ایده جذاب ارتباط با مردم با خانواده معمولیها + فیلم / خدا هیچ تنابندهای رو از در این خونه دست خالی روونه نکنه...

به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری ساعدنیوز، روزنامه فرهیختگان نوشت:
1. چندسال پیش دوستی که در یک مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست کار میکرد یکی از خاطرات همیشگی و تلخش بازگرداندن بچههایی بود که به سرپرستی گرفته شده بودند و خانوادهها بعد از مدتی کوتاه، به هر دلیلی آنها را به مرکز برمیگرداندند و حالا باید زخمهای این نخواستن را برای این بچهها درمان میکردند، زمانی که در پایتخت 7 هما برای سالار در قسمت آخر دلیل دوست داشتنش را توضیح میداد، دقیقاً یاد آن خاطرات افتادم و اینکه چطور یک صحنه درست و حسابشده میتواند روی مردم تأثیر بگذارد.
2. سرش را روی ضریح گذاشته و با همان زبان همیشگی در حال راز ونیاز است و بعد از عرض ارادت صمیمانه، میگوید: «هم نامه نانوشته خوانی و هم خانه...» بقیه شعر را یادش میرود، درست مثل همه مردم معمولی که وقتی به روبهروی حرم میرسند، یادشان میرود چه میخواستند و چه باید بگویند، اما ارادتشان باقی است و پایتخت در اینجا هم مانند مردم معمولی رفتار کرد و نویسنده نخواست با خرق عادتهای آنچنانی متنی بنویسد که هیچ کس باورش نکند اما با نوشتن و گفتن همین جمله که «امام رضا(ع) هیچ تنابندهای رو از در این خونه دست خالی روونه نکنه...» یعنی تیم پایتخت حرف دل توده مردم را میداند و دنبال شگفتانههای عجیبوغریب نمیگردد.
3. فهیمه درحال صحبت با بهتاش است، پسری که بالاخره بعد از تعقیب و گریز قبول کرد که به آغوش خانواده برگردد تا با کمک آنها شاید بتواند بر مسخشدگی و بیماریای که دچارش شده، فائق آید. در همان سکانس چنددقیقهای که خیلی هم خاص نیست و به قول معروف معمولی نوشته شده، اما خودمانی و از ته دل است، وقتی فهیمه شروع به خواندن لالایی برای بهتاش میکند، دل مخاطب هم با او زیر و رو میشود و اولین دلیلش هم این است که هر کسی خودش را در این صحنه میبیند و باز هم میرسیم به زندگی کردن در بین مردم و روایت صحنههایی که دور از آنها نباشد.
4. بگذارید کمی به عقب برگردیم، شاید از همان فصل یک که خشایار الوند و محسن تنابنده با هم تصمیم گرفتند پایتخت را بسازند، نگاهشان این بوده حتی اسم این خانواده را معمولی بگذارند تا از مردم دور نشوند و معمولی بمانند. اتفاقهایی که برایشان میافتد فضایی و دور از زندگی معمول نیست. وقتی میخواهند از مهاجرت به تهران بگویند دچار شعارزدگی نمیشوند و با زبانی دوستداشتنی این روایت را انجام میدهند؛ از ازدواج پدرشان و ازدواج آسان میگویند. در مسجد مراسم عقد برگزار میکنند. روایتگر یک گلدسته میشوند. داعش را نشان میدهند و... اما این روایتها با وجود همه بالا و پایینی که دارد مخاطب را خسته نمیکند و حتماً دنبال ردی از خودش در این سریال میگردد.
5. «عمل نگارش «پایتخت» سهنفره نبود و کل فیلمنامه را من نوشتم اما طراحی توسط محسن تنابنده صورت گرفت، بعد آن را در جلساتی با هم سبک سنگین کرده و به خط داستانی میرسیدیم، درنهایت من متن را مینوشتم. محسن جان میخواند و بسیاری از بخشها تغییراتی میکرد. تقریباً میتوانم بگویم تمام متنهای ما دو بار سه بار بازنویسی شد. به این دلیل که لحن پایتخت متعلق به تنابنده است. من در «پایتخت 1» هم بودم و هفت قسمت را نوشتم، در 2 نبودم و حالا برگشتم اما این لحن که از متن شروع میشود و تا اجرای بازیگران، بازیگردانی و حتی انتخاب لوکیشن و طراحی صحنه و لباس ادامه پیدا میکند، دیدگاه محسن تنابنده به پدیده پایتخت و مختص خود او است. بنابراین من سعی میکردم خودم را به این لحن نزدیک کنم. شاید چون سلیقههای ما خیلی به هم نزدیک نبود، نتیجه خوبی میگرفتیم و این چالشها، به متنی میانجامید که بخشهایی از لحن پایتخت در آن بود، بخشهایی از دیدگاههای من را در آن میدیدید. در چکش خوردنها و کلکل کردنها گرچه خیلی اذیت میشدیم اما نتیجه خوبی میگرفتیم. آنچه محسن بر آن اصرار داشت این بود که به اولین ایدهها رضایت ندهیم.» این حرفهای خشایار الوند بعد از پایتخت 3 نشان میدهد که چقدر تمرین و ممارست برای نوشتن در فیلمنامه و بازنویسی مهم بوده و همین باعث شده تا معمولیها برای همه مردم ایران قابل پذیرش باشند.
6. وقتی فصل 6 تمام شد، خیلیها در نقد پایتخت نوشتند که با فوت خشایار الوند، پایتخت هم دیگر تمام شد و ادامه دادنش اشتباه است، البته در اینکه فصل ششم بههیچوجه نتوانست مخاطبان همیشگی پایتخت را با خودش همراه کند، هیچ شکی نیست اما ایده محسن تنابنده و همراه شدن تلویزیون باعث شد تا فصل هفتم با همه نقاط ضعفی که به آن وارد است، بتواند مخاطبان تلویزیون را تکان جدی بدهد و خیابانها را خلوت کند.
7. 22 قسمت فصل هفتم پایتخت نشان داد مردم همچنان تلویزیون نگاه میکنند؛ اگر ایدهای درست پشت آن باشد و دور از فضایی که در آن زندگی میکنند، نباشد. پایتخت 7 محصول همین روزهایی است که در آن زندگی میکنیم؛ از نقد زندگی واقعی و بلاگری. قیمت دلار، نداشتن خانه و اجارهنشینی و نقد به مسئولان و خیلی نکات دیگر که نشان میدهد تیم این سریال برایشان مهم است که از مردم دور نشوند و شاید بهتر باشد بگوییم مردم از آنها دور نشوند و نگاهشان کنند. اگر قرار است تلویزیون این مخاطب را برای خودش نگه دارد، یک راهش ادامه دادن پایتختها و اعتماد کردن به برندهای دیگر است که با مردم معمولی ارتباط میگیرند.