امیر رهبر، فعال رسانهای، در گزارشی با عنوان «نسل اجاره»، به توصیف وضعیت بغرنج مستأجران در فصل جابهجایی برای رکنا پرداخت؛ فصلی که برای بسیاری نه فقط زمان نقلمکان، بلکه آغاز اضطرابی مزمن است.
روایت زندگی در سایه ترس از تمدید قرارداد
یکی از شهروندان می گوید: «هر سال سه ماه پیش از پایان قرارداد اجاره، بدنم میلرزد و ذهنم قفل میشود. دیگر خواب و خوراک درستی ندارم. خستهام، نگرانم، ناامیدم از این روند بیوقفهی افزایش اجارهها... مستأجر بودن یعنی همیشه آمادهی رفتن بودن؛ یعنی کولبار بر دوش، در بهدر بودن.»
نسلی که با واژه «خانهدار شدن» بیگانه شده، نسلی که هر سال از مرکز شهر به حاشیهها عقبنشینی میکند؛ حالا جامعه با پدیدهای به نام «نسل اجاره» روبهرو است، نسلی که حتی رؤیای اجارهنشینی در شهرها نیز برایش دستنیافتنی شده است.
وقتی اجارهنشینی هم به رؤیا تبدیل میشود
روند صعودی قیمت مسکن و اجارهبها بهحدی شتاب گرفته که بسیاری از زوجهای جوان، ناچار به اجارهکردن کانتینر برای اثاثیه خود در حاشیه شهرها شدهاند، درحالیکه خود به خانه پدری بازمیگردند. رؤیای خانهدار شدن جای خود را به امیدهای زودگذر و در نهایت طلاق داده است.
به کسانی که برخلاف پدرانشان، هرگز امکان خانهدار شدن ندارند، و تا همیشه مستأجر خواهند ماند، نسل اجاره میگویند.
خانه؛ فقط سرپناه نیست
خانه، بر خلاف دیدگاه خشک نهادهای برنامهریز، صرفاً مکانی برای خور و خواب و تولیدمثل نیست، بلکه «لنگرگاه زندگی» است؛ جایی برای یافتن آرامش و ثبات. اما در نبود سیاستگذاریهای مؤثر در حوزه مسکنسازی، مردم بهطور سیستماتیک در بیقراری مزمنی فرو رفتهاند.
در پایان سال حقوق ۲۰ درصد افزایش مییابد اما اجارهها گاه تا ۵۰ درصد بالا میروند. مواد غذایی نیز در همین بازه زمانی با افزایش ۵۰ درصدی مواجهاند. درآمد ثابت مانده و مستأجر ناچار است هر سال خانهای کوچکتر و در محلی پایینتر اجاره کند؛ تا جایی که آخر سر در نقطهای بیرون از نقشه شهر جای میگیرد.
فراتر از توان؛ اجارهنشینی در آستانه فروپاشی
واقعیت این است که بسیاری از خانوادهها دیگر توان ادامه اجارهنشینی در واحدهایی را که در آن ساکن هستند، ندارند. فشار افزایش رهن و اجاره، کمر طبقه کارگر و کارمند را شکسته است. خانوادههای کمدرآمد دیگر نمیدانند تفاوت اجاره سال گذشته و امسال را از کجا تأمین کنند.
شروط عجیب و گاه تحقیرآمیز مالکان
در بازار آشفته اجاره مسکن، اکنون تنها با عدد و رقمهای سرسامآور مواجه نیستیم، بلکه برخی مالکان شروطی غیرمتعارف و حتی تحقیرآمیز برای مستأجران تعیین میکنند؛ از وضعیت تأهل و تعداد فرزند گرفته تا الزام به مراقبت از سالمندان صاحبخانه یا نظافت حیاط.
این شروط، هرچند پیشتر نیز در قالب عرفهایی وجود داشتند، اما اکنون در بستر فقدان نظارت و ضعف قوانین به ابزار کنترل و فشار بدل شدهاند. برخی مالکان حتی ترجیح میدهند خانه را فقط به زوجهای جوان یا خانوادههای کمجمعیت اجاره دهند و نگهداری از حیوانات خانگی را ممنوع میکنند.
بازار مسکن در ایران، امروز به یکی از بحرانزدهترین بازارهای اقتصادی کشور تبدیل شده است. عبور بهای هر متر مربع مسکن از مرز ۸۰ میلیون تومان، عملاً خانه را از سبد معیشت خانوار ایرانی خارج کرده و فشار آن به بازار اجاره منتقل شده است؛ بازاری که حالا تورم را هم پشت سر گذاشته است.
در چنین شرایطی، سیاستهای مسکن حتی اگر اجرا شوند، آثار خود را طی پنج تا ده سال نشان خواهند داد. در این میان، مستأجرانی که دیگر توان ادامه زندگی در محدوده شهری را ندارند، به ناچار به حاشیهها رانده میشوند؛ فرآیندی که رشد شهرکهای اقماری در اطراف تهران و سایر شهرها، نشانگر آن است.