امتداد خشونت

به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، اخیراً محسن رنانی در نشست کتاب «روایت مسعود» که از مجموعه کتابهایی است که درباره توسعه در ایران منتشر میشود مثل همیشه حرفهای عجیبی زده بود که این بار با واکنشهای وسیعی هم روبهرو شد. رنانی در این نشست بیان کرده کورتکس مغزی اروپاییان از آسیاییها ضخیمتر است، به همین جهت آنها دارای عقلانیت بیشتری هستند و ایضاً توسعهیافتهترند!
البته بار اولی نیست که رنانی از این دست حرفها بیان میکند اما آنچه در افکار رنانی و افراد مشابه او یعنی مرتضی مردیها وجود دارد، تصور خامی از غرب و توسعه است که سعی دارند این تصور را با بازیهای زبانی از سنت خودمان برطرف کنند. رنانی و مردیها مدام از سنت و اشعار و افرادی مثل سعدی و... برای فهم امروز استفاده میکنند اما در لحظه طرح حرف اصلی خودشان، به نوعی تحقیرِ سنت و افکار جامعه ایران را تئوریزه کرده و ایده توسعه ایران را کاملاً ذیل انگارههای غربی و تصورات غربی تعریف میکنند که به شدت کار پوچ و شاذی است، به نوعی که رنانی با بیان بهتر بودن کورتکس غربیها نهتنها کل سنت و افکار ایرانیان را به مسخره گرفته است، بلکه نوعی تحقیر ویژه هم نسبت به کل فرهنگ ایران شکل داده است. برای پاسخ به این حرف، مطالب خیلی وسیعی را میشود بیان کرد اما نگارنده قصد دارد به علت آنکه اخیراً کتاب «بازشناختن غریبه» اثر ایزابلا حماد منتشر شده است، با ایده اصلی این کتاب پاسخی به این حرف بیمعنی ارائه کند. ایزابلا حماد تحصیلکرده آکسفورد و یک نویسنده فلسطینیانگلیسی است. او این کتاب را درباره انگاره طرف غربی نسبت به فلسطینیها نوشته تا نشان دهد تصویر و ایده غربیها درباره انسان فلسطینی چگونه است؟
بحث اصلی کتاب اینگونه مطرح میشود: چرا انسان بودن دیگری محل تردید است؟ اساساً چرا سوژه غربی، دیگری خود را انسان حساب نمیکند؟ چند فلسطینی باید بمیرند تا جهان غربی انسان بودن آنها را متوجه شود؟ این پرسشها نشان میدهد مسئله انسان و انسان بودن از منظر طرف غربی درباره انسانهای غیرغربی محل تردید است.
درواقع وقتی پرسش میشود چرا باید ثابت کنیم که کودکان و زنان فلسطینی انسان هستند؟ تا طرف غربی بپذیرد که فلسطینیها هم ممکن است انسان باشند! حماد معتقد است این نگاه نه به معنای توجه بلکه به نوعی شبیه به ناظر است، یعنی نظارت میشود که آیا این واقعه یا وقایع مشابه آن برای آینده شخص غربی خطری دارد یا خیر؟ به معنایی ناظر غربی با رصد وقایع فلسطین جمعبندی میکند که آیا امکانی وجود دارد که فاجعه فلسطین برای او رقم زده شود؟ و هنگامی که متوجه شود خطری ندارد، از آن عبور میکند یا در بهترین حالت با ژست همدلی قصد دارد برای فلسطینی ترحم کند.
در این لحظه ایزابلا حماد طرح بحث مهمی را نسبت به ناظر غربی و بحث همدلی ارائه میدهد. او معتقد است همدلی غربیها امتداد همان منطق خشونت استعماری است؛ چراکه همدلی نوعی بیتوجهی به اصل مسئله و از همه مهمتر بیتوجهی به «قصه» است. حماد میگوید ناظر غربی با همدلی خودش قصه را به پایان میرساند و این قصه اینگونه است که گروهی قویتر به علت توانایی بالاتر در حق گروهی ضعیفتر به علت توانایی پایینتر، بیانصافی کردهاند و حالا ناظر غربی با همدلی با گروه ضعیف به آنها دلداری میدهد و برای قصه آنها ابراز تأسف میکند و در این نقطه قصه به پایان میرسد. درحالیکه پایان قصه امتداد خشونت استعاری و منطق طرف شرور قصه است.
حماد میگوید نباید گذاشت قصه را ناظر غربی تعریف کند. او میگوید قصه را باید جلوتر برد و قصه را میان خودمان و برای خودمان و به شیوه خودمان تعریف کنیم و قبول نکنیم که قصه را ناظر غربی بگوید. حماد ادامه قصه و بیرون از ساحت ناظر غربی فکر کردن را همان بازشناختن نام میگذارد و میگوید باید برای فهم بازشناخت تلاش کرد تا ادراکی روشن و واقعی شکل بگیرد. برای مثال حماد بحثی را در کتاب مطرح میکند مبنی بر اینکه سال 2022 که اصلاً جنگی وجود نداشت به شکل امروز، اسرائیل در عرض چند ماه فقط 233 نفر در کرانه باختری را کشت و 140 خانوار را بیپناه کرد و هراس دائمی را به بخش وسیعی از شهرکنشینها تحمیل کرد. این حوادث فقط در چند ماه اتفاق افتاده است. اینجا نقش ناظر غربی چیست؟ و او این حوادث دهشتناک را چگونه تعریف و قصه این افراد را چگونه بیان میکند؟
حماد با سفری که سالها قبل به فلسطین داشته و به مناطق گوناگون رفته، پی برده است ناظر غربی و رسانههایش، پروپاگاندای وسیعی دارند و به نوعی برای شهرکنشینها و سایر نقاط در حال قصهگوییاند که بیش از صحنه واقعی در حال شکل دادن درکی نوستالژی هستند! او میگوید ناظر غربی به گونهای در حال طرح قصه خودش است که طرف اصلی را وارد روایتهای نوستالژیک میکند و درک نوستالژی همان پایان قصه است؛ چراکه نوستالژی وقتی به جان یک قوم یا گروهی میافتد میتواند حافظه آنها را تباه کند. یعنی با قصههای نوستالژی تصاویر عام در دست همگان است و این تصاویر مانع از درک خشونت شکلگرفته میشود و به نوعی انکار وضعیت جمعی است و هیچ راهی به جز مقاومت در برابر پایان قصه در مقابل ناظر غربی نداریم.
حال در داخل کشور ما هم افرادی مثل محسن رنانی دقیقاً همان قصهای را میگویند که ناظر غربی میگوید؛ آسیاییها به لحاظ عقلانیت خوب نیستند و ایضاً باید به آنها کمک کرد و قصه آنها را به شکل ناظر غربی تعریف کرد که این قصه هم امتداد همان خشونت است. به عراق و سوریه و افغانستان و لیبی و ژاپن حملههای وحشتناک میشود؛ چراکه آنها از منظر عقلی پایین هستند و به جای درک تاریخ و این حملات وحشتناک، نوستالژی را قصه همگان میکنیم، مبنی بر اینکه کورتکس مغزی شما پایینتر از غربیها است تا این تصویر ساده همگانی به ابزاری برای خشونت تبدیل شود!
خیلی جالب است که محسن رنانی بداند رابرت وود، نماینده آمریکا در سازمان ملل بعد از آنکه 37 هزار نفر انسان بیگناه کشته شده بودند، صلح در منطقه و جنگ را وتو کرد و بیان داشت این کشتار حق اسرائیلیها است! در چنین جهانی تحقیر ایرانیان یک پاس گل به طرف غربی است تا ابزاری برای فشار به کشور را مجدداً طراحی کند و همانطور که حماد میگوید هیچ راهی نداریم به جز اینکه در برابر این قصهها مقاومت کنیم. این قصه که طرف غربی از ما باهوشتر است و عقلانیتر فکر میکند، دقیقاً امتداد خشونت وسیعی است که چند قرن آنها شکل دادهاند و محسن رنانی متأسفانه دقیقاً همان قصه خشن و به شدت وحشتناک را مجدداً تعریف میکند، آن هم به نام توسعه و ایراندوستی! درواقع رنانی مانع از شکل گرفتن قصه ایران برای ایران و برای ایرانیان میشود و وظیفه هر ایراندوستی است که با امثال این قصه مخالفت کند و مانع شود ناظر غربی برای ما قصه بگوید، چون احتمالاً انتهای این قصه همان منطق همدلی خشن غربیها و خونریزی وسیع است به نام کمک به کشورهای بیعقل! درحالیکه تمدن ایران و ایضاً افکار ایرانیان همیشه مترقی بوده و هیچگاه در تاریخ ابژه ناظر غربی نشده است و قطعاً در آینده هم مسیری برای قصه خودش خواهد ساخت و شرایط مطلوبی را بازتولید میکند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/