قهرمان گمنام

به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، در میان صفحات پرفراز و نشیب تاریخ معاصر کشورمان، داستانهایی نهفته که فراتر از واقعهای تاریخی، آیینه تمامنمای تابآوری، از خودگذشتگی و عشقی عمیق در مواجهه با مصایب به شمار میآیند. کتاب «دختر شینا» نوشته بهناز ضرابیزاده از مصادیق این موضوع است؛ خاطرات زنی به نام قدمخیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیم هژیر(مشهور به حاج ستار). این کتاب، نه فقط برشی از زندگی یک خانواده ایرانی در سالهای پرالتهاب، اما غرورآفرین دفاع مقدس است بلکه روایتی صادقانه است که مخاطب را لحظهبه لحظه با دلهرهها و امیدهای زنی همراه میسازد که بار سنگین زندگی را در غیاب همسر رزمندهاش به دوش میکشد. «دختر شینا» از آن دسته آثاری است که با تأکید بر مضمون جهانی مقاومت، میتواند بیانگر آن باشد که چگونه در سختترین شرایط، نور امید راهگشای مسیر زندگی میشود.
عاشقانهای از دل جنگ
«دختر شینا» حاصل تلاش بهناز ضرابیزاده، نویسنده باتجربه حوزه مقاومت، برای جمعآوری و تدوین خاطرات قدمخیر محمدی کنعان است. این خاطرات که در قالب مصاحبههایی متعدد گردآوری شدهاند، به روانی متن کمک کردهاند. قدمخیر محمدی کنعان، قهرمان واقعی این داستان، متولد روستایی از توابع همدان است که با حاج ستار ابراهیمی ازدواج میکند؛ جوانی مذهبی که با آغاز جنگ تحمیلی، حضور در جبهههای نبرد را بر هر چیز دیگری مقدم میشمارد. این تصمیم سرآغاز فصلی جدید و البته دشوار در زندگی قدمخیر است. او که سن و سال چندانی ندارد و کمتجربه است به یکباره خود را در شرایطی مییابد که باید به تنهایی بار زندگی و تربیت فرزندان را به دوش بکشد. این کتاب که در قالب نوزده فصل، خاطرات تلخ و شیرینی از دوران جنگ و زندگی این زن قهرمان، همسر و فرزندانشان را روایت میکند، با شرحی از دوران کودکی قدمخیر و محیط روستایی زادگاهش آغاز میشود، نام کتاب برگرفته از لقب قهرمان داستان است، مادر قدمخیر را شینا صدا میزدند و او هم در میان اهالی روستا به دختر شینا معروف میشود. بعد از آشنایی با دوران کودکی قدمخیر، ماجرا به دوران خواستگاری و ازدواجش با حاج ستار میرسد و از آن موقع اصل داستان شروع میشود. به کمک روایت تمام و کمال زندگی قدمخیر نه تنها بستری برای معرفی شخصیتها فراهم میشود، بلکه برای خواننده فرصت آشنایی با آداب و رسوم و فرهنگ روستای قایشِ همدان در اواسط دهه پنجاه نیز فراهم میشود.
روایت بخشهای مختلف کتاب به زبانی ساده و به دور از پیچیدگیهای زبانی را میتوان از ویژگیهای مهم آن دانست که شیرینی مطالعهاش را برای مخاطبان چندبرابر میکند. با آغاز جنگ، لحن کتاب کمی تغییر میکند و جدیت بیشتری به خود میگیرد. قدمخیر، زن جوان و کمتجربهای که همسرش را عاشقانه دوست دارد، با دلهرهها و نگرانیهای ناشی از حضور حاج ستار در جبهه دست و پنجه نرم میکند. او بارها با خبرهایی که از شهادت همسرش میگویند مواجه میشود، اما هر مرتبه حاج ستار به سلامت بازمیگردد و این بازگشتها نوعی حس تعلیق و انتظار را در کتاب ایجاد میکند. این فراز و فرود مدام میان امید و ناامیدی، یکی از نقاط قوت «دختر شینا» است که مخاطب را تا پایان داستان با خود همراه میسازد.
به گفته منتقدان، ضرابیزاده در این کتاب، به خوبی از ظرفیتهای خاطرهنویسی برای ارائه تصویری واقعی از جنگ استفاده کرده است. جنگ در کتاب «دختر شینا» نه یک مفهوم انتزاعی یا صحنهای از نبردهای حماسی، بلکه واقعیتی تلخ است که زندگی روزمره مردم عادی را تحتالشعاع قرار میدهد؛ از کمبودها و سختیهای معیشتی سالهای جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان گرفته تا دلهرههای ناشی از حملات هوایی و نگرانیهای همیشگی برای جان عزیزان. این کتاب جنگ را از زاویه دید زنی به تصویر میکشد که در پشت جبهه، بار سنگین تبعات حمله بعثیها را بر دوش میکشد؛ زنی که هر لحظه انتظار خبری تلخ را میکشد اما هرگز تسلیم نمیشود. او در این مسیر، هم به تنهایی با مشکلات زندگی میجنگد و هم به عنوان مادر، تلاش میکند فرزندانش را در محیطی امن و آرام بزرگ کند. این جنبه از «دختر شینا»، آن را از بسیاری از کتابهای جنگی دیگر متمایز میسازد و به آن عمق و بُعد انسانی بیشتری میبخشد.
نمونهای از مقاومت زن ایرانی
قدمخیر، قهرمان بینام و نشان «دختر شینا» نمونهای درخشان از زن ایرانی است که با تمام وجود در برابر مشکلات ایستادگی میکند. او زنی است که وظایف مادری و دیگر مسئولیتهای زندگی را به تنهایی به عهده میگیرد. تربیت پنج فرزند خردسال، مدیریت امور منزل و مدیریت چالشهای برخاسته از تبعات جنگ تحمیلی همه از مواردی هستند که با روحیهای مثال زدنی به خوبی از پس انجامشان برمیآید. او در این مسیر گاهی اوقات احساس تنهایی میکند اما ایمان به خدا و عشق به همسرش او را دراین مسیر دشوار یاری میکند. روایتگری قدمخیر و البته قلم نویسنده، کتاب «دختر شینا» را از یک خاطرهنگاری خشک تاریخی به داستانی زنده و ملموس تبدیل میکند. علاوه بر آن کتاب به خوبی نشان میدهد او در جایگاه مادر و همسر به خوبی از پس مدیریت مشکلات زندگی برمیآید؛ این توانایی ها شاید در شرایط عادی کمتر به چشم بیایند اما در دوران جنگ به خوبی نمایان میشوند. توجه نویسنده به درج نامهها و دیالوگهای تماسهای تلفنی او با حاج ستار، بخش مهمی از روایت را تشکیل میدهد چراکه به خواننده برای آشنایی با ابعاد عاطفی این دو کمک میکند.
ماجرای کتاب فقط به قدمخیر محدود نمیشود، حاج ستار ابراهیمی هژیر هم در آن حضوری اثرگذار دارد، رزمنده جوانی که نمونهای بارز از جوانانی است که در برهههای حساس تاریخی، همچون سالهای دفاع مقدس لباس رزم برتن کردهاند؛ جوانانی که این روزها، در حمله رژیم صهیونیستی به کشورمان نیز برای دفاع از این آب و خاک به پاخاستهاند. در این کتاب حاج ستار، نه به عنوان یک قهرمان دور از دسترس، بلکه در جایگاه انسانی واقعی و با تمام ابعاد وجودیاش به تصویر کشیده شده است. او مردی معتقد، شجاع و از خودگذشته است که با تمام وجود از کشور دفاع میکند و در عین حال پدری مهربان و همسری عاشق هم هست. توصیف قدمخیر از همسرش، به خواننده کمک میکند تا ابعاد مختلف شخصیت حاج ستار را درک کند؛ از شوخطبعیها و مهربانی او در برخورد با فرزندان گرفته تا جدیت در میدان نبرد. شهادت حاج ستار در اواخر جنگ تحمیلی (عملیات کربلای 5)، دورانی تلخ از زندگی قدمخیر است؛ اتفاقی که در نهایت آغاز فصل جدیدی در زندگی قدمخیر و فرزندانش به شمار میآید. این زن بعد از شهادت همسرش، نه فقط یک همسر شهید است، بلکه خود به تنهایی یک قهرمان محسوب میشود.
فراتر از یک خاطرهنگاری
کتاب «دختر شینا» را اثری مهم در رابطه با خاطرهنگاریهای ادبیات مقاومت میدانند که روایتی ملموس و خواندنی از زندگی مردم در سالهای جنگ تحمیلی را پیش روی خواننده گذاشته است. نویسنده در همراهی با راوی، در کنار توجه به بُعد حماسی جنگ، زندگی روزمره و مشکلات پشت جبهه را نیز به خوبی به تصویر میکشد. ضرابیزاده با بهرهمندی از اصطلاحات محلی، بخشی از فرهنگ بومی ایران را نیز در برابر مخاطبان قرار داده است. تأکید بر نقش زنان، مسألهای که چند سالی است توجه نویسندگان این عرصه را به خود جلب کرده، یکی دیگر از نقاط قوت این کتاب است. خاطرات قدمخیر محمدی کنعان، به قلم بهناز ضرابیزاده، نه فقط داستانی واقعی از سالهای دفاع مقدس را روایت میکند، بلکه دربر دارنده مضامین انسانی و جهانشمول است. این اثر یادآوری میکند که قهرمانان واقعی، گاهی اوقات در سادگی زندگی روزمره و با مقاومت خود بزرگترین حماسهها را رقم میزنند. مطالعه این کتاب پیامی نیز برای این روزها دارد، اینکه در تاریکترین لحظات میتوان برناامیدی غلبه کرد.
یک عمر منتظر یک جمله
گفتم: «تو اصلاً خانوادهات را دوست نداری.» سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگانلنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان میکردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.» گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.» از دستم کلافه شده بود، گفت: «قدم! امروز چرا اینطوری شدی؟ چرا سربهسرم میگذاری؟!» یکدفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.» این اولین باری بود که این حرف را میزدم. دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و هایهای گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشهای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگانلنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانهام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را میلرزانی و میفرستیام دم تیغ.»
منبع: ایران
انتهای پیام/