دریاچه ارومیه نفس‌های آخر را می‌کشید

دریاچه ارومیه نفس‌های آخر را می‌کشید
 روزی آبی آرام بود، دریاچه‌ای زنده با قایق‌هایی که می‌خندیدند روی موج‌ها. حالا اما سکوتی شور، همه جا را گرفته. قایق‌ها در دل نمک خوابیده‌اند و برکه‌ای کوچک، نفس‌نفس‌زنان، قصه‌ی آخرین روزهای ارومیه را نجوا می‌کند.

به گزارش تجارت نیوز، بهرام سرمست، استاندار آذربایجان شرقی، در دومین همایش مدیران محیط زیست سراسر کشور در دولت چهاردهم، طی اظهارنظری تلخ و صریح، با انتقاد از وضعیت بلاتکلیف و بی برنامه فعلی ستاد احیاء دریاچه ارومیه، از نیاز اساسی این ستاد به احیاء ساختاری، فکری و راهبردی خبر داد، “تلخندی سیاسی” که می توان از آن، به انفعال و بن بست راهبردی در این ستاد پر سر و صدا و پرهزینه تعبیر کرد!

هرچند این دیدگاه استاندار آذربایجان شرقی، کشفی مهم و ویژه از عمق هزارتوی کم تر رمزگشائی شده ستاد احیاء دریاچه ارومیه به حساب نمی آید؛ اما همین که یک مقام ارشد دولتی، از جایگاه حکمرانی و یکی از ارکان حقوقی همین ستاد، معترف به بی عملی و بی تاثیری این ستاد در دستیابی به هدف اصلی، که همانا احیاء دریاچه بود، شده، اظهارنظری صادقانه و متفاوت در فضای حکمرانی به شمار می رود.

فارغز از این اشاره تلخ، نمی توان کتمان کرد که طی دست کم 10 سال گذشته، ستاد موسوم به احیاء دریاچه ارومیه، علی رغم صرف هزاران میلیارد تومان اعتبار از پول مردم برای نجات نگین فیروزه ای آذربایجان و افزایش امیدهای بسیار نزد مردم، در نهایت بدون خروجی و نتیجه ای مشخص، به ستادی شکست خورده از منظر مدیریتی، اجرائی و راهبردی رسیده و در انبان و چنته فکری و عملی این ستاد، راهبردی نوین برای تحقق مطالبه مهم و حیثیتی مردم وجود ندارد.

دریاچه ارومیه، حالا دیگر بیش از هر زمان دیگری به مرگ نزدیک شده است، این اتفاق تلخ و فاجعه بار، از مدت ها قبل، با عادی انگاری خاصی نیز از سوی کارشناسان و مسوولانی که خود مسوول صیانت و احیاء آن بوده اند مطرح می شود و دوباره از خشک شدن نهایی و قطعی این دریاچه خبر می دهند!

“نمک بر زخم ناسور”، کوتاه ترین و درناک ترین عنوان در وصف حال خراب این روزهای دریاچه ارومیه است؛ دریاچه ای که همین 20 سال قبل، سرزمینی به وسعت شمالغرب ایران را طراوت می بخشید، میزبانی صبور برای گردشگران بود، اکوسیستم طبیعی اش مثال بیرونی نداشت، آب و هوای استان های شمالغرب را تعادل می بخشید و در یک کلام، نگین طبیعت آذربایجان بود!

به والله هنری فرازمینی و خارق العاده ای می خواهد که بالغ بر 10 هزار میلیارد تومان اعتبار برای طرح احیاء دریاچه ارومیه هزینه کنی و در نهایت، شاهد زوال و مرگ این دریاچه باشی؛ هنری که مدیران نالایق و بی کفایت ملی و استانی به عینه نشان دادند و امروز، دریاچه ارومیه با آن وسعت بیکران تاریخی اش، به پهنه ای خشک و نمکین، سرشار از زخم های ناسور تبدیل شده است.

نه طرح های آبرسانی و انتقال آب از هزار و یک منطقه موهومی، نه اعتبارات چند هزار میلیاردی و نه مداخلات حاکمیتی در اصلاح و تغییر الگوهای کشاورزی و باغداری، هیچ کدام به سرانجامی محتوم در پروسه و پروژه احیاء دریاچه ارومیه نرسید تا همان بلا و فاجعه ای که مردم از آن می ترسیدند، بر سر “چیچست” نازل شود …

آنچه دریاچه ارومیه را در چنین وضعیتی گرفتار کرده، حاصل سیاست های نادرست مدیریتی در طول بیش از سه دهه اخیر و توسعه بی رویه کشاورزی در زمین های اطراف دریاچه، افزایش حفر چاه، سدسازی غیراصولی و افزایش برداشت از حوضه آبخیز است که هر یک سهمی در بروز و یا تشدیدِ چالش به‌وجودآمده دارند.

دریاچه ارومیه حالا نفس های آخرش را می کشد، نه از طراوتش اثری است و نه نشاط و شادابی خیل عظیمی از مردم منطقه را می تواند میزبان باشد، تنها، حسرت ها و آه های از ته دل است که میهمانان مغمومش می کشند و ته مانده امیدشان را به وقوع معجزه ای زیست محیطی و مدیریتی برای احیاء دوباره آن بسته است!

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها