حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 16 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 16 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

  ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 16 را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای زوج منتظر بخش بعدی گلستان سعدی باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، سعدی معلم بی‌چون‌وچرای همه ماست. از همان کودکی با حکایت‌هایش خو گرفته و نکات ریز اخلاقی و آنچه باید باشیم و نباید باشیم را از او فراگرفته‌ایم. ابیات نغز و داستان‌های پرحکمتش بر سر زبان بزرگ‌ترهای ما و حتی نسل پیش از آنها بود و در کوچه و بازار هم نقل او را می‌شنیدیم. گاه حتی اگر پی ضرب‌المثلی را بگیریم به سعدی می‌رسیم که چه ساده اما پرمایه مفهومی را در بیت و یا مصرعی برای ما بازگو کرده است. سعدی نقش پررنگی نه‌تنها در آموزش که در پرورش ما دارد و کیست که وام‌دار این استاد سخن‌پرور نباشد؛ او که بهترین وصف برای آثارش سهلِ ممتنع بودن آنهاست. کافی است اندکی از این آثار را خوانده باشیم تا این وصف دکتر شفیعی کدکنی در باب آثار سعدی که گفته است «آثار سعدی دارای مخاطب انسانی است» برای ما به‌وضوح مشخص شود. سعدی جامع و کاملا انسانی می‌نویسد و آنچه در ابیات و حکایاتش آمده همگی برخاسته از یک زندگی روزمره و قابل‌ادراک برای همه اشخاص است.

جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.

باب‌های گلستان سعدی

گلستان سعدی علاوه بر دیباچه شامل هشت باب است که «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و «آداب صحبت» نام دارند. حکایات سعدی در حین موجز بودن سرشار از پند هستند. او استاد خلاصه گفتن است و گاه حتی در یک جمله تمام معنا را به خواننده منتقل می‌سازد.

سعدی قصه‌گو!

و این شیوه اوست که حکایاتش را با ابیاتی عجین می‌سازد. گلستان سعدی آمیخته از داستان و حکایت است. اگرچه درون همان داستان‌ها هم گاه پند و اندرزی نهفته است اما سعدی قالب داستان را برای بیان آن موضوع انتخاب کرده است. در کل اما می‌توان گفت که نغز و شیرین بودن آنهاست که سبب شده تا نسل به نسل و دهان‌به‌دهان نقل شوند و تا به امروز ماندگار باشند:

معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوب‌تر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.

شیوه‌ی روایت در حکایت‌های گلستان سعدی

سعدی در روایت‌هایش در گلستان گاه به شیوه‌ای معمولی و از ابتدا تا انتهای ماجرا پیش می‌رود و در میانه‌ها فرازوفرود دارد و جریان را برای مخاطب خود تعریف می‌کند اما در موارد اندکی به شیوه‌ای هیجان‌انگیزتر اوج ماجرا را در ابتدای آن قرار داده و داستانش را از همان نقطه اوج شروع می‌کند.

ساختار بسیاری از حکایات گلستان سعدی ترکیبی از مسائل اجتماعی و نکات اخلاقی است. او طنز را در قالب این حکایات و روایات ریخته و گاه حتی خواننده را در تمام طول داستان میخکوب می‌کند. سعدی استاد قرار دادن تضادها در مقابل هم و در یک روایت است. به‌خوبی از پس شرح و تفصیل هردو برآمده و به زیبایی هرچه‌تمام‌تر نتیجه‌گیری می‌کند. او از اینکه پند خود را به‌صورت مستقیم به روی مخاطب بیاورد واهمه‌ای ندارد، هرچند گاه اندرزهایش را در لفاف داستان می‌پیچد و همین‌طور که خواننده را پیش می‌برد آنها را در جان او می‌ریزد. استاد سخن مناظره را نیز می‌پسندیده و از این شیوه هم بهره برده است.

سعدی

باب اول در سیرت پادشاهان: حکایت شماره 16


یکی از رفیقان شکایتِ روزگارِ نامساعد به نزد من آورد که کفافِ اندک دارم و عیالِ بسیار و طاقتِ بار فاقه نمی‌آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هرآن‌صورت که زندگانی کرده شود، کسی را بر نیک و بدِ من اطّلاع نباشد.

بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست

بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست

باز از شَماتتِ اعدا بر اندیشم که به طعنه در قفایِ من بخندند و سعیِ مرا در حقِ عیال بر عدمِ مروّت حمل کنند و گویند:

مبین آن بی‌حَمیّت را که هرگز

نخواهد دید رویِ نیکبختی

که آسانی گزیند خویشتن را

زن و فرزند بگذارد به سختی

و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم و گر به جاهِ شما جهتی معین شود که موجبِ جمعیّتِ خاطر باشد، بقیّتِ عمر از عهدهٔ شکرِ آن نعمت برون آمدن نتوانم. گفتم: عمل پادشاه، ای برادر، دو طرف دارد امید و بیم یعنی امیدِ نان و بیمِ جان و خلافِ رایِ خردمندان باشد، بدان امید متعّرضِ این بیم شدن.

کس نیاید به خانهٔ درویش

که خراجِ زمین و باغ بده

یا به تشویش و غصّه راضی باش

یا جگربند پیش زاغ بنه

گفت: این مناسبِ حالِ من نگفتی و جوابِ سؤال من نیاوردی. نشنیده‌ای که هر که خیانت ورزد، پشتش از حساب بلرزد؟

راستی موجبِ رضایِ خداست

کس ندیدم که گم شد از رهِ راست

و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به‌جان برنجند حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غَمّْاز و روسْبی از محتسب، و آنرا که حساب پاک است از محاسِب چه باک است؟

مکن فراخ‌رَوی در عمل، اگر خواهی

که وقتِ رفعِ تو، باشد مجالِ دشمن تنگ

تو پاک باش و مدار از کس، ای برادر، باک

زنند جامهٔ ناپاک گازُران بر سنگ

گفتم: حکایت آن روباه مناسبِ حال توست که دیدندش گریزان و بی‌خویشتن، افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجبِ مَخافَت است؟ گفتا: شنیده‌ام که شتر را به سُخْره می‌گیرند.

گفت: ای سَفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غمِ تخلیصِ من دارد تا تفتیشِ حالِ من کند؟ و تا تِریاق از عِراق آورده شود مارگزیده مرده بُوَد. تو را همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت، امّا مُتِعَنِّتان در کمین‌اند و مدّعیان گوشه‌نشین. اگر آنچه حُسنِ سیرتِ توست به خلافِ آن تقریر کنند و در معرِض خطاب پادشاه افتی در آن حالت مجالِ مقالت باشد؟ پس مصلحت آن بینم که مُلکِ قَناعت را حراست کنی و ترکِ ریاست گویی.

به دریا در، منافع بی‌شمار است

و گر خواهی سلامت، بر کنار است

رفیق این سخن بشنید و بهم بر آمد و روی از حکایتِ من در هم کشید و سخن‌هایِ رنجش‌آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته‌اند: دوستان به زندان به کار آیند که بر سفرهٔ همه دشمنان دوست نمایند.

دوست مشمار، آن که در نعمت زند

لافِ یاریّ و برادرخواندگی

دوست آن دانم که گیرد دستِ دوست

در پریشان‌حالی و درماندگی

دیدم که متغیّر می‌شود و نصیحت به غرض می‌شنود، به‌نزدیکِ صاحب‌دیوان رفتم به سابقهٔ معرفتی که در میانِ ما بود و صورتِ حالش بیان کردم و اهلیّت و استحقاقش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی بر این بر آمد لطفِ طبعش را بدیدند و حسنِ تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت و به مرتبتی والاتر از آن مُتَمَکِّن شد. همچنین نَجْمِ سعادتش در ترقّی بود تا به اوجِ ارادت برسید و مقرّبِ حضرتْ و مشارٌاِلیْه و معتمَدٌ عَلَیْه گشت، بر سلامتِ حالش شادمانی کردم و گفتم:

ز کارِ بسته میندیش و دلْ شکسته مدار

که آبِ چشمهٔ حیوان درونِ تاریکی است

اَلا لایَجْأّرَنَّ اَخُو الْبَلیَّهِ

فَلِلرَّحْمٰنِ اَلْطافٌ خَفِیَّهٌ

منشین ترش از گردشِ ایّام که صبر

تلخ است ولیکن برِ شیرین دارد

در آن قُربت مرا با طایفه‌ای یاران اتّفاقِ سفر افتاد. چون از زیارتِ مکّه باز آمدم دو منزلم استقبال کرد، ظاهرِ حالش را دیدم پریشان و در هیأتِ درویشان. گفتم: چه حالت است؟ گفت: آن چنانکه تو گفتی طایفه‌ای حسد بردند و به خیانتم منسوب کردند و مَلِک، دامَ مُلْکُهُ، در کشفِ حقیقتِ آن استقصا نفرمود و یارانِ قدیم و دوستانِ حَمیم از کلمهٔ حق خاموش شدند و صحبتِ دیرین فراموش کردند.

نه بینی که پیشِ خداوندِ جاه

نیایش‌کنان دست بر بر نهند؟

اگر روزگارش در آرد ز پای

همه عالمش پای بر سر نهند

فی‌الجمله به انواعِ عقوبت گرفتار بودم تا در این هفته که مژدهٔ سلامتِ حُجّاج برسید، از بندِ گرانم خلاص کرد و مِلْکِ موروثم خاص. گفتم: آن نوبت اشارتِ من قبولت نیامد که گفتم: عملِ پادشاهان چون سفرِ دریاست خطرناک و سودمند، یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری.

یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار

یا موج روزی افکندش مرده بر کنار

مصلحت ندیدم از این بیش ریشِ درونش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن. بدین کلمه اختصار کردیم:

ندانستی که بینی بند بر پای

چو در گوشت نیامد پند مردم؟

دگر ره چون نداری طاقتِ نیش

مکن انگشت در سوراخ گژدم

معنی حکایت شماره 16، باب اول گلستان سعدی

در این متن، نویسنده به مشکلات و سختی‌های زندگی خود و یکی از دوستانش اشاره می‌کند. دوستش از فقر و ناراحتی‌های خود شکایت می‌کند و تمایل دارد به سرزمینی دیگر برود تا از چشم دیگران پنهان بماند. نویسنده به او توصیه می‌کند که در راه امید به زندگی، نباید به خطرات توجه نکند و به این نکته اشاره می‌کند که در زندگی همیشه امید و بیم وجود دارد. وی همچنین به داستان روباهی اشاره می‌کند که به خاطر حسادت دیگران دچار مشکل شده است و توصیه می‌کند که انسان باید از حوادث زمانه نگران نباشد و به قناعت و شکرگزاری بپردازد. در انتها، بیان می‌کند که نباید اجازه داد که حسادت و غرض‌ورزی دیگران بر زندگی‌مان تأثیر بگذارد و اینکه دوستی واقعی در زمان مشکلات نمایان می‌شود.

برگردان به زبان ساده

# یکی از رفیقان شکایتِ روزگارِ نامساعد به نزد من آورد که کفافِ اندک دارم و عیالِ بسیار و طاقتِ بار فاقه نمی‌آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم تا در هرآن‌صورت که زندگانی کرده شود، کسی را بر نیک و بدِ من اطّلاع نباشد.

هوش مصنوعی: یکی از دوستانم نزد من آمد و از شرایط سخت زندگی‌اش شکایت کرد. او گفت که درآمد کمی دارد اما خانواده‌اش زیاد است و نمی‌تواند از عهده هزینه‌ها برآید. بارها به این فکر افتاد که به جایی دیگر برود تا کسی از وضعیت خوب یا بد او خبر نداشته باشد.

# بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست

بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست

بسا کسا که گرسنه سر به بالین نهاد و کسی ندانست که وی کیست، چه بسیار جانها که به لب رسید و کس در سوک آنها دانهٔ اشکی نیفشاند.

# باز از شَماتتِ اعدا بر اندیشم که به طعنه در قفایِ من بخندند و سعیِ مرا در حقِ عیال بر عدمِ مروّت حمل کنند و گویند:

هوش مصنوعی: دوباره به فکر نیش و کنایه دشمنانم می‌افتم که در غیاب من به تمسخر می‌خندند و تلاش‌هایم برای خانواده‌ام را بی‌رحمانه منتقدانه می‌دانند و می‌گویند:

# مبین آن بی‌حَمیّت را که هرگز

نخواهد دید رویِ نیکبختی

هوش مصنوعی: هرگز کسی که بی‌احساس و بی‌انگیزه است، نخواهد توانست چهره خوشبختی را ببیند.

# که آسانی گزیند خویشتن را

زن و فرزند بگذارد به سختی

هوش مصنوعی: کسی که زندگی آسان را انتخاب می‌کند، باید خانواده‌اش را به سختی‌های زندگی بسپارد.

# و در علم محاسبت چنان که معلوم است چیزی دانم و گر به جاهِ شما جهتی معین شود که موجبِ جمعیّتِ خاطر باشد، بقیّتِ عمر از عهدهٔ شکرِ آن نعمت برون آمدن نتوانم. گفتم: عمل پادشاه، ای برادر، دو طرف دارد امید و بیم یعنی امیدِ نان و بیمِ جان و خلافِ رایِ خردمندان باشد، بدان امید متعّرضِ این بیم شدن.

هوش مصنوعی: در علم محاسبه، آنچه می‌دانم این است که اگر شما به من نعمت خاصی هدیه دهید که باعث جمع شدن افکار و توجه من شود، من دیگر نتوانم تمام عمر به شکرانهٔ آن نعمت بپردازم. گفتم: عملکرد پادشاه، ای برادر، دو جنبه دارد: امید به نان و ترس از جان. این مسئله بر خلاف نظر خردمندان است، چرا که به امید نعمت، ریسک جان را به جان می‌خرند.

# کس نیاید به خانهٔ درویش

که خراجِ زمین و باغ بده

هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خانه درویش نمی‌آید، چرا که او مالیاتی بابت زمین و باغ نمی‌پردازد.

# یا به تشویش و غصّه راضی باش

یا جگربند پیش زاغ بنه

هوش مصنوعی: یا باید با نگرانی و غم به زندگی ادامه دهی، یا اینکه خودت را در معرض خطر قرار بده و با وضعیت سخت‌تری مواجه شو.

# گفت: این مناسبِ حالِ من نگفتی و جوابِ سؤال من نیاوردی. نشنیده‌ای که هر که خیانت ورزد، پشتش از حساب بلرزد؟

هوش مصنوعی: او گفت: تو حال مرا درک نکردی و به سؤال من پاسخ ندادید. آیا نشنیده‌ای که هر کس خیانت کند، همیشه از عواقب اعمالش می‌ترسد؟

# راستی موجبِ رضایِ خداست

کس ندیدم که گم شد از رهِ راست

هوش مصنوعی: راستگویی انسان را به رضایت خداوند می‌رساند و من هیچ‌کس را ندیده‌ام که در مسیر درست زندگی، گم شده باشد.

# و حکما گویند: چهار کس از چهار کس به‌جان برنجند حرامی از سلطان و دزد از پاسبان و فاسق از غَمّْاز و روسْبی از محتسب، و آنرا که حساب پاک است از محاسِب چه باک است؟

هوش مصنوعی: حکما می‌گویند: چهار گروه از چهار نفر می‌ترسند؛ حرام‌زاده از سلطان، دزد از نگهبان، فاسق از غیبت‌کننده و روسپی از متولی. اما کسی که در کارهایش بی‌عیب و پاک‌دل است، از کسی که حساب او را رسیدگی می‌کند، هیچ ترسی ندارد.

# مکن فراخ‌رَوی در عمل، اگر خواهی

که وقتِ رفعِ تو، باشد مجالِ دشمن تنگ

اگر خواهی که هنگام تظلّم و دادخواهی از تو در درگاهِ شاه، دشمن فرصت نیابد و بر تو نتازد، در کار دیوانی(امور دولتی) تندروی مکن و پا از حدِّ مقرّر فراتر منه.

# تو پاک باش و مدار از کس، ای برادر، باک

زنند جامهٔ ناپاک گازُران بر سنگ

هوش مصنوعی: ای برادر، تو باید پاک و بی‌آلایش باشی و از دیگران نترسی. نگران این نباش که افرادی که ناپاک‌اند، بر روی سنگ‌هایی که تو روی آن‌ها می‌نشینی، لباس ناپاک خود را بگذارند.

# گفتم: حکایت آن روباه مناسبِ حال توست که دیدندش گریزان و بی‌خویشتن، افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجبِ مَخافَت است؟ گفتا: شنیده‌ام که شتر را به سُخْره می‌گیرند.

هوش مصنوعی: گفتم: حکایت آن روباه به حال تو خیلی شبیه است که او را دیدند که ترسیده و بی‌خود در حال فرار است. یکی از دیگران از او پرسید: چه چیزی تو را این‌گونه می‌ترساند؟ او پاسخ داد: من شنیده‌ام که شتر را به وسیله دلیلی خاص به دام می‌گیرند.

# گفت: ای سَفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غمِ تخلیصِ من دارد تا تفتیشِ حالِ من کند؟ و تا تِریاق از عِراق آورده شود مارگزیده مرده بُوَد. تو را همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت، امّا مُتِعَنِّتان در کمین‌اند و مدّعیان گوشه‌نشین. اگر آنچه حُسنِ سیرتِ توست به خلافِ آن تقریر کنند و در معرِض خطاب پادشاه افتی در آن حالت مجالِ مقالت باشد؟ پس مصلحت آن بینم که مُلکِ قَناعت را حراست کنی و ترکِ ریاست گویی.

هوش مصنوعی: گفت: ای نادان! بین تو و شتر چه نسبتی وجود دارد و چه وجه مشترکی دارید؟ پاسخ داد: ساکت باش، زیرا اگر حسودان به نیت بد بگویند که من شتری هستم، چه کسی به فکر نجات من خواهد بود تا حال مرا بررسی کند؟ و اگر دارویی از عراق برای کسی که ماری او را گزیده آورده شود، او مرده است. تو نیز از نظر فضیلت، دیانت، تقوا و امانت در وضعیت خوبی هستی، اما بدخواهان در کمین‌اند و کسانی که ادعا دارند، به گوشه‌نشینی پرداخته‌اند. اگر آنچه که زیبایی سیرت توست به گونه‌ای دیگر تعبیر شود و در مواجهه با پادشاه قرار بگیری، آیا در آن شرایط فرصت برای صحبت کردن خواهد بود؟ بنابراین بهتر است که خود را از مقام ریاست دور کنی و به قناعت بپردازی.

# به دریا در، منافع بی‌شمار است

و گر خواهی سلامت، بر کنار است

در کار دریا (بازرگانی، صید و ...) سود بسیار زیاد است ولی اگر ایمنی و دوری از گزند می‌جویی در ساحل بجوی.

# رفیق این سخن بشنید و بهم بر آمد و روی از حکایتِ من در هم کشید و سخن‌هایِ رنجش‌آمیز گفتن گرفت کاین چه عقل و کفایت است و فهم و درایت؟ قول حکما درست آمد که گفته‌اند: دوستان به زندان به کار آیند که بر سفرهٔ همه دشمنان دوست نمایند.

هوش مصنوعی: رفیق این حرف‌ها را شنید و از من روی گرداند و با کلمات رنج‌آور شروع به صحبت کرد که این عقل و فهم چه معنی دارد؟ سخن حکما به درستی بیان شده که گفته‌اند: دوستان در زمان سختی و زندان به کار می‌آیند، زیرا آنها در کنار سفرهٔ دشمنان نیز به دوستی خود ادامه می‌دهند.

# دوست مشمار، آن که در نعمت زند

لافِ یاریّ و برادرخواندگی

هوش مصنوعی: دوستی را به حساب نیاور که فقط در روزهای خوب و خوشی، از دوستی و برادری صحبت کند.

# دوست آن دانم که گیرد دستِ دوست

در پریشان‌حالی و درماندگی

هوش مصنوعی: دوستی را دوست می‌دانم که در زمان سختی و مشکلات، دستِ دوستش را بگیرد و در کنار او باشد.

# دیدم که متغیّر می‌شود و نصیحت به غرض می‌شنود، به‌نزدیکِ صاحب‌دیوان رفتم به سابقهٔ معرفتی که در میانِ ما بود و صورتِ حالش بیان کردم و اهلیّت و استحقاقش بگفتم تا به کاری مختصرش نصب کردند. چندی بر این بر آمد لطفِ طبعش را بدیدند و حسنِ تدبیرش را بپسندیدند و کارش از آن درگذشت و به مرتبتی والاتر از آن مُتَمَکِّن شد. همچنین نَجْمِ سعادتش در ترقّی بود تا به اوجِ ارادت برسید و مقرّبِ حضرتْ و مشارٌاِلیْه و معتمَدٌ عَلَیْه گشت، بر سلامتِ حالش شادمانی کردم و گفتم:

هوش مصنوعی: متوجه شدم که او دچار تغییر شده و نصایح را با نیت خاصی می‌پذیرد. به نزد کسی که در مقام اداره کارها بود رفتم و بر اساس آشنایی قبلی که داشتیم، وضعیت او را شرح دادم و از شایستگی و استحقاقش سخن گفتم تا او را برای یک وظیفه کوتاه منصوب کنند. مدتی گذشت و مردم از لطف طبیعت و تدبیر او خرسند شدند و کار او مورد توجه قرار گرفت و بالاتر از آنچه که بود، ترقی کرد. همچنین ستاره سعادت او در حال پیشرفت بود تا به اوج احترام رسید و در نزد مقام‌های بالا مورد احترام و اعتماد قرار گرفت. بابت سلامتی و وضعیت خوبش شاد بودم و احساس خوشحالی می‌کردم.

# ز کارِ بسته میندیش و دلْ شکسته مدار

که آبِ چشمهٔ حیوان درونِ تاریکی است

هوش مصنوعی: به مشکلات و کارهای دشوار فکر نکن و دل‌خور نباش؛ زیرا حقیقت و زندگی در عمق تاریکی‌ها پنهان است.

# اَلا لایَجْأّرَنَّ اَخُو الْبَلیَّهِ

فَلِلرَّحْمٰنِ اَلْطافٌ خَفِیَّهٌ

هان تا بلا زده فریاد و زاری نکند که خدای را با بنده لطف‌های نهانی است.

# منشین ترش از گردشِ ایّام که صبر

تلخ است ولیکن برِ شیرین دارد

از گردش روزگار غمگین مباش و روی در هم مکش که صبر و شکیبایی اگرچه تلخ و ناگوار است ولی از پیِ آن میوهٔ شیرین کامیابی بدست می‌آید.

# در آن قُربت مرا با طایفه‌ای یاران اتّفاقِ سفر افتاد. چون از زیارتِ مکّه باز آمدم دو منزلم استقبال کرد، ظاهرِ حالش را دیدم پریشان و در هیأتِ درویشان. گفتم: چه حالت است؟ گفت: آن چنانکه تو گفتی طایفه‌ای حسد بردند و به خیانتم منسوب کردند و مَلِک، دامَ مُلْکُهُ، در کشفِ حقیقتِ آن استقصا نفرمود و یارانِ قدیم و دوستانِ حَمیم از کلمهٔ حق خاموش شدند و صحبتِ دیرین فراموش کردند.

هوش مصنوعی: در نزدیکی من، گروهی از دوستان هنگام سفر جمع شدند. وقتی از زیارت مکه برگشتم، در میانه راه به من خوشامد گفتند. وقتی او را دیدم، حالش بسیار آشفته و مانند درویشان بود. از او پرسیدم چه بر او گذشته است. او گفت: همانطور که تو گفته بودی، گروهی به من حسد بردند و مرا به خیانت متهم کردند. پادشاه نیز در بررسی حقیقت قصور کرده و دوستان و یاران قدیمی من به خاطر کلمه حق سکوت کردند و از صحبت‌های گذشته خود غافل شدند.

# نه بینی که پیشِ خداوندِ جاه

نیایش‌کنان دست بر بر نهند؟

آیا ندیده‌ای که مردم در برابر صاحب جاه و بزرگی آفرین‌گویان و دعاکنان دست ادب بر سینه می‌نهند؟

# اگر روزگارش در آرد ز پای

همه عالمش پای بر سر نهند

اگر با دگرگون شدن روزگار، از پای بیفتد، سرش لگدکوب همهٔ مردمان می‌شود.

# فی‌الجمله به انواعِ عقوبت گرفتار بودم تا در این هفته که مژدهٔ سلامتِ حُجّاج برسید، از بندِ گرانم خلاص کرد و مِلْکِ موروثم خاص. گفتم: آن نوبت اشارتِ من قبولت نیامد که گفتم: عملِ پادشاهان چون سفرِ دریاست خطرناک و سودمند، یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری.

معنی تا در این هفته....: شاه به مژدهٔ تندرست باز آمدنِ حاجیان، از بند و زنجیر آزادم کرد و مِلکِ میراثی مرا مصادره فرمود و به خود اختصاص داد.

# یا زر به هر دو دست کند خواجه در کنار

یا موج روزی افکندش مرده بر کنار

یا تاجر آسوده و خوش با هر دو دست بغل و دامنش را پر از زر کند، یا گرفتار طوفان شود و موج کالبد بیجان وی را بر ساحل اندازد.

# مصلحت ندیدم از این بیش ریشِ درونش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن. بدین کلمه اختصار کردیم:

هوش مصنوعی: بهتر دیدم که بیشتر از این به درونش نپردازم و آن را مورد انتقاد قرار ندهم. به همین دلیل به این کلمات بسنده کردیم:

# ندانستی که بینی بند بر پای

چو در گوشت نیامد پند مردم؟

هوش مصنوعی: نمی‌دانی که چگونه زنجیری بر پای توست، چون نصیحت دیگران به گوشت نمی‌رسد.

# دگر ره چون نداری طاقتِ نیش

مکن انگشت در سوراخ گژدم

هوش مصنوعی: اگر تحمل آزار را نداری، بهتر است که خود را در معرض خطر نگذاری و به کارهای خطرناک نپردازی.

تصاویر نسخه های قدیمی گلستان سعدی

فانوس خیال

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، 1320، تهران

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، 1320، تهران

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران

گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران

گزیدهٔ ناقصی از گلستان با تذهیبها و نقاشیهای متعدد

 گزیدهٔ ناقصی از گلستان با تذهیبها و نقاشیهای متعدد

گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال 975 هجری قمری در بخارا

گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال 975 هجری قمری در بخارا

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها