سحر ؛ وصال علوی

یه شب موهات وا کردی توی باد
از اون شب بخت دنیامون سیاه شد
بهت گفتند که کامت تلخ می شه
نشد حال خرابم روبرو شد
تو که کار چشات عاشق کشی نیست
چرا قداره بستی جای ابروت
لبات خون منو لبخند کرده منو
گم کن یه شب تو جنگل موت
سلام ای قرص ماه نیمه شبهام
سیگار آخر وقت خماری
بغل کن زمهریرم شعله ور شه
اجاق روشن شب زنده داری