علی نیکزاد از فرزندش شکایت می‌کند؟

 علی نیکزاد از فرزندش شکایت می‌کند؟
  خبر زیر گرفتن یک مامور نیروی انتظامی توسط فرزند نایب رئیس مجلس شورای اسلامی در خط ویژه، حادثه ای عجیب و غیر موجه را رقم زد که شما را به دیدن این داستان از زاویه ای دیگر دعوت می کنیم.

مهدی محمدی کلاسر *- آقای نیکزاد، نماینده محترم و نایب‌رئیس مجلس! شما چهره مرا نه، اما احتمالاً آن روز و قرار خیابان عالی قاپو را به خاطر خواهید آورد. روزهایی که مدیرکل مسکن اردبیل بودید و من — خبرنگار جوانی که تازه از دانشگاه به زادگاهش برگشته بود و چند ماه را در آنجا خبرنگاری می‌کرد — برای مصاحبه درباره انتقادات مدیرکل وقت ایرانگردی و جهانگردی استان، از بی‌توجهی‌های اداره‌کل شما به طرح بازسازی عالی‌قاپوی اردبیل به سراغتان آمدم.
یادم نمی‌رود: شیوه حضورتان و برخوردتان با همه مدیرانی که تا آن روز و حتی بعد از آن دیده بودم، تفاوت داشت. یادم می‌آید که گفتید: "من نیامده‌ام جواب حرف‌های کسی را بدهم... خودم دارم با شما مصاحبه می‌کنم... خبرتان را لطفا بر این مبنا بنویسید". و بعد از آن، بارها و بارها در محافل مختلف گفتم: "این مدیر، لیاقت جایگاه‌های بالاتری را دارد". و شما به آن جایگاه‌ها هم رسیدید. از وزارت تا وکالت و حتی تا کاندیداتوری ریاست جمهوری... خیلی‌ها هم در دوروبرتان بالا آمدند و به جاهای خوبی رسیدند.
اما امروز... روزگار و پست ها بالاخره آدمها را تغییر می دهد و ما حواسمان نیست که چقدر با ۲۰سال قبلی مان متفاوت شده ایم‌. امروز پسرتان انگار همه آن زحمات و تلاش‌ها را به بازی می‌گیرد. دارد پیش از همه و پیش از قانون و جامعه، به پدر خود خیانت می‌کند و حواسش نیست. فراتر از این مگر فرزند فلان مسئول یا فلان پولدار بودن، خاصیتی و مصونیتی ویژه می آفریند که بعضی ها همواره در امانند‌.
هنوز بررسی قانونی نهایی نشده و باید منتظر جزئیات بود. اما امروز همه می‌گویند باز هم یکی سرهنگ مملکت زیر چرخ‌های غرور آقازاده‌ای له شد. می‌گویند دیدیم که خط‌های قرمز قانون، برای بعضی‌ها خط‌کشیِ های یک بازی است. می‌گویند امروز باز هم فهمیدیم که "عدالت" در این سرزمین، همان واژه پوسیده‌ای است که توی کتاب‌های درسی بچه‌های فقیر جا مانده.
آقای نیکزاد محترم! پلیس نگون‌بخت — آن سرهنگ ضابط قانون و نگهبان عدالت — با یونیفرم زخمی اش حالا تنها مانده؛ آن هم در برابر آقازاده‌ای که خبرهای اولیه روایت می کردند انگار قانون را مزاحم شخصی می‌پندارد! بعد اما خبرها و روایت ها به هر دلیلی تعییر کردند‌.
مردم می پرسند
مردم می‌پرسند: این چه بازی‌ست که هر صبح پدران در مجلس از «برابری» سخن می‌رانند و هر شب پسران در خیابان‌ها امتیاز ویژه را با چرخ‌های دودزده‌شان بر پیشانی شهر می‌کوبند؟
و آن مأمور تنها... که جرأت کرد بگوید "این خط، خط تو نیست"، امروز باید بترسد که به احقاق حقش بیندیشد یا نه. آیا باید با دندان‌های فشرده، فرمان سکوت را امضا کند؟
راستی، به پسرتان بگویید: آن سرهنگ پلیس می‌داند او پسر کیست. ما هم می دانیم. اما گویا خود پسرتان نمی‌داند فرزند چه کسی است و چه بار مسئولیتی بر دوش دارد. مسئولیتش را نخواستیم. وظیفه شهروندی اش را بداند. اساسا او البته این را هم باید بداند نهایتاً فرزند یک مسئول است — نماینده‌ای که هرچه هست، رئیس ملت نیست. از این ملت رأی گرفته‌اند تا خدمت کنند.
اتفاق ناگواری است. و تکرار عملکرد دیگر آقایان برای دیگر آقازاده‌ها، برای شما پایان راه خواهد بود. شما حریم ویژه برای آقازاده تان درست نکنید. در این میان، همچنان راهی است... راهی که می‌تواند این داستان را به مسیر دیگری ببرد.
خیلی‌ها در انتظار احقاق حق پلیس هستند. منتظر شکایتش هم هستند. اما اگر به هر دلیلی شکایت نکرد، منتظر دادستان نیز خواهند بود. من اما پیشنهاد بهتری دارم که متناسب با سوگند شما برای حراست از قانون است.
علی نیکزاد از فرزندش شکایت می‌کند؟
یک پیشنهاد
شما که "حافظ قانون" هستید... سوگند خورده‌اید. برخیزید و در این محکمه عمومی، اولین شاکیِ فرزندتان باشید.
نماینده‌ای که آقازاده خاطی را به محکمه می‌کشاند و از طرف مردمش از او دادخواهی می‌کند، راهی تازه را برای خود و برای مسیر ناهموار عدالت در این کشور می‌گشاید. شاید وظیفه‌تان نیز همین باشد. سوگند خورده اید حافظ قانون باشید. باور کنید در چنین فضایی، هیچ‌کس — حتی فرزند خطاکارتان، خودتان، یا وجدان جامعه — آسیب نخواهد دید و تازه، ثمرات مبارکی خواهد داشت. اما اگر غیر از این باشد و خدای‌ناکرده راه عدالت مسدود شود، و کاری کنید که دیگران برای آقازاده‌هایشان کردند — و گریزگاهی از قانون برایشان ساختند — پایانِ کارتان را تبریک می‌گویم... پایان کار که چه عرض کنم. فعلا در این دیار، آن‌ها که کار نمی‌کنند یا کارهای وارونه می‌کنند، هر روز سمت‌های بالاتری هم می‌گیرند. اما شما این کار را نکنید. پسرتان پیش از همه به شما خیانت کرده است و به موکل شما.
در برابر شما کسی ایستاده است که اکنون در بیمارستان، به عکس فرزندش خیره مانده است — درحالی‌که می‌داند فردا هم باید یونیفرمش را بپوشد و باز به "حفظ قانون" برود، آن هم در شهری که برخی "بالاتر از قانون" زندگی می‌کنند... شما اما خونِ قانون روی آسفالتِ خط ویژه را جمع کنید.
باور کنید این شهر، جای زندگی همه ماست؛ امپراتوری آقایان و شهربازی آقازاده‌ها نیست.

*دبیر اجتماعی تابناک
 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها