چنان دان که خاک پی حیدرم

  قصه باید از امیرالمؤمنین حیدر کنی

  ای کاش می‌شد دوباره بالی به دور حرم زد

  غزل خوب است در وصف امیرالمومنین باشد

  ای نَفَس! می‌روی به سینه برو؛ چون برآیی صدای مولا باش

  مسیحیان جهان «ایلیا» به او گفتند

  به وارثان خیبر از خروش حیدری بگو

  شبیه نیست به غیر از خودش، علی‌ست علی!

  این دست‌ها رسانده زمین را به آسمان

  باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر

  بردن نام تو شیرینی بی‌حد دارد...‏

  ای تا همیشه پای قلم‌ها، در بحر عین و لام تو مانده

  بنویسید علی بت‌شکنِ بی‌تبر است!

  زنانِ شاهد آن ماجرا، کجا رفتند؟!

  گدای درگه تو بر جهان کند شاهی

  این اتفاق، در هر عکسی نمی‌افتد!

  نام او عشق است، آری می‌شناسیدش: علی‌ست

  کهکشان‌ها نخی از وصله‌ی نعلین علی‌ است

  به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت

  مگر دنیا چه خیری جز علی در آستین دارد؟

  جز نام تو، جز نام تو، الله چه فرمود؟

  دستی که همپای رعیت بیل می‌زد