ملک‌محمدی: می‌پرسیدند چقدر پول می‌گیری که با جانت بازی می‌کنی

 ملک‌محمدی: می‌پرسیدند چقدر پول می‌گیری که با جانت بازی می‌کنی
 این مطلب مربوط به رویداد عکس، فیلم و گزارش کروناست که به همت سازمان بهشت زهرا (س) و همکاری خبرگزاری برنا برگزار می‌شود./ مهدی ملک‌محمدی داوطلب جهادی در روزهای اوج کرونا، از تجربه‌هایی می‌گوید که تلخی مرگ را چند برابر می‌کند و البته روایتی تلخ از پشت پرده مرگ در عصر کرونا.

مهدی ملک‌محمدی نیروی جهادی فعال در دوران کرونا، در گفت‌و‌گو با خبرنگار برنا از تجربه حضورش در بیمارستان بقیه‌الله و غسالخانه بهشت زهرا (س) گفت و اظهار داشت: پیش از آنکه وارد بهشت زهرا شوم به مدت هفتاد روز در بیمارستان بقیه‌الله به‌عنوان نیروی جهادی فعالیت داشتم. در موج سوم کرونا، از طریق همان‌جا با گروهی آشنا شدم که در بهشت زهرا (س) کار می‌کردند و گفتند غسال‌خانه نیاز به نیرو دارد. این شد که به غسال‌خانه رفتم و شروع به فعالیت کردم.

وی افزود:، چون می‌دانستم اگر این موضوع را در خانواده به‌خصوص برای پدر و مادرم مطرح کنم نگران می‌شوند، چیزی از فعالیتم نگفتم. برخی دوستان هم که مطلع شده بودند، تعجب می‌کردند و می‌پرسیدند: «مگر چقدر پول می‌گیری که با جانت بازی می‌کنی؟» وقتی می‌گفتم داوطلبانه کار می‌کنیم و پولی نمی‌گیریم، ما را دیوانه خطاب می‌کردند. چنین بازخورد‌هایی زیاد داشتیم.

او با اشاره به فعالیتش در بخش ورودی و خروجی بانوان غسال‌خانه گفت: من در بخشی بودم که جنازه‌ها تحویل گرفته می‌شدند. اتفاقات عجیب زیادی آنجا دیدم. یکی از صحنه‌هایی که همیشه در خاطرم مانده مربوط به زنی حدوداً ۷۰ ساله است. متصدی، طلا‌های او را جدا کرد و دخترش را برای تحویل صدا زد. دختر که طلا‌ها را گرفت، شروع به فحاشی به مادرش کرد و گفت: «این‌ها هم که همه بدلیه!» همه ما شوکه شدیم. یعنی سال‌ها در ذهنش درگیر طلا‌های مادرش بود و حالا بالای جنازه‌اش به خاطر بدلی بودن آنها، ناسزا می‌گفت!

این داوطلب جهادی ادامه داد: یک بار جنازه یک زن کرونایی را آوردند. پسرش که برای تحویل آمده بود، امضا کرد و کناری ایستاد. گل گذاشتیم روی جنازه و گفتیم میت را ببرند برای خواندن نماز و تدفین، ولی جلو نمی‌آمد. هرچه گفتم «سر برانکارد را بگیر»، باز هم دست نمی‌زد. عصبانی شده بودم. می‌گفتم اصلا کرونا چیست؟ این مادرت است... در نهایت هم یک جوان دیگر که اصلاً معلوم نبود چه نسبتی با متوفی دارد، آمد و جنازه را تحویل گرفت و کار‌های کفن و دفنش را انجام داد و رفت.

این نیروی جهادی در روایت دیگری بیان کرد: اسم جنازه‌ها را قبل از بُردن، می‌خواندیم. یک‌بار چشمم که به نام جنازه افتاد، تمام بدنم یخ کرد، نام صمیمی‌ترین دوستم بود. درحالی‌که تمام وجودم می‌لرزید زیپ کاور را باز کردم. دیدم میت یک پیرمرد است. همان‌جا برای دقایقی نشستم تا حالم بهتر شود، فقط تشابه اسمی بود. در آن دوران پدر، مادر و پدربزرگم کرونا گرفته بودند و من هربار که می‌خواستم نام جنازه‌ای را بخوانم این ترس با من بود که نکند الان با جنازه عزیزانم روبه‌رو شوم.

او افزود: اغلب وقتی درب را برای تحویل جنازه باز می‌کردیم، با جمعیتی ۱۵ تا ۲۰ نفره روبه‌رو بودیم و باید کنترل‌شان می‌کردیم که فقط یک نفر جلو بیاید و جنازه را برای خواندن نماز میت و تدفین، تحویل بگیرد.

یک روز میت خانمی را باید تحویل می‌دادم که از فامیلی‌اش مشخص بود که از خانواده‌ای بسیار ثروتمند است. درب را باز کردم و نام مرحومه را صدا زدم. فقط یک نفر ایستاده بود. پرسیدم بقیه کجا هستند که به کمکت بیایند؟ گفت هیچ‌کسی نیامده، فقط من هستم. سپس با حالت درماندگی از من خواست تا کمکش کنم.

وی در ادامه گفت: خودم هم باورم نمی‌شد فقط من بودم و جنازه و آن جوان. نماز میت را خواندیم و جنازه را با امبولانس بردیم سر قطعه قبری که هشتاد میلیون تومان خریداری شده بود، آن زمان قبر‌های قطعات جدید سه‌طبقه‌ای نهایتا پنج میلیون تومان بود. خود جوان که خواهرزاده میت بود، می‌گفت دنیای عجیبی است، خاله من با این همه ثروت چقدر غریبانه رفت. تمام فرزندانش در خارج از کشوراند و هیچ‌کدام از اقوام هم نیامدند.

ملک‌محمدی با اشاره به یکی از عجیب‌ترین روز‌های فعالیتش، اظهار داشت: وقتی جنازه بابک خرمدین را آوردند، من آنجا بودم، برای اولین بار جنازه‌ای دیدم که مُصلح شده بود. فقط چند تکه از بدنش وجود داشت، بقیه اعضای بدنش را پیدا نکرده بودند. طبق گفته بازپرس خود پرونده، اعضای بدن او را سه تا کیسه کرده بودند و در سه نقطه مختلف تهران انداخته بودند و فقط یک کیسه پیدا شده بود.

وی خاطرنشان کرد: هنوز هم دلم می‌خواهد حتی شده برای چند لحظه به غسال‌خانه بروم. آنجا حس و حالی دارد که هیچ‌جای دیگر نیست. گاهی تنها در سردخانه بودم، با ۱۶،۱۷ جنازه. دلم برایشان می‌سوخت. با موبایلم زیارت عاشورا پخش می‌کردم و گاهی نمی‌توانستم احساساتم را کنترل کنم و بغضم می‌ترکید.

وی درباره دشوار‌ی کار در بیمارستان اظهار داشت: تمام نیرو‌های جهادی بیمارستان، روز‌ها بین جمعیت خندان بودند و شب‌ها در خلوت گریان. شرایط سخت بود. تیمم کردن‌مان باید پنهانی می‌بود، چون اتاق‌ها دونفره بود. ما می‌بایست ساکت و آرام طوری میت را تیمم می‌دادیم که تخت بغلی متوجه نشود. یک‌بار واقعا دلم سوخت، بیمار تخت کناری فهمید و با حال بدی پرسید: «تموم کرد؟» آهی کشید و کاملا پیدا بود که روحیه‌اش را باخته. با خودش فکر می‌کرد که قطعا فردا پس‌فردا نوبت اوست.

ملک‌محمدی همچنین گفت: خیلی دردناک بود. سه، چهار روز با بیمار گرم می‌گرفتیم. درطول روز به او سوپ می‌دادیم، دارو، ماساژ، شوخی. بعد روز پنجم جنازه‌اش زیر دست‌مان بود. آدم از درون فرو می‌ریخت.

وی از موردی دیگر یاد کرد و افزود: در بین بیماران کرونایی یک زوج سالمند بودند. پیرمرد هر روز از ما آمار سلامتی همسرش را می‌گرفت و می‌پرسید: حاج خانم چطوره؟ حاج خانم حالش خوبه؟ روزی نبود که ما را ببیند و حال حاج خانم را نپرسد و ما هم همیشه خیالش را راحت می‌کردیم که حال او خوب است. تا اینکه حاج خانم فوت کرد. هیچ‌کدام‌مان دل گفتنش را نداشتیم. چند روزی باز هم گفتیم حالش خوب است. تا پرستاران گفتند این کار اشتباه است و خودشان خبر را دادند.

گفتنی است رویداد کرونا به همت سازمان بهشت زهرا (س) و همراهی معاونت خدمات شهری شهرداری تهران (سازمان مدیریت پسماند)، خبرگزاری برنا، موسسه رسانه‌ای صبا، با هدف تقدیر از فداکاری‌های پرسنل این سازمان و همچنین نیرو‌های جهادی و داوطلبی و ثبت و جمع آوری آثار تصویری، قلمی و فیلم‌های تولید شده در آن برهه زمانی در نیمه دوم خردادماه برگزار می‌شود.

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها

از بین اخبار