به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، رئیس مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت آموزش و پرورش گفته است که پایین بودن میانگین نمرات امتحانات نهایی به معنای بحران در نظام آموزشی کشور نیست و باید با تحلیل علمی نتایج، این وضعیت را فرصتی برای بازنگری و اصلاح نگاه به آموزش دانست!

او همچنین تاکید کرده بود که نباید صرفا بر اساس عدد و بدون تحلیل کیفی به قضاوت پرداخت و این تصور که میانگین پایین عددی حکم به ناکارآمدی کامل نظام آموزشی می‌دهد صحیح نیست.

در این خصوص با ابراهیم سحرخیز، معاون پیشین وزارت آموزش و پرورش در گفت و گو با رکنا گفت: جامعه پیشرو یا توسعه یافته جامعه ای است که آدم هایش بر اساس امیدی که به آینده دارند می توانند زندگی خود را پیش بینی کرده برای آن، نسخه ای دلخواه بپیچند. شاید، آنچه نسل امروز ما را به سمت و سوی نوعی بلاتکلیفی، بی تصمیمی یا به قول جامعه‌شناسان و روانشناسان اجتماعی به تعلیق و تردید کشانده است نبود یک چشم انداز مطمئن است. دور و اطراف ما، کم نبوده و نیستند کسانی که هنوز تصمیم مهمی مثل ادامه تحصیل، انتخاب رشته یا شغل، مهاجرت، سرمایه گذاری برای شغل، ازدواج و حتی فرزندآوری را به فردای نامعلومی موکول کرده اند که در آن از بی ثباتی ها، خبری در میان نباشد.

وی در ادامه تاکید کرد: این بلاتکلیفی یا بی تصمیمی تنها محدود به حوزه های اقتصادی نیست شوربختانه حوزه های فرهنگی و آموزشی نیز از این تعلیق بی نصیب نمانده است. در جامعه‌ای که قوانین هر روز عوض می شود و بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی به بخش ثابتی از زندگی مردم تبدیل شده است استرس و اضطراب را نمی توان نادیده گرفت. با افزایش میزان استرس و اضطراب، تردیدها بیشتر و لاجرم تصمیم گیری بر مردم، سخت و دشوار تر خواهد شد. دانش آموزان نیز به عنوان بخشی از جامعه، باید به این بی تصمیمی عادت کنند. «آموزش و پرورش که باید برای گذار از این شرایط ناپایدار، تاب آوری، خودآگاهی، اعتماد به نفس و مدیریت استرس را به عنوان یک مهارت از کودکی به دانش آموزان می آموخت تنها دنبال بالابردن انتظارات «یا پرورش تیپ های کمال گرا با القا این نکته بود که تو باید در هر شرایطی بهترین خودت باشی.»

ابراهیم سحرخیز افزود: حاصل چنین نگاه و نگرشی شده است دانش آموزی که خودش نمی داند از زندگی چه بخواهد؟ چگونه در حسرت نداشته هایش به فرار از شکست و اضطراب بیندیشد یا با چه ترفندی خود را از کمند توقعات بی جای خانواده برهاند! دیگر از رضایت درونی در یادگیری خبری نیست تا دانش آموز در این فرایند و دستیابی به توانمندی ها لذت ببرد. در میانه این بی ثباتی های اقتصادی و اجتماعی، انواعی از بی عدالتی ها، ویژه خواران نوکیسه و بی سواد که ره صدساله را یک شبه طی کرده و می کنند، دانش آموز ایرانی وقتی تمامی آرزوی های خویش را بر باد رفته می بیند طبیعی است تمرکز بر درس و مشق مدرسه برایش دشوار شود. البته رسوب در ساختار سنتی و کهنه که هنوز هم اغلب، با همان کلاس های یک طرفه و غیرتعاملی ، کتاب های فریز شده و یکنواخت شناخته می شود.

معاون پیشین وزارت آموزش و پرورش گفت: معلمان و دانش آموزانی که گویی از دو دنیای متفاوت پا به اقلیم کلاس و مدرسه نهانده اند در تشدید و تداوم این بی رغبتی، خالی از تاثیر نیست؛ اما با قراردادن داده هایی مثل کاهش ۴۰۰ هزار نفری جمعیت دانشجویی در ایران تنها در دو سال گذشته، سرعت گرفتن رشد شمار دانش آموزان بازمانده از تحصیل ویژه در دوره متوسطه دوم همراه با پسرانه شدن ترکیب جنسیتی بازماندگان از تحصیل، سقوط آزاد مستمر معدل و نمره در امتحانات نهایی ، حفظ و تداوم ماندگاری ایران در بین آخرین ها در آزمون های بین المللی تیمز و پرلز می توان به آسانی فهمید که برغم فشار خانواده ها، دیگر رفتن به دانشگاه آن اولویت یا جدیت گذشته را ندارد. درس معلم دیگر قادر نیست طفل گریز پای امروزی را شیفته و دلباخته‌ی کلاس و مدرسه کند.

ابراهیم سحرخیز افزود: باید به مجموعه سیاست گذاران، برنامه ریزان، مدیران و مجریانی که با گریز از واقعیت ، چنین سقوطی را به جای بحران، فرصتی می بینند برای رصد کردن و بازاندیشی در مسیر نظام آموزشی یا اصلأ ح ضعف ها در ساختار آموزش و پرورش، گفت آیا جایگاه اسف بار و تکان دهنده دانش آموز ایرانی در ۲۸ سال گذشته در طی هشت دوره شرکت در آزمون های بین المللی پرلز و تیمز که گواه بر فقر ۴۰ درصدی فراگیران در سواد خواندن و نوشتن است، فرصت کافی نبود تا آموزش و پرورش بتواند همراه با در اختیار داشتن انواع و اقسامی از رصدخانه ها مثل پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، مرکز ارزشیابی و تضمین کیفیت و شورای عالی انقلاب فرهنگی یا آموزش وپرورش به درمان این زخم های ناسور خود بیندیشد؟

وی در پایان گفت: چرایی این تشکیلات عریض و طویل در چیست که آقای زارعی رئیس مرکز سنجش و تضمین کیفیت آموزش و پرورش برای توجیه ترک فعل یا تکالیف بر زمین مانده خود یا افتضاح به بار آمده، با استقبال از این افت و کاهش مستمر، می خواهند بدیهیات و بینات را آن هم در روز روشن، وارونه جلوه داده، لابد ۱۳ سال دیگر فرصت بخرند. همان بازی که بر سر اجرای تحول یا رسیدن به چشم انداز ۱۴۰۴ آمد! بی گمان آموزش و پرورش نیز همچون دیگر بخش های مختلف اقتصادی و اجتماعی در چنبره افرادی خودشیفته اما بی سواد گرفتار آمده که حاضر نیستند مسئولیت یا عواقب کرده های خویش را به گردن بگیرند.