روایت شنیده‌‌ نشده از محافظ گیلانی امام خمینی(ره)

 روایت شنیده‌‌ نشده از محافظ گیلانی امام خمینی(ره)
  زهرا امینی دختر حجت‌الاسلام یزدان امینی محافظ گیلانی امام خمینی(ره) از خاطرات پدر می‌گوید؛ از عشق و شیفتگی پدر به راه و آرمان امام(ره)، از حضور در زندان‌های ساواک تا محافظت از امام.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، در به‌ در دنبال کسی بودم که در روزهای نخست انقلاب، همراه امام خمینی(ره) باشد؛ نه در حرف بلکه در میدان. در مسیر تحقیق و پژوهش، با خانواده‌ حجت‌الاسلام یزدان امینی آشنا شدم؛ روحانی نجیبی از دیار رودبار که نه‌تنها عاشق امام(ره) بود، بلکه مدتی هم محافظ ایشان شد.

یزدان امینی در سال 1320 در روستای پینوند از توابع عمارلو رودبار در خانواده روحانی و اهل علم دیده به جهان گشود؛ پدرش ملا هدایت فرزند میرزا امین بود؛ میرزا امین یکی از علمای بومی منطقه بود که شیفته اهل‌بیت بود و نسبت به متون ادبی و عرفانی فارسی نیز آگاهی‌های فراوانی داشت؛ میرزا امین جد مرحوم امینی شاعر و نویسنده‌ای توانا بود که دست نوشته‌های او هنوز موجود است.

مرحوم یزدان امینی در زمان حیات خود مجموعه اشعار جدش درباره اهل بیت عصمت و طهارت را تحت عنوان "گلزار امین" در کتابی به چاپ رساند؛ در میان خانواده امینی، معین که فرزند کوچک بود برای طلبگی به شهر رودسر آمد. طلاب و یاران او در حوزه رودسر همواره از معین و یزدان امینی به نیکی یاد می‌کنند و بر تقوا و پاکدامنی و استعداد سرشار آن‌ها در فراگیری علوم اسلامی سخن می‌گویند.

دست تقدیر طلبه جوان یزدان امینی را به شهر قم می‌رساند و در حوزه علمیه قم به ادامه تحصیل می‌پردازد. در قم با راه و آرمان‌های امام خمینی(ره) بیشتر آشنا شده و عاشق و شیفته او می‌شود؛ طبق اظهارات دوستان وی، او در سال‌ 1342 یکی از طلابی بود که پروانه‌وار دور شمع وجودی امام(ره) می‌چرخید؛ این عشق و‌ محبت سرانجام او را محافظ جان امام کرد.

در سال 1343 به‌دنبال سخنرانی‌ها و حرکت امام(ره) در مسیر هدایت و گسترش انقلاب اسلامی مرحوم امینی نیز به همراه روحانیت مبارز و انقلابی و عاشقان امام در شهر قم به عنوان تشکل روحانیون پیرو امام به توزیع و پخش تصاویر و اعلامیه‌های امام می‌پردازند که منجر به دستگیری وی می‌شود.

سر از زندان ساواک‌ در می‌آورد، اما زیر تازیانه‌های ساواک شجاعانه اعلام می‌کند که "مقلد خمینی است" و به زندان قزل قلعه تهران فرستاده می‌شود؛ در این زندان، مدت‌ها در جوار مبارزان و مجاهدان راه خدا به مقاومت پرداخته و تحت شکنجه ساواک قرار می‌گیرد و بعد از سه ماه از سلول انفرادی به بند عمومی روحانیون و مذهبیون منتقل می‌شود و با اشخاص و چهره‌های سرشناس مذهبی و سیاسی در بند عمومی به مبارزه خود علیه رژیم ستم‌شاهی ادامه می‌دهد.

پس از گذشت 7 ماه از زندان آزاد می‌شود و به گیلان می‌آید، اما ارتباط تشکیلاتی و هیئتی او با قم هرگز قطع نشد و به عشق راه و امام خود، در سازماندهی مبارزات مردمی منطقه نقش فعال داشت و هدایت تظاهرات و راهپیمایی‌های مردم منطقه جیرگوابر را بر عهده داشت. در طی اقامت در گیلان نیز توسط ساواک رشت و رودسر موقتاً و به صورت کوتاه مدت دستگیر و مورد تهدید قرار گرفت.

یکی از مهم‌ترین خصوصیات او، توجه خاص به توده‌های محروم و ستم‌دیده بود و با بی‌دینی و فساد و ظلم مبارزه می‌کرد؛ قلبی بخشنده و رئوف داشت و با مردم بسیار خوش اخلاق و مهربان بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با حضور در جبهه‌های دفاع مقدس، اخلاص و ایمان خود را به اسلام و انقلاب اسلامی به اثبات رساند، روح و جانش همواره سیراب از عشق به قرآن، ائمه و روح‌الله بود علی رغم مسئولیت‌های مختلف استانی که به او پیشنهاد داده شد اما شهر کوچک رودبار و منطقه عمارلو و خدمت به محرومان را به پست و منصب‌ها ترجیح داد. مردم محروم و ستم‌دیده منطقه ایشان را تکیه‌گاه معنوی خود می‌دانستند زیرا به دردها و مشکلاتشان خالصانه رسیدگی می‌کرد.

زهرا امینی، دختر حجت‌الاسلام یزدان امینی در گفت‌وگو با تسنیم خاطرات پدر را اینگونه نقل می‌کند: پدرم عاشق امام بود، با تمام وجودش. از وقتی که خودم را شناختم، اسم امام با احترام خاصی در خانه ما زمزمه می‌شد؛ مثل نام یکی از اهل‌بیت علیهم‌السلام. پدرم می‌گفت: «امام، نفسِ حق است، حجت خداست در این دوران».

او در سال‌های جوانی‌اش، در همان روزهای سخت اختناق، وقتی هنوز خیلی‌ها از بردن اسم امام می‌ترسیدند، عکس‌های امام را با دست خودش در قم و روستاهای اطراف پخش می‌کرد. یک‌بار خودش می‌گفت: «همه بدنم از گرسنگی می‌لرزید، اما روزه‌ام را نگه داشتم. چون نذر کرده بودم که تا وقتی انقلاب به پیروزی نرسیده، افطار نکنم مگر با دعای فرج امام.»

این بانوی گیلانی در ادامه گفت: پدرم آن روزها با علما و مبارزان زیادی حشر و نشر داشت، اما دلش به امام بند بود. در خانه اگر عکسی از امام داشت، با احتیاط زیر فرش نگه‌ می‌داشت و شب‌ها آرام از زیر فرش درمی‌آورد، نگاهش می‌کرد، آه می‌کشید، می‌بوسید و می‌گفت: «یا امام زمان، این حجتت را نگه دار».

وی ادامه داد: تا اینکه ساواک پدرم را دستگیر کرد. فقط به جرم پخش اعلامیه‌های امام. گفتند عکس امام را توزیع کرده، اعلامیه آورده، مردم را تحریک کرده و او همه را با افتخار تأیید کرد. بی‌هیچ تردیدی گفت: «بله، من مقلد امام خمینی هستم!» این جمله را آن‌قدر بلند گفته بود که مأمور ساواک متعجب شد.

زندان قزل‌قلعه تهران برای خیلی‌ها آخر دنیا بود، اما برای پدرم شروع بندگی بود. همیشه می‌گفت آن شب‌های سرد زندان با وضو و ذکر می‌گذشت. می‌گفت: «وقتی تو قزل‌قلعه بودم، دلم پیش امام در نجف بود. دعا می‌کردم که سالم باشد و برگردد» یادم می‌آید زمانی که شش ساله بودم در اتاقی مستاجری در شهر رودسر پدرم به من قرآن می‌آموخت، در اوج خفقان و دیکتاتوری شاه بود در همان اتاق مستاجری عکس مبارک امام روح الله بر پیشانی اتاق ما می‌درخشید.

این بانوی گیلانی که فقط 15 بهار عمرش را در کنار پدر سپری کرده، به یاد این تکیه‌گاه معنوی آهی می‌کشد و می‌گوید: یادش بخیر. پدر نه فقط به امام، که به راه امام، انقلاب، ولایت، تا آخر عمرش وفادار ماند.

به گزارش تسنیم، مرحوم امینی روحانی مبارز و مخلص و خدمتگزاری بود که عمری با ایمان و شرافت زندگی کرد و از محافظان امام خمینی(ره) بود؛ این روحانی مبارز در حادثه زلزله خرداد سال 1369 در رودبار و منجیل زیر آوار ماند و در حالی‌ که ذکر یا حسین بر لب داشت به سوی عشق مطلق و خالق هستی پر گشود و در این حادثه همسر، فرزند جبهه‌ای و بسیجی‌اش کاظم و مادر همسر و نوه‌اش نیز به لقاءالله پیوستند.

انتهای پیام/

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها