ماجرای پیدا شدن گنج باشکوه داریوش کبیر؛ گنجینه رازآلودی که جهان چشم به یافتنش داشت

به گزارش سرویس تاریخ ساعد نیوز، در اینجا گزیدهای از خاطرات دکتر ویلز را میخوانید که در آن دربارۀ شایعۀ پیدا شدن یک گنج و ماجراهای بعد از آن سخن گفته است: روزی محرمانه به حاکم شهر زنجان اطلاع دادند که شخصی روستایی به نام «یاری» از روستا به شهر آمده و از قرار معلوم مقداری شمش طلا را به یهودیان زنجان به قیمتی نازل فروخته است. هنوز حاکم شهر آنگونه که باید به کار این گنج و موضوع کشف آن سر و صورت نداده بود که شایعه پیدا کردن گنجی بزرگ مربوط به داریوش کبیر به گوش دولتمردان تهران رسید و دستوری فوری در این مورد به حاکم زنجان ابلاغ شد که : «هرچه زودتر یابندۀ گنج را به همراه گنج کشف شدهاش به تهران اعزام کنید».
در حالیکه خود یاری (یابندۀ گنج) هنوز در حال انکار بود، گروهی به همراه او به روستا رفتند و ضمن تجسس منزلش در میان طویلۀ گوسفندان یک کورۀ کوچک مخصوص ذوب طلا را یافتند. سرانجام پس از وارد کردن کمی فشار و اعمال شلاق و شکنجه لب به سخن گشود و گفت: من تنها چند تکه طلا پیدا کردم که به مرد یهودی زنجانی فروختم و بیش از این اطلاعی از گنج داریوش و این صحبتها ندارم.
منظرۀ ویرانههای باستانی کوه خواجه در سیستان در دوران قاجار
در نتیجه مجبور شدند او را دستبسته به تهران بفرستند. در آنجا هم دوباره همان صحبتهای قبلی خودش را تکرار کرد و بیش از این چیزی به کسی نگفت. بدینطریق سالها در زندان ماند و با وجود تحمل انواع زجر و شکنجهها چیزی به گفتههای قبلیاش نیافزود. تا اینکه سرانجام روزی در حضور زندانیان مهر سکوت را شکسست و اظهار داشت که به هنگام چراندن گوسفندان گنج بزرگی یافته که جزئی از آن را به صورت شمش به یهودی زنجانی فروخته و بقیه همچنان باقی مانده است.
خبر به دربار رسید؛ فورا به سراغ مردک آمدند، با احترام تمام او را از زندان خارج کردند، به حمام بردند، ضمن پوشاندن لباسی نو و آراسته به عنوان میهمانی عالیرتبه به دربار بردند و لقب «خانی» تصویب شده از سوی شاه را به او ابلاغ کردند.
به این طریق مرد روستایی به عنوان «یاری خان» دوباره به همراه اسکورتی از مامورین دولتی با احترام و جلال و شکوه تمام به زنجان برگشت و از همانجا یکسره روان شد تا همانطور که قول داده بود محل گنج را به دولتیان نشان دهد. ولی یاری خان که ادعا میکرد در حال حاضر به شدت بیمار است و نیاز به درمان و استراحت دارد، با سماجت تمام از رفتن به محل خودداری میکرد در حالیکه هیچ کس کوچکترین اطمینانی به ادعایش نداشت.
در نتیجه کشان کشان او را بردند. اما او دوباره شروع به انکار کرد و اظهار داشت: به علت حواسپرتی، شدت بیماری و تحمل سالها زندان و شکنجه، دچار یک نوع فراموشی شده و قادر به پیدا کردن محل گنج نیست. از شلاق و شکنجه هم حاصلی نشد و به ناچار برای مرتبه دوم یاری خان به تهران منتقل شد. از این به بعد نه خبری از یاری خان شد و نه دیگر کسی به دنبال کشف آن گنج رفت . . .
ماجرای گنج داریوش سوم چیست؟
بنا بر اسناد تاریخی، اسکندر در پارسه حدود 9 هزار تالنت طلا و 40 هزار تالنت نقره به دست آورد. تالنت در معیارهای وزنی امروزی، چیزی برابر با 2.26 کیلوگرم است و با این اوصاف باید گفت اسکندر از تنها یکی از شهرهای بزرگ پادشاهی هخامنشی، حدود 1000 تن جوهرات و غنیمت بهدست آورد.
دیودور سیسیلی، مورخ مشهور یونانی در اینباره نوشته که اسکندر بعد از تصرف پارسه، غنیمتها را بر بیش از 3 هزار شتر بارکش و 10 هزار جفت قاطر (یعنی 23 هزار حیوان بارکش) سوار کرد و به کشور خود برد
با وجود این، همه اینها تنها بخشی از ثروت بیکران پادشاهی هخامنشیان بود؛ چرا که داریوش سوم قبل از رسیدن اسکندر به پارسه، با کاروانی از گنجینههای مهم به پایتخت تابستانی قلمرو خود یعنی هگمتانه رفت.
گفته میشود داریوش سوم پیش از مرگ و در شرایطی که احساس خطر کرده بود، دستور داد تمام طلاها، نقرهها و اشیای قیمتی را در اطراف این شهر دفن کنند. این موضوع سبب شد تا اسکندر بعد از تصرف هگمتانه، هیچ اثری از گنج بزرگ داریوش سوم پیدا نکند.
بهگفته پژوهشگران تاریخ، گنج داریوش سوم چیزی معادل نیمی از کل دارایی خاندان هخامنشی بوده و قرار بوده برای بازسازی ایران و جمعآوری یک لشکر بزرگ برای مقابله با اسکندر صرف شود.
لازم به ذکر است، تمام تلاشها برای یافتن گنج داریوش سوم تا امروز بینتیجه بوده و هیچکس نتوانسته رد یا نشانی از آن پیدا کند.
گنج داریوش سوم هخامنشی کجاست؟
اگر از خود میپرسید بزرگترین گنج گمشده ایران چیست و مربوط به کدام دوره است؟ یک پاسخ ممکن برای این سوال میتواند گنج رازآلود و گمشده داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی باشد.
تردیدی نیست که اگر داستان گنجینه آخرین پادشاه هخامنشی واقعیت داشته باشد، این گنج میتواند یکی از مهمترین و ارزشمندترین گنجهای ایران باشد.
گنجینه داریوش، ثروت تاریخی خاندان هخامنشیان بوده که در طول سالها جمعآوری شده بود و اگرچه اسکندر بخشهایی از آن را تصاحب کرد، اما داریوش سوم در جریان فرار خود بخش عمده آن را با هدف تشکیل ارتشی بزرگ برای مقابله با اسکندر حمل میکرده است.