یکشنبه با شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 13؛ به سلم و به تور آمد این آگهی / آگاهی یافتن سلم و تور از منوچهر+ متن صوتی و معنی اشعار

ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین شاهنامه فردوسی بخش آغاز کتاب را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای فرد منتظر بخش بعدی شاهنامه باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
دربارهی کتاب شاهنامه فردوسی
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
نکوداشتهای کتاب شاهنامه فردوسی
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
شاهنامه فردوسی: فریدون - بخش 13
فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ فریدون - بخش 13
خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ فریدون - بخش 13
سلم و تور از وضعیت شاهنشهی و خطراتی که برایشان پیش آمده مطلع شدند و به این نتیجه رسیدند که باید از فریدون درخواست عذرخواهی کنند. در این راستا فرستادهای را به نزد فریدون فرستادند. آنان با هدایا و گنجها به نزد شاه رفتند و از تمام گناهانشان عذرخواهی کردند، امیدوار به بخشایش.
فریدون به فرستاده پاسخ داد که به خاطر جنایات فرزندان سلم و تور، کینهای عمیق در دل دارد و نمیتواند به راحتی از کنار این موضوع بگذرد. او همچنین به یاد ماجرای ایرج و سرنوشت تلخ او اشاره کرد. پاسخ فریدون عملاً نشاندهندهی تشدید تنشها و نگرانیها بود و به نظر میرسید که جنگ و خونریزی اجتنابناپذیر است.
دو برادر، سلم و تور، به این نتیجه رسیدند که باید به جنگ بشتابند. آنها سپاه خود را برای نبرد آماده کردند و از چین و خاور سربازانی را به سوی ایران گسیل داشتند. در این میان، دلها پر از کینه و انتقام بود، و به نظر میرسید که نبرد قریبالوقوعی در پیش است.
برگردان به زبان ساده
# به سلم و به تور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: با صدای سلام و با آرزوی موفقیت، خبری به گوش رسید که تخت پادشاهی به روشنی درآمد.
# دل هر دو بیدادگر پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب
هوش مصنوعی: دل هر دو ظالم پر از فریاد است، چرا که ستاره نیز راهی به سمت پستی و کاهش میسازد.
# نشستند هر دو به اندیشگان
شده تیره روز جفاپیشگان
هوش مصنوعی: هر دو در افکارشان نشستهاند و به روزهای تاریک و سختی که به خاطر خیانتها به سر آمده، فکر میکنند.
# یکایک بران رایشان شد درست
کزان روی شان چاره بایست جست
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به نیکویی نمایان شدند، زیرا راه حلی برای مشکلشان باید جستجو شود.
# که سوی فریدون فرستند کس
به پوزش کجا چاره این بود بس
هوش مصنوعی: باید کسی را به سمت فریدون بفرستند تا از او عذرخواهی کند، زیرا این تنها راه حل این مسئله است.
# بجستند از آن انجمن هردوان
یکی پاک دل مرد چیرهزبان
هوش مصنوعی: از آن جمع دو نفر به دلی پاک و زبانی قوی بیرون رفتند.
# بدان مرد باهوش و با رای و شرم
بگفتند با لابه بسیار گرم
هوش مصنوعی: مرد باهوش و با درایت و شرم را به خوبی شناختند، او با سخنان گرم و پرشوق خود، موضوع را توضیح داد.
# در گنج خاور گشادند باز
بدیدند هول نشیب از فراز
هوش مصنوعی: در گنج خاور را باز کردند و از بالای آن، ترس و خطر را در پایین مشاهده کردند.
# ز گنج گهر تاج زر خواستند
همی پشت پیلان بیاراستند
هوش مصنوعی: از گنج گرانبهای گوهر، تاجی از طلا خواستند و به همین دلیل پشت فیلها را زینت دادند.
# به گردونهها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا و دینار و خز و حریر
هوش مصنوعی: در دایره زندگی چه فایدهای به همراه داشتن عطرها و مواد گرانبها و پارچههای نفیس است؟
# ابا پیل گردونکش و رنگ و بوی
ز خاور به ایران نهادند روی
هوش مصنوعی: پیل عظیم و وسیع و با رنگ و بوی خوش از سمت شرق به ایران وارد شد.
# هر آنکس که بد بر در شهریار
یکایک فرستادشان یادگار
هوش مصنوعی: هر کسی که بدی یا نافرمانی را به درگاه پادشاه فرستاد، همه آنان را به یادگار نزد خود نگه میدارد.
# چو پردختهشان شد دل از خواسته
فرستاده آمد برآراسته
هوش مصنوعی: هنگامی که دلهایشان از آرزوها خالی شد، فرستادهای زیبا و آراسته به سویشان آمد.
# بدادند نزد فریدون پیام
نخست از جهاندار بردند نام
هوش مصنوعی: به فریدون خبر دادند که نام نخستین از سوی جهاندار به او رسیده است.
# که جاوید باد آفریدون گرد
همه فرهی ایزد او را سپرد
هوش مصنوعی: آفریدون همیشه جاودانه باد و خداوند او را زیر پوشش حمایت خود قرار داده است.
# سرش سبز باد و تنش ارجمند
منش برگذشته ز چرخ بلند
هوش مصنوعی: سر او همیشه سبز و شاداب است و بدنش ارزشمند و گرانقدر؛ او از چرخ بلند آسمان گذشته است.
# بدان کان دو بدخواه بیدادگر
پر از آب دیده ز شرم پدر
هوش مصنوعی: دو شخص بدخواه و ظالم، از شدت شرم و ناراحتی نسبت به پدرشان، چشمانشان پر از اشک شده است.
# پشیمان شده داغ دل بر گناه
همی سوی پوزش نمایند راه
هوش مصنوعی: دل پریشان و سوزانم بر اثر گناه، همواره در جستجوی راهی برای عذرخواهی و جبران آن است.
# چه گفتند دانندگان خرد
که هر کس که بد کرد کیفر برد
هوش مصنوعی: دانایان خردمند گفتند که هر کسی که کاری بد انجام دهد، مجازات خواهد شد.
# بماند به تیمار و دل پر ز درد
چو ما ماندهایم ای شه رادمرد
هوش مصنوعی: به همین حالتی که ما در آن هستیم و دلمان پر از درد است، تو هم با ما بمان و به ما رسیدگی کن، ای مرد بزرگ و شجاع.
# نوشته چنین بودمان از بوش
به رسم بوش اندر آمد روش
هوش مصنوعی: متن به این معناست که ما با فرهنگ و ویژگیهای بوش آشنا شدهایم و این خصوصیات بهطور طبیعی در رفتار و سبک زندگی ما وارد شده است.
# هژبر جهانسوز و نر اژدها
ز دام قضا هم نیابد رها
هوش مصنوعی: هیولای سوزان جهان و نر اژدها از چنگال سرنوشت هرگز آزاد نخواهند شد.
# و دیگر که فرمان ناپاک دیو
ببرد دل از ترس گیهان خدیو
هوش مصنوعی: و همچنین وقتی که دستور ناپاک دیو انسان را از ترس دنیا و آسیبهای آن، دلگیر و ناامید کند.
# به ما بر چنین خیره شد رای بد
که مغز دو فرزند شد جای بد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موقعیت ناخوشایند و تاثیر روحی منفی اشاره دارد. در آن، تصمیم نادرست یا تفکری غلط موجب بروز مشکلاتی شده که در نتیجه باعث نارضایتی و سختی حال افراد میشود. به عبارتی، تدبیر ناپسند به نوعی زندگی و موقعیت فرزندان را تحت تأثیر قرار داده و به جای بهبود، به مشکلات بیشتری منجر شده است.
# همی چشم داریم از آن تاجور
که بخشایش آرد به ما بر مگر
هوش مصنوعی: ما امیدواریم که آن محبوب، لطف و بخشش خود را به ما عطا کند.
# اگر چه بزرگست ما را گناه
به بیدانشی برنهد پیشگاه
هوش مصنوعی: با وجود اینکه گناه ما بزرگ است، نداشتن دانش و آگاهی باعث میشود که در مقابل قضاوت دیگران خجالتزده نباشیم.
# و دیگر بهانه سپهر بلند
که گاهی پناهست و گاهی گزند
هوش مصنوعی: و دیگر نمیتوان به آسمان بلند بهانه آورد؛ گاهی به عنوان پناهگاهی است و گاهی هم آسیبزننده.
# سوم دیو کاندر میان چون نوند
میان بسته دارد ز بهر گزند
هوش مصنوعی: سوم دیو در میان مانند یک نفری است که بر سر نویی نشسته و به خاطر جلوگیری از آسیب، آن را محکم بسته است.
# اگر پادشا را سر از کین ما
شود پاک و روشن شود دین ما
هوش مصنوعی: اگر پادشاه نسبت به دشمنی ما بیغرض و عادلانه رفتار کند، دین و مذهب ما نیز صاف و روشن خواهد شد.
# منوچهر را با سپاه گران
فرستد به نزدیک خواهشگران
هوش مصنوعی: منوچهر را با سپاه زیاد به سوی کسانی که درخواست کردهاند، میفرستد.
# بدان تا چو بنده به پیشش به پای
بباشیم جاوید و اینست رای
هوش مصنوعی: بدان که تا زمانی که مثل یک بنده در برابر او فروتن باشیم، همیشه در امان خواهیم بود و این، نظر و نگرش ماست.
# مگر کان درختی کزین کین برست
به آب دو دیده توانیم شست
هوش مصنوعی: آیا میتوان درختی را تصور کرد که از این کینه و دشمنی روییده باشد و ما بتوانیم با آب دو چشم خود آن را شستشو دهیم؟
# بپوییم تا آب و رنجش دهیم
چو تازه شود تاج و گنجش دهیم
هوش مصنوعی: بیایید تا فکری تازه کنیم و به کسی که در رنج است کمک کنیم، تا او نیز احیا شود و به شادی و ثروت برسد.
# فرستاده آمد دلی پر سخن
سخن را نه سر بود پیدا نه بن
هوش مصنوعی: پیامآوری آمد که دل پر از حرف داشت، ولی نه ابتدای گفتار مشخص بود و نه انتهای آن.
# ابا پیل و با گنج و با خواسته
به درگاه شاه آمد آراسته
هوش مصنوعی: با فخر و زیبایی، به همراه فیل و گنج و خواستههای خود، به دربار شاه آمد.
# به شاه آفریدون رسید آگهی
بفرمود تا تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: به فرمان شاه آفریدون خبر رسانده شد تا تخت سلطنت شاهنشاهی آماده شود.
# به دیبای چینی بیاراستند
کلاه کیانی بپیراستند
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و زینت دادن یک کلاه سلطنتی اشاره شده است که با پارچه چینی تزیین شده است. کلاه کیانی نماد قدرت و سلطنت است و با دقت و هنرمندی به آن توجه شده است.
# نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه
هوش مصنوعی: بر فراز تخت پادشاهی، او با شکوه و عظمت مانند سرو بلند و زیبایی است که در بالای سرش نور ماه میدرخشد.
# ابا تاج و با طوق و باگوشوار
چنان چون بود در خور شهریار
هوش مصنوعی: با تاج و گردنبند و گوشواره، او بهگونهای است که شایستهی پادشاهی است.
# خجسته منوچهر بر دست شاه
نشسته نهاده به سر بر کلاه
هوش مصنوعی: منوچهر خوشبخت بر دستان پادشاه نشسته و کلاهی بر سر دارد.
# به زرین عمود و به زرین کمر
زمین کرده خورشیدگون سر به سر
هوش مصنوعی: خورشید با تاج طلایی و کمر طلایی بر روی زمین قرار گرفته و نورش همه جا را روشن کرده است.
# دو رویه بزرگان کشیده رده
سراپای یکسر به زر آژده
هوش مصنوعی: بزرگان دو چهرهای دارند که تمام وجودشان با طلای فریبی پوشیده شده است.
# به یک دست بربسته شیر و پلنگ
به دست دگر ژنده پیلان جنگ
هوش مصنوعی: در یک دست، شیر و پلنگی را نگه داشته و در دست دیگر، فیلهای کهنهکار جنگ را در اختیار دارد.
# برون شد ز درگاه شاپور گرد
فرستادهٔ سلم را پیش برد
هوش مصنوعی: گرد، نمایندهٔ سلم، از درگاه شاپور خارج شد و به سوی او پیش رفت.
# فرستاده چون دید درگاه شاه
پیاده دوان اندر آمد ز راه
هوش مصنوعی: دیپلمات وقتی دید که درب شاه باز است، با شتاب و قدمهای سریع وارد شد.
# چو نزدیک شاه آفریدون رسید
سر و تخت و تاج بلندش بدید
هوش مصنوعی: وقتی به نزد شاه آفریدون رسید، تاج و تخت بلندش را مشاهده کرد.
# ز بالا فرو برد سر پیش اوی
همی بر زمین بر بمالید روی
هوش مصنوعی: سر خود را از روی عظمت و احترام به او خم کرده، بر زمین میمالد.
# گرانمایه شاه جهان کدخدای
به کرسی زرین ورا کرد جای
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و با ارزش، رئیس دیاری، بر روی تخت طلایی نشسته و به او مقام و مرتبهای ویژه بخشیده است.
# فرستاده بر شاه کرد آفرین
که ای نازش تاج و تخت و نگین
هوش مصنوعی: پیامآور به پادشاه تحسین فرستاد و گفت: ای دوست، تو مانند تاج و تخت و جواهر باارزش هستی.
# زمین گلشن از پایهٔ تخت تست
زمان روشن از مایهٔ بخت تست
هوش مصنوعی: زمین همچون باغی سرسبز و زیباست که از پای تخت تو آغاز میشود و روزگار نیز با نیکی و خوشبختی تو روشن شده است.
# همه بندهٔ خاک پای توایم
همه پاک زنده به رای توایم
هوش مصنوعی: ما همه در خدمت تو هستیم و به خاطر تو زندهایم، همه ما تحت تأثیر تو قرار داریم.
# پیام دو خونی به گفتن گرفت
همه راستیها نهفتن گرفت
هوش مصنوعی: پیام دو خون به زبان آمد و تمام حقیقتها را پنهان کرد.
# گشاده زبان مرد بسیار هوش
بدو داده شاه جهاندار گوش
هوش مصنوعی: مرد باهوشی که دهنش باز است و به خوبی سخن میگوید، توجه شاه جهان را به خود جلب کرده است.
# ز کردار بد پوزش آراستن
منوچهر را نزد خود خواستن
هوش مصنوعی: منوچهر را بخاطر کردارهای بدش به حضور خواستن و از او عذرخواهی کردن.
# میان بستن او را بسان رهی
سپردن بدو تاج و تخت مهی
هوش مصنوعی: در وسط کار، او را مانند کسی افغان ستم زده و بیپناهمانند فراهم کردن و تحویل دادن وسایل زندگی و مقام قرار میدهند.
# خریدن ازو باز خون پدر
بدینار و دیبا و تاج و کمر
هوش مصنوعی: خریدن از او، به قیمت خون پدر، نوار و پارچههای قیمتی و تاج و کمربند است.
# فرستاده گفت و سپهبد شنید
مر آن بند را پاسخ آمد کلید
هوش مصنوعی: فرستاده صحبت کرد و فرمانده گوش داد، سپس به آن پیام پاسخ داد و کلید حل مسئله را ارائه کرد.
# چو بشنید شاه جهان کدخدای
پیام دو فرزند ناپاک رای
هوش مصنوعی: وقتی شاه جهان خبر را از کدخدا شنید که دو فرزند ناپاک و بداندیش وجود دارند، بسیار ناراحت شد.
# یکایک بمرد گرانمایه گفت
که خورشید را چون توانی نهفت
هوش مصنوعی: هر کدام از مردان بزرگ گفتند که هیچکس نمیتواند مانند تو، خورشید را پنهان کند.
# نهان دل آن دو مرد پلید
ز خورشید روشنتر آمد پدید
هوش مصنوعی: دلهای پنهان آن دو مرد بدکار، از نور خورشید هم روشنتر و آشکارتر شد.
# شنیدم همه هر چه گفتی سخن
نگه کن که پاسخ چه یابی ز بن
هوش مصنوعی: شنیدم که هر چیزی را که بگویی، باید آن را با دقت نگه داری، زیرا به جایی میرسی که در پاسخ چه خواهی یافت.
# بگو آن دو بیشرم ناپاک را
دو بیداد و بد مهر و ناباک را
هوش مصنوعی: بگو به آن دو نفر بیشرم و ناپاک که هستند، که کارهایشان نادرست و عشقشان خالص نیست.
# که گفتار خیره نیرزد به چیز
ازین در سخن خود نرانیم نیز
هوش مصنوعی: کسی که حرفهای بیپایه و ناپختهای میزند، ارزش ندارد که در مورد او صحبت کنیم و بیفایده است که وقت خود را صرف این گونه بحثها کنیم.
# اگر بر منوچهرتان مهر خاست
تن ایرج نامورتان کجاست
هوش مصنوعی: اگر عشق شما به من زیاد شد، پس کجاست آن سرنوشت ایرج نیک نام شما؟
# که کام دد و دام بودش نهفت
سرش را یکی تنگ تابوت جفت
هوش مصنوعی: او آرزوها و خواستههای خود را پنهان کرده و در نهایت در شرایطی سخت و تاریک قرار گرفته است، به گونهای که مرگ و زندگی او در یک تابوت مشترک و تنگ گنجانده شدهاند.
# کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر بر ساختید
هوش مصنوعی: اکنون که انتقام ایرج را گرفتید، به خاطر این کینه، منوچهر را ساختید.
# نبینید رویش مگر با سپاه
ز پولاد بر سر نهاده کلاه
هوش مصنوعی: فقط در زمانی میتوانید چهرهاش را ببینید که با گروهی از سربازان و در حالی که کلاهی از جنس پولاد بر سر دارد، حضور داشته باشد.
# ابا گرز و با کاویانی درفش
زمین کرده از سم اسپان بنفش
هوش مصنوعی: با تبر و با پرچم کاویانی، سرزمین را از سم پای اسبهای بنفش آکنده کردهام.
# سپهدار چون قارن رزم زن
چو شاپور و نستوه شمشیر زن
هوش مصنوعی: رئیس جنگاوران مانند قارن، مبارز میجنگد و همچون شاپور، نبرد میکند و از او هیچ ملاحظهای در استفاده از شمشیر وجود ندارد.
# به یک دست شیدوش جنگی به پای
چو شیروی شیراوژن رهنمای
هوش مصنوعی: در یک دست خود شمشیری به مانند شجاعت شیر و در پای خود به عنوان راهنمایی به شیراز و زیبایی آن اشاره دارد.
# چو سام نریمان و سرو یمن
به پیش سپاه اندرون رای زن
هوش مصنوعی: مانند سام نریمان و سرو یمن، به میان سپاه برو و نقشهات را عملی کن.
# درختی که از کین ایرج برست
به خون برگ و بارش بخواهیم شست
هوش مصنوعی: درختی که به خاطر کینه توزی نسبت به ایرج ریشه دوانده، به خاطر خون و غم و اندوهی که بر آن باریده، باید پاک شود و از بین برود.
# از آن تاکنون کین او کس نخواست
که پشت زمانه ندیدیم راست
هوش مصنوعی: از آن زمان تا کنون کسی درخواست نکرد که ما حقیقت پشت زمانه را ببینیم.
# نه خوب آمدی با دو فرزند خویش
کجا جنگ را کردمی دست پیش
هوش مصنوعی: تو با دو فرزندت نیامدی که در جنگ پیشقدم شوی، کجا چنین چیزی را کردهام؟
# کنون زان درختی که دشمن بکند
برومند شاخی برآمد بلند
هوش مصنوعی: حالا از درختی که دشمن قطع کرد، شاخهای قوی و بلند جوانه زده است.
# بیاید کنون چون هژبر ژیان
به کین پدر تنگ بسته میان
هوش مصنوعی: بیایید اکنون مانند یک شیر خشمگین برای انتقام پدرمان، به جنگ بیاییم.
# فرستاده آن هول گفتار دید
نشست منوچهر سالار دید
هوش مصنوعی: فرستاده آن موضوع هولناک را بیان کرد و منوچهر، فرمانده، را مشاهده کرد که نشسته است.
# بپژمرد و برخاست لرزان ز جای
هم آنگه به زین اندر آورد پای
هوش مصنوعی: او با حالتی بیرمق و لرزان از جا بلند شد و سپس پایش را بر روی زین گذاشت.
# همه بودنیها به روشن روان
بدید آن گرانمایه مرد جوان
هوش مصنوعی: تمام موجودات و هستیها به عقل روشن آن جوان باارزش نشان داده شده است.
# که با سلم و با تور گردان سپهر
نه بس دیر چین اندر آرد بچهر
هوش مصنوعی: جهانی که با آرامش و زیبایی میچرخد، به زودی دگرگون میشود و تغییرات زیادی را در چهرهاش به ارمغان میآورد.
# بیامد به کردار باد دمان
سری پر ز پاسخ دلی پرگمان
هوش مصنوعی: شخصی همچون باد و به سرعت وارد شد، با سری پر از پاسخها و دلی سرشار از امید و گمان.
# ز دیدار چون خاور آمد پدید
به هامون کشیده سراپرده دید
هوش مصنوعی: از دیدن او، مانند طلوع خورشید در شرق روشن شد و در دشت هامون، چادر زیبایی به تصویر کشیده شد.
# بیامد به درگاه پرده سرای
به پرده درون بود خاور خدای
هوش مصنوعی: به درگاه یک کاخ زیبا آمد و پردهنشین درون آن به اطراف خود توجه داشت که خداوند شرق را مشاهده میکند.
# یکی خیمهٔ پرنیان ساخته
ستاره زده جای پرداخته
هوش مصنوعی: کسی در میان ستارهها چادر زیبا و زرق و برقی برپا کرده است که به روشنیِ آنها زینت داده شده.
# دو شاه دو کشور نشسته به راز
بگفتند کامد فرستاده باز
هوش مصنوعی: دو پادشاه از دو سرزمین در خلوت به گفتگو نشستهاند و بحث میکنند که فرستادهای به شهر آنها بازگشته است.
# بیامد هم آنگاه سالار بار
فرستاده را برد زی شهریار
هوش مصنوعی: سردار آمد و در همان زمان، فرستاده را به نزد پادشاه برد.
# نشستنگهی نو بیاراستند
ز شاه نو آیین خبر خواستند
هوش مصنوعی: در یک مراسم تازه و زیبا، از شاه جدید درخواست کردند که خبرهایی بیاورد.
# بجستند هر گونهای آگهی
ز دیهیم و از تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: هر نوع اطلاع و خبری در مورد تاج و تخت شاهی را جست و جو کردند.
# ز شاه آفریدون و از لشکرش
ز گردان جنگی و از کشورش
هوش مصنوعی: این جمله دربارهٔ شاه آفریدون و سپاهش صحبت میکند و به قدرت و شکوه دوران او در جنگها و کشورش اشاره دارد. در واقع، بیانگر عظمت و قابلیتهای نظامی و اجتماعی آن زمان است.
# و دیگر ز کردار گردان سپهر
که دارد همی بر منوچهر مهر
هوش مصنوعی: از کارهای چرخش آسمان که نسبت به منوچهر محبت دارد.
# بزرگان کدامند و دستور کیست
چه مایستشان گنج و گنجور کیست
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد مهم کی هستند و چه کسی باید بر آنها نظارت کند؟ همچنین، چه کسی باید بر ثروت و داراییها حاکم باشد؟
# فرستاده گفت آنکه روشن بهار
بدید و ببیند در شهریار
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: کسی که به زیبایی بهار نیکو نظر دارد و در شهریار هم دیدنی را مشاهده میکند.
# بهاری ست خرم در اردیبهشت
همه خاک عنبر همه زر خشت
هوش مصنوعی: در اردیبهشت، روزهای خوش و سرشار از زندگی است. زمین پر از عطر و زیبایی است، به طوری که همچون عطر خوش عنبر و زرین مانند خشت میدرخشد.
# سپهر برین کاخ و میدان اوست
بهشت برین روی خندان اوست
هوش مصنوعی: آسمان بر روی این کاخ و میدان است و بهشت برین در چهره خندان او جلوهگر است.
# به بالای ایوان او راغ نیست
به پهنای میدان او باغ نیست
هوش مصنوعی: در بالای ایوان او چیزی نیست و در پهنای میدان او هم باغی وجود ندارد.
# چو رفتم به نزدیک ایوان فراز
سرش با ستاره همی گفت راز
هوش مصنوعی: زمانی که به نزدیک ایوان رفتم، سرش را به سوی ستارهها بلند کرده و به آرامی سخنانی رازآلود میگفت.
# به یک دست پیل و به یک دست شیر
جهان را به تخت اندر آورده زیر
هوش مصنوعی: با یک دست قدرتی مانند فیل و با دست دیگر نیرویی چون شیر، توانستهایم تمام جهان را تحت کنترل خود درآوریم.
# ابر پشت پیلانش بر تخت زر
ز گوهر همه طوق شیران نر
هوش مصنوعی: ابر بر پشت فیلها نشسته و در تخت زرین، زینتهای ارزشمند را مانند گردنبند بر گردن شیرهای نر آویخته است.
# تبیره زنان پیش پیلان به پای
ز هر سو خروشیدن کره نای
هوش مصنوعی: زنانی که در جلوی فیلها میرقصیدند با صدای بلند از هر طرف نداهایی شبیه به نای میدادند.
# تو گفتی که میدان بجوشد همی
زمین به آسمان بر خروشد همی
هوش مصنوعی: تو گفتی که زمین به شدت به حرکت در میآید و به طرف آسمان میشتابد.
# خرامان شدم پیش آن ارجمند
یکی تخت پیروزه دیدم بلند
هوش مصنوعی: با آرامی به سوی آن شخصیت با ارزش رفتم و یک تخت بلند و با شکوه را دیدم که زیبا و پیروز به نظر میرسید.
# نشسته برو شهریاری چو ماه
ز یاقوت رخشان به سر بر کلاه
هوش مصنوعی: در میان جمعیتی، پادشاهی نشسته است که چهرهاش مانند ماهی درخشان و زیباست و بر سرش کلاهی از سنگ یاقوت دارد.
# چو کافور موی و چو گلبرگ روی
دل آزرم جوی و زبان چربگوی
هوش مصنوعی: موهایی همچون کافور و چهرهای همانند گل، دلایلی برای شرم و خجالت داشته و زبانی شیرین و نرم دارد.
# جهان را ازو دل به بیم و امید
تو گفتی مگر زنده شد جمشید
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که دل جهان پر از بیم و امید توست، آیا مانند جمشید، زنده و دوباره به زندگی بازمیگردد؟
# منوچهر چون زاد سرو بلند
به کردار طهمورث دیوبند
هوش مصنوعی: منوچهر به دنیا آمد، او همانند طهمورث، که قهرمانی بزرگ و نیرومند بود، شناخته میشود و قامتش مانند سرو بلند و استوار است.
# نشسته بر شاه بر دست راست
تو گویی زبان و دل پادشاست
هوش مصنوعی: در کنار تو، مثل این است که زبان و دل سلطنت میکنند.
# به پیش اندرون قارن رزم زن
به دست چپش سرو شاه یمن
هوش مصنوعی: در جلو، جنگجویی به نام قارن با شجاعت میجنگد و در دست چپش درخت سرو زیبایی از یمن را در اختیار دارد.
# چو شاه یمن سرو دستورشان
چو پیروز گرشاسپ گنجورشان
هوش مصنوعی: مانند پادشاه یمن، سرود و فرمانبرداری آنها با شکوه است، مانند پیروز گرشاسپ، که گنج و ثروتشان فراوان و قابل توجه است.
# شمار در گنجها ناپدید
کس اندر جهان آن بزرگی ندید
هوش مصنوعی: در میان گنجینهها، کسی را نمیتوان یافت که به آن اندازه بزرگ باشد که در دنیا دیده شود.
# همه گرد ایوان دو رویه سپاه
به زرین عمود و به زرین کلاه
هوش مصنوعی: تمامی سربازان در اطراف ایوان به صف ایستادهاند، که همگی کلاه و عصاهای زرین دارند.
# سپهدار چون قارن کاوگان
به پیش سپاه اندرون آوگان
هوش مصنوعی: رئیس سپاه مثل قارن، شجاع و کاردان، در پیش روی سربازان قرار دارد و به آنها انگیزه میدهد.
# مبارز چو شیروی درنده شیر
چو شاپور یل ژنده پیل دلیر
هوش مصنوعی: مبارزی مانند شیری درنده و دلیر است، همانند شاپور که قهرمان و حریفی شکستناپذیر را به تصویر میکشد.
# چنو بست بر کوههٔ پیل کوس
هوا گردد از گرد چون آبنوس
هوش مصنوعی: چگونه بر کوههای بلند مثل فیل، صدا به گوش میرسد؛ به طوری که در فضا مانند صدای باد به گوش میرسد.
# گر آیند زی ما به جنگ آن گروه
شود کوه هامون و هامون کوه
هوش مصنوعی: اگر آن گروه به جنگ ما بیایند، کوه هامون به خاطر قدرت و عزم ما همانند کوههای بزرگ میشود و کوههای بزرگ نیز مثل هامون خواهند شد.
# همه دل پر از کین و پرچین بروی
به جز جنگشان نیست چیز آرزوی
هوش مصنوعی: همه دلها پر از حس نفرت و کینه است و هیچ چیزی جز جنگ و درگیری در آرزوهایشان جای ندارد.
# بریشان همه برشمرد آنچه دید
سخن نیز کز آفریدون شنید
هوش مصنوعی: همه چیزهایی را که دید، برای آنها توضیح داد و همچنین سخنانی را که از آفریدون شنیده بود، بیان کرد.
# دو مرد جفا پیشه را دل ز درد
بپیچید و شد رویشان لاژورد
هوش مصنوعی: دو مرد بیرحم و ظالم باعث آزار و رنج دل شدند؛ بهطوری که رنگ صورتشان به آبی تیرهای تغییر کرد.
# نشستند و جستند هرگونه رای
سخن را نه سر بود پیدا نه پای
هوش مصنوعی: آنها به دور هم نشسته و هر نوع نظری را در مورد سخن جستجو کردند، اما نه ابتدای کلام معلوم بود و نه انتهای آن.
# به سلم بزرگ آنگهی تور گفت
که آرام و شادی بباید نهفت
هوش مصنوعی: وقتی به سلامتی بزرگ رسیدی، به تور گفتی که باید آرامش و شادی را در دل خود پنهان کنی.
# نباید که آن بچهٔ نرهشیر
شود تیزدندان و گردد دلیر
هوش مصنوعی: باید مراقب بود که آن بچهٔ نره، همچنان ملایم و بیخطر باقی بماند و تبدیل به موجودی خطرناک و شجاع نشود.
# چنان نامور بیهنر چون بود
کش آموزگار آفریدون بود
هوش مصنوعی: یادگار کسی که هرگز هنری نداشته و به اندازهای مشهور شده است که مانند آموزگار افریدون به چشم میآید.
# نبیره چو شد رای زن با نیا
ازان جایگه بردمد کیمیا
هوش مصنوعی: وقتی نوه تصمیم میگیرد که با پدربزرگش مشورت کند، از آن نقطهای که قرار دارد به سمت جایی میرود که به گنجی ارزشمند دست یابد.
# بباید بسیچید ما را بجنگ
شتاب آوریدن به جای درنگ
هوش مصنوعی: باید سریعاً خود را برای جنگ آماده کنیم و به جای تعلل، اقدام کنیم.
# ز لشکر سواران برون تاختند
ز چین و ز خاور سپه ساختند
هوش مصنوعی: سواران از میان لشکر به بیرون تاختند و از چین و خاور سپاهی را آماده کردند.
# فتاد اندران بوم و بر گفتگوی
جهانی بدیشان نهادند روی
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، گفتوگویی جهانی به میان آمد و روی به سمت آنها نهادند.
# سپاهی که آن را کرانه نبود
بدان بد که اختر جوانه نبود
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که سپاهی که مرز و محدوده مشخصی ندارد، در واقع به مانند ستارهای جوانهزده است که هنوز به کمال نرسیده و نمیتواند به خوبی عمل کند. چنین سپاهی در اصل نمیتواند به هدف خاصی دست یابد و دچار هرج و مرج خواهد شد.
# ز خاور دو لشکر به ایران کشید
بخفتان و خود اندرون ناپدید
هوش مصنوعی: از شرق دو لشکر به سوی ایران حرکت کردند و در آنجا فرود آمدند، اما خودشان در داخل غیب شدند.
# ابا ژنده پیلان و با خواسته
دو خونی به کینه دل آراسته
هوش مصنوعی: با لباسهای کهنه و دل شکستگی، با آرزوی دوستی و محبت، دل را پر از کینه و تیغ کرده است.
خلاصه داستان فریدون
پادشاهی فریدون پانصد سال به طول انجامید. فریدون به رسم کیانی در روز بر تخت نشستن مردم را به عدالت و دین پروری نوید می دهد و مادر او فرانک نیز با شنیدن خبر پادشاه شدن فرزندش دو هفته بخشش کرده و جشن بزرگی بر پا می کند. فریدون صاحب سه فرزند پسر میگردد دو فرزند از شهرناز و فرزند کوچکتر از ارنواز. فریدون شخصی امین، صاحب منصب و دلسوز به نام جندل را بر می گزیند تا گرد جهان گشته و سه دختر که همسان و برابر و از نژاد بزرگان بوده و در سطح و اندازه پسران او انتخاب کند. جندل در نهایت دختران شاه یمن را شایسته پسران فریدون می داند و پس از ابراز این موضوع به شاه یمن و قدری دشواری ها این سه دختر را به عقد پسران فریدون در می آورد. فریدون تمامی سرزمین خود را به سه بخش تقسیم کرده و به پسران خود واگذار می کند.
سلم پسر بزرگ فریدون، شاه منطقه غرب و روم می گردد. سرزمین ترکان و چین به پسر دوم تور سپرده شده و ایرج کوچکترین فرزند، پادشاه سرزمین مرکزی ایران و منطقه بین النهرین و شبه جزیره عربستان می شود. مدت طولانی می گذرد و فریدون سالخورده می شود .آتش حسادت دیرین به ایرج در دل سلم روشن می شود به تحریک تور پرداخته او را با خود همراه می سازد که چرا ما دو برادر که بزرگتر هستیم باید در سرزمین های دور باشیم و پسر کوچکتر در کنار پدر در سرزمین اصلی بماند.
نامه تهدید آمیزی به فریدون نوشته می شود که یا ایرج نیز همچون آنها از سرزمین اصلی ایران خارج شود یا به جنگ او می آیند. ایرج راه آشتی در پیش گرفته با وجود اخطارهای مکرر فریدون جهت گفتگو به نزد برادران خود می رود ایرج در نهایت به دست تور کشته شده و سر او را برای فریدون می فرستند. فریدون با دیدن این دیدگانش سفید شده و کور میگردد. تمامی سرزمین ایران سراسر سیاه پوش شده و روزگاری دراز فریدون به سوگواری می پردازد. ایرج را کنیزکی بود به نام ماه آفرید که از ایرج باردار بود. فریدون از این خبر شادمان شده به کین خواهی ایرج امیدوار میگردد.
از ماه آفرید دختری متولد می شود.دختر بزرگ شده و با پشنگ ازدواج می کند. از این ازدواج پسری بدنیا می آید درخور پادشاهی و تخت کیان. او را به نزد فریدون می برند که چشم بگشای و به او بنگر که سرتا به پا گویی ایرج است. فریدون از خداوند یاد کرده از او تمنای یاری دارد. دعای او پذیرفته شد فریدون بینا می گردد کودک را در آغوش گرفته او را منوچهر می نامد. بر منوچهر سالیان دراز می گذرد. هنرهای شاهان و بزرگان را می آموزد با سلاح های مختلف جنگی آشنا شده و فنون نظامی را می آموزد. خبر منوچهر در تمامی سرزمین ها می پیچد. سلم و تور از موضوع آگاه شده توطئه ای می چینند.
نامه ای به فریدون برای عذر خواهی می نویسند و خواهان بخشش گناهان قبلی خود می شوند. به فریدون می گویند منوچهر را به نزد ایشان بفرستد تا آنها غلامی او را کنند. فریدون پاسخ نامه را به تندی داده به آنها اعلام جنگ می نماید. منوچهر به انتقام ایرج به جنگ آنها می رود. در نبرد اول به جنگ تور می رود. تور که توان نبرد با او را ندارد شب هنگام دست به شبیخون می زند. منوچهر از شبیخون او مطلع شده اوست که تور را غافلگیر می کند در نبرد سخت تور به دست منوچهر کشته می شود. منوچهر سر تور را همراه با نامه ای برای فریدون می فرستد و ازآنجا عزم نبرد با سلم می کند. در قلمرو سلم دژی تسخیر ناپذیر به نام دژ آلانان بود. قارن جهان پهلوان ایران زمین پیش بینی می کند که سلم اگر در نبرد تاب نیاورده و به این دژ می گریزد که در این صورت هیچ راهی برای دست یابی به او نیست.
لذا در ابتدای جنگ با موافقت موچهر تدبیری اندیشیده به دژ آلانان نفوذ کرده و آنرا نابود می سازد. پیش بینی قارن اتفاق می افتد. در میدان نبرد سپاهیان سلم شکست سختی خورده، سلم به طرف دژ عقب نشینی می کند. اما دیگر دژی وجود ندارد به ناچار راه گریز در پی میگیرد. منوچهر سوار بر اسب بدنبال او می رود منوچهر به سلم می گوید از چه می گریزی آمده ام تا آن تاج خسروانی که از طمع آن ایرج را کشتی بتو دهم. آن دانه کینه ای که کاشتی اکنون به بار آمده است. منوچهر نزدیک سلم شده و با زخم شمشیرش او را به دو نیم می کند.
پس از کشته شدن سلم منوچهر به اعلام توقف قتل و خونریزی می دهد. سر سلم را همچون تور برای فریدون می فرستد. فریدون منوچهر را به شاهنشاهی جهان برمی گزیند فریدون از غم از دست دادن سه فرزند خویش در ماتم می ماند تازمانه او سر می رسد. منوچهر فریدون را با رعایت کلیه آداب و مراسم تدفین پادشاهان در دخمه ای جای میدهد.
تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی
فانوس خیال
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو