متون سفرنامهنویسی در زبان فارسی شناخته میشود و تأثیر عمیقی بر ادبیات و فرهنگ سفرنامهنویسی داشته است.
نهضت سفرنامهنویسی در ایران اگرچه در دوره صفوی شروع شد، اما شکلگیری آن را باید به دوره قاجار مرتبط دانست، ادبیات حج در ایران مولود این دوره تاریخی به ویژه در فاصله سالهای 1290 تا 1320 قمری است، کارشناسان بر این باورند که سفرنامههای حج قاجاری گنجینههای پایانناپذیر برای شناخت بسیاری از مسائل دینی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و تمدنی مسلمانان هستند.
«خسی در میقات» از مهمترین سفرنامههای معاصر
سفرنامهنویسی در روزگار معاصر نیز هنوز محبوبیت خود را حفظ کرده است، پیش از انقلاب، سفرنامههای مهمی چون سفرنامه آیتالله طالقانی، سفرنامه جلال آل احمد و سفرنامه علی شریعتی از حج منتشر و با استقبال مواجه شد.
«خسی در میقات» نوشته جلال آل احمد یکی از مهمترین سفرنامههای ادبیات فارسی در دوران معاصر است، جلال «خسی در میقات» را در سال 1343 و در حالیکه 41 ساله بود، نوشت، دو دهه بعد از عضویتش در حزب توده و 5 سال قبل از درگذشتش.
از ویژگیهای بارز این کتاب توجه زیاد نویسنده به جزئیات و متن روان و دلنشین آن است. وی در این کتاب نه فقط از جنبه زیارتی بلکه از زوایای مختلف به سفر حج نگاه کرده و مسائل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاحتی و … را مورد توجه و تحلیل قرار دادهاست. سفر حج برای آل احمد یک سفر معمولی نیست. آل احمدی که به این سفر میرود، همان است که روزی پیوستن به حزب توده را دیده است.
شریعتی میگوید: «اگر کسی ادوار زندگی آل احمد را نداند و آل احمد خسی در میقات را با آل احمد سالهای 24 و 25 - که تودهای شده بود - مقایسه کند، نمیتواند بپذیرد نویسنده سفرنامه حج، هم او باشد.» آل احمد در این سفرنامه قلم را دست گرفته و آنقدر از جزئیات و تفاصیل سفر خود نوشته که در تصور نمیگنجد. اما آنچه سفرنامهاو را ماندگار کرده پرداختن به این جزئیات نیست، نوع نگاه جلال و زاویه دید او به حج است که سفرنامهاش را ماندگار کرده است.
جلال پس از غوطه خوردن در مکاتب مختلف فکری، سرانجام در «خسی در میقات» آرام میگیرد و قرار را در سرزمین وحی باز مییابد.
سفرنامه از فرودگاه جده، محل آشنایی اولیه مسافران با یکدیگر آغاز میشود. مسافرانی که از دهاتیها و پیرزنها تا نخبههایی مثل جلال، همه به یک رنگ در آمدهاند. این سفرنامه همچون غربزدگی و مدیر مدرسه باعث شهرت این نویسنده شد. جلال در این نوشته، در واقع گزارش لحظه به لحظهای از این سفر داده و در حین نوشتن این سفرنامه گاهی نیز به ناهنجاریهای مدرنیسم که حتی دامن معنویات را آلوده کرده و نیز از سایههای تاریک و دراز استعمار و بهرهکشی کشورهای قدرتمند صنعتی از جهانی که در تحجر و عقبماندگی خود دست و پا میزند و با وجود ثروت سرشاری که برخی از این کشورها از منابع طبیعی خود به ویژه نفت دارند، به صورت ملتی مصرفی درآمده و همه چیزشان وابسته به قدرتهایی شده است که در سایۀ همین وابستگیها کسب کردهاند، اعتراض میکند.
جلال در این سفرنامه حتی بر مردمی که بیهیچ نگرشی و عوامانه به این سفر میآیند و خود را حتی در این سفر هم به زرق و برق دنیای مادیات مشغول میکنند، گله میکند و بر جهل، نادانی و عبادتهای کورکورانهشان خرده میگیرد.
عبدالعلی دستغیب در نقدی بر این سفرنامه مینویسد: «آل احمد با دیدگان انسانی جستجوگر کوشیده است آنچه در سفر بیست و سه روزه خود به مکه و مدینه و رویدادهای مهم دیده است با زبانی تازه و زنده و وصفی غالباً رسا و شیوا بیان کند و در حاشیه این وصف ها و تصویرها مسائلی را مطرح سازد که شایسته دقت بسیار است. آل احمد در این کتاب نشان می دهد که نویسنده نمی تواند و نباید در اطاق بنشیند و درباره طبیعت یا انسان قلم بزند بلکه باید برای یافتن موضوعهای تازه و زمینه های بکر چونان کاشفی جستجوگر به این سو و آن سو برود. خسی در میقات سفرنامه ساده ای نیست که فقط از مسافرت به مکه و مناسک حج سخن بگوید، بلکه نگرش تند و شتاب زدهای است درباره حاجیان و دربردارنده اوصافی درباره انگیزه درون نویسنده در این سفر و جستجو و گرایشی است به کشف نیروی ایمانی و معنوی در خویش. سفری است برونی و بیرونی به موازات هم.»
در بخشی از این سفرنامه جلال به نقد ساخت و سازهای غیر اصولی مشاهد شریفه اسلامی پرداخته و مینویسد: «در خود بنای مسجدالنبی چنان اهمالی کردهاند که نگو! قطعههای بزرگ سیمانی سیاه خامهای و خرمایی را لای هم گذاشتهاند و رفتهاند بالا. به جای این همه سنگ سیاه زیبا که اطراف مدینه است و میتوانستهاند به راحتی بتراشند و بگذارند روی بنا... و تو که امروز مأمور ساختمان چنین عظمتی بودهای در مدینه، آیا به عقلت نرسیده است که از همه ممالک مسلمانان، مهندسان و معماران را به کمک بخواهی؟!
این طور که پیداست تا سال دیگر خود کعبه را هم از بتن خواهند ریخت. به همان سبک مسجدالنبی. نه تنها مسعای میان صفا و مروه الآن بدل شده است به یک راهروی عظیم و دو طبقه سیمانی، بلکه دور تا دور خانه دارند از نو یک شبستان چهار گوش و دو طبقه میسازند تا شبستان قبلی دوره عثمانی را خراب کنند... این سنگ خارای نجیب و زیبای دم دست افتاده، و آن وقت مدام سیمان و قالب سیمانی.... و دور خیابانها پر از لامپ مهتابی و گلدستههای عظیم خانه خدا هم و خود خانه هم. وقتی خدا به این دل خوش میکند که بر گوشهای از بساط این زمین خانهای داشته باشد؛ باید بداند که آن زمین روزگاری به دست حکومت سعودی خواهد افتاد و به اجبار صدور نفت در و دیوارش پر از«نئون» خواهد شد. بحث در این نیست که چراغ موشی جای نئون بگذارند، بلکه در این است که چرا نباید برای چنان عظمتی، نوع خاصی وشکل خاصی با طرح خاص، از لامپ به همان کمپانیها سفارش بدهند وآخر تشخصی! ونه اینکه حتی خانه خدا یک مصرفکننده عادی «پنسیلوانیا!» این که هست یعنی عوالم غیب را به منافع کمپانیها آلودن.»
یا در جای دیگری مینویسد:
«مکه:
امروز صبح رفتم به دیدن قبر ابوطالب. بالای«شعب عامر» که دنباله قبرستان جدید مکه است. ته درهای شمالی و عجیب به عمد همه چیز را خراب کردهاند و شکسته.
بقیع و این هم اینجا. سنگ مرمرهای تراش خورده و کتیبهدار تکه پاره شده و این ور و آن ور افتاده و هیچ چیز و هیچجا را نمیشود شناخت؛ مگر به معرفی راهنمایی. به این طریق است که «سنت» شده است ناندانی عدهای مردهخور. خراب کردن یک قبر در این سر عالم (که کتابخانهها را میسوزانند) یعنی سوختن یک کتاب.
هر قبری کتابی است بسته و سنگش جلدش. یا به عکس و اینها حتی جلد را هم بستهاند؛ وگرنه چرا مرده را در قبر بگذاریم؟ و چرا نسوزانیم؟ در سنت مللی که گور دارند و دفن و کفن مردگان خود نشانهای است یا سابقهای بر تشخص زندهها و اصلا ببینم؟ مگر آنها که دفن ندارند(هندوها و دیگران) دوام سنتشان بریده میماند؟ و بعد. مگر قبر کدام آدم عادی بیش از سی سال میپاید؟ این قبر بزرگان است که میشود بقعه و بارگاه و ملجأ و پناهگاه… رها کنم.
سنگی بود از مرمر و ستون مانند (البته شکسته و افتاده) با نام فلان سردار عثمانی و سنگ دیگری با الباقی یک اسم: «شموئیل سلطان دغستان» (کذا) و سنگهای ایستاده بر بالای قبرها در نقشی همچو نقش سر سجاده بریده و تراش خورده و من در این ته مانده سفره سنت قدم میزدم. فحش بر لب. که جوانی نزدیک شد و به علامت آشنایی خندهای برلب و سلام و علیک. شیعهای بود از اهالی الاحساء(لحسا).
همان که ناصرخسرو در قرن پنجم به دیدار زندگی نیمه اشتراکیاش رفته بود و همدردیکنان به قبرها و صاحبانش. بیست و سه چهار ساله بود. گفتم برویم جایی بنشینیم و قهوهای و گپی و رفتیم. قهوه نبود و به آب انبه قناعت کردیم. مختصری انگریزی میدانست. شکسته بستهتر از من. کارمند شرکت نفت «آرامکو»با مزد ماهی 650 ریال(به گمانم اغراق میکرد). یک ساعتی گپ زدیم. در جستجوی عظمت صدر اسلام و دیگر قضایا… میگفت در تمام «آرامکو» هفت هزار عرب کار میکنند و سه هزار آمریکایی.»
در بخش دیگری از کتاب جلال خسی در میقات را برای مخاطب معنا میکند و مینویسد:
« زیر سقف آسمان و آن ابدیت، هر چه شعر که از بر داشتم خواندم - به زمزمهای برای خویش… و هر چه دقیقتر که توانستم در خود نگرستیم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است، و نه «کسی» به «میعادی» و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان. و میقات در هر لحظهای و هر جا. و تنها با خویش دیدم که تنها خسی است و به میقات آمده و نه کسی به میعادی و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان و میقات در هر لحظهای و هر جا و تنها با خویش.
چرا که «میعاد» جای دیدار است با دیگری. اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن».و دانستم که آن زندیق دیگر میهنهای یا بسطامی چه خوش گفت، وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسههای پول را بگذار و بدور من طواف کن و برگرد و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن. اینکه خود را در آزمایشگاه اقلیمهای مختلف به ابزار واقعهها و برخوردها و آدم ها سنجیدن و حدودش را به دست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر است و چه پوچ و هیچ.»
توصیفات انتقادی جلال تنها به مکانها و انسانها ختم نمیشود، او در بخشی از این سفرنامه توصیفی از بازار و خرید حجاج نیز داشته است و مینویسد:
«امروز صبح، من هم افتادم به خرید، چنین بازاری هیجان خرید به آدم میدهد، به گمانم اغلب چیزهایی که مردم به عنوان سوعات میخرند، اول همین جوری میخرند یعنی به تبعیت از همین هیجان بازار، و بعد که به وطن برگشتند، روی هر کدام اسم میگذارند که سوغات برای فلان خویش و قوم یا فلان دوست و آشنا، دو تا چفیه خریدم، سه تا عصای خیزران، چند بسته عود شاخهای و چها تا قلم خودنویس، و حضرات همسفرها پرس و جو کنان که تو چه خریدهای؟ از قلم خوششان آمد و چند نفری سراغ گرفتند که بخرند، اما از خیزران خوششان نیامد کسی چیزی نگفت، ولی میشد فهمید چرا؟ آخر تیری که گلوی علی اصغر(ع) را درید از چوب خیزران بود، مگر میشود سفرنامه حج بنویسی و گریز به کربلا نزنی؟ دیگر اینکه امروز حرکت به سمت منا شروع شده و خیابان ها چنان شلوغ است که نگو. و آی بوق می زنند این رانندگان!.
یکی از طرحهای کشیده شده توسط جلال در سفر حج
و جلال سفرنامهاش را با این جمله به پایان رسانده است: «من در این سفر بیشتر به جست و جوی برادرم بودهام و همه آن برادران دیگر تا به جست و جوی خدا ـ خدا برای آنکه به او معتقد است همه جا هست»
سفرنامه حج جلال از چند وجه حائز اهمیت است؛ نخست موقعیت ویژهای است که جلال آل احمد با عقاید روشنفکری خود در آن پا گذاشته است. از نظر بسیاری از صاحبنظران، این سفر به نوعی فصل تازهای از حیات آل احمد محسوب میشود.
از سوی دیگر، نگاه تیزبین و نکتهسنج جلال به مسائل مختلف سبب شده تا مخاطب با ابعاد مختلفی روبرو باشد. نویسنده تنها بر مسائل دینی و زیارتی تمرکز نکرده است؛ او جبنههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و سیاحتی را نیز در نظر دارد و گاه مورد تحلیل قرار میدهد.
در کنار بُعد محتوایی، باید نثر جلال در این اثر را نیز نثر ویژه و قابل توجهی دانست. نثری صریح و کوتاه که به اصطلاح آن را تلگرافی و چکشی میخوانند. نثری که مخاطب را به یاد نثر ناصر خسرو میاندازد. علاوه بر این، متن «خسی در میقات» متنی تصویرگرا است که مخاطب را با خود همراه میکند.
از زندهیاد آل احمد سفرنامههای متعددی به یادگار مانده است، اما در این میان «خسی در میقات» اثری متفاوت و برجسته است؛ اثری که فصل جدیدی در سفرنامهنویسی معاصر گشود و بر نویسندگان پس از خود تأثیر بسیاری گذاشت. همانطور که بسیاری از نویسندگان خود را فرزندان «زن زیادی» جلال میدانند، «خسی در میقات» نیز در این سالها الهامبخش سفرنامهنویسان بسیاری بوده است.
انتهای پیام/
مطالب مرتبط
- تصاویر: تشییع محیطبانِ شهیدِ پارکملی گلستان
- نظرسنجی سیانان: اکثریت مردم آمریکا معتقدند ترامپ اوضاع اقتصادی را بدتر کرده است
- رونمایی از فرهاد مجیدی و پسرش در امارات
- رقابت آلمان و انگلیس برای میزبانی المپیک
- پزشکیان به تهران بازگشت
- اقدام جسورانه سپیده خداوردی در انتخاب لباس
- اقدام جنجالی ترامپ با میم کوین، جرقه استیضاح او را زد!
- تصاویر: سوگواری ساکنین کیش برای جانباختگان حادثه بندر عباس