به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، ابراهیم متقی، استاد دانشگاه تهران در سخنرانی خود با عنوان «برنامه راهبردی دولت ترامپ در غرب آسیا و تاثیرات آن بر سیاست ایالات متحده نسبت به ایران» که در چهارچوب پنل «دیپلماسی فراآتلانتیکی و ایران؛ همگرایی و رویاروییها» ایراد شد، گفت: الگویی که ترامپ در این دوره از ریاستجمهوری خود اتخاذ کرده، مبتنی بر سازوکارهای کنش نامتقارن است. برای توضیح این مفهوم، باید گفت که در فضای کنش متقارن، کشورها ابزارهای قدرت خود را بر اساس مزیت نسبی و تواناییهای طرف مقابل تنظیم میکنند. در گذشته، در حوزه توازن نظامی و دفاع امنیتی، این اصل حاکم بود که توانمندیهای یک کشور بر اساس قابلیتهای بازیگر مقابل سنجیده میشد. اما با ظهور اندیشههای مدرن، که در آن حاشیه بر متن اثر میگذارد و در مرکز تأثیرگذاری قرار میگیرد، این معادله تغییر کرد و مفهوم کنش نامتقارن شکل گرفت. در این فضا، یک بازیگر قدرت خود را بر اساس نقاط ضعف طرف مقابل تنظیم میکند.
وی افزود: ایران در برابر آمریکا، اسرائیل و عربستان از این ویژگی بهره برده است. به عنوان مثال، در دوران دفاع مقدس، مزیت نسبی عراق در تانکها و نیروهای زرهی بود، اما ایران با تکیه بر نیروی انسانی گسترده خود، این برتری را خنثی کرد. در سالهای اخیر نیز، بازیگران مقاومت توانستهاند به عنوان نیرویی تأثیرگذار در منطقه، نوعی محاصره استراتژیک علیه اسرائیل و کشورهای اطراف آن ایجاد کنند. در شرایطی که ایران با تهدید مواجه میشود، عملیاتهایی را طراحی و اجرا میکند؛ نمونه بارز آن، حمله یمنیها به تأسیسات آرامکو بود. این نشان میدهد که وقتی قدرتی وجود داشته باشد و اعمال شود، معادله تهدیدات بازسازی میشود.
این استاد دانشگاه گفت: نکته قابل توجه این است که فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) راهبرد خود در قبال ایران را بر دو محور استوار کرده است: نخست، کنش نامتقارن و دوم، تداوم موازنه فراسرزمینی. در دو سال گذشته، اگرچه تنشهایی بین ایران و آمریکا وجود داشته، اما آمریکاییها عموماً تسلیحات و اطلاعات امنیتی خود را در اختیار اسرائیل قرار دادهاند. اسرائیل نیز با هماهنگی آمریکا، عملیاتهایی علیه ایران انجام میدهد. این رویکرد به این دلیل است که آمریکا تا حد امکان از درگیری مستقیم با ایران اجتناب میکند، زیرا چنین درگیریای میتواند به تشدید بحران منجر شود و آسیبهای امنیتی جدی برای ایران و دیگر کشورهای منطقه به همراه داشته باشد.
متقی افزود: در شرایط کنونی، کنشهای نامتقارن ترامپ علیه ایران در چند حوزه قابل بررسی است: نخست بهرهگیری از اسرائیل که آمریکا از طریق تأمین تجهیزات، اطلاعات امنیتی و هماهنگی با اسرائیل، برخی تأسیسات نظامی، امنیتی و حتی انسانی ایران را هدف قرار میدهد. این رویکرد در ماههای اخیر به وضوح مشاهده شده است.
وی ادامه داد: دوم، دیپلماسی نامتقارن است که این نوع از دیپلماسی، اهداف و رویکردها مشخص هستند، اما دیپلماسی نامتقارن ترامپ از الگویی متفاوت پیروی میکند. از زمانی که او نامهای با ادبیاتی مسالمتجویانه به رهبر انقلاب نوشت تا امروز که در آستانه دور ششم مذاکرات در مسقط هستیم، این دیپلماسی نامتعارف ادامه دارد. مذاکرات با اهدافی محدود و در قالب همکاریهای ظاهراً مسالمتآمیز آغاز میشود. ایران اعلام میکند که قصد تولید سلاح هستهای ندارد و بر حفظ چرخه سوخت هستهای خود تأکید میکند. در این فضا، مذاکرات با حرفهای کلی و ایجاد فضای امیدوارکننده پیش میرود، اما در مرحله تصمیمگیری، روندها به سمت برگشتپذیری هدایت میشود. این الگوی رفتاری ناپایدار و زیگزاگی در رفتارترامپ با افراد و گروههای دیگر، مانند ایلان ماسک یا وزرای کابینه پیشین او، نیز دیده میشود. مرز بین اتحاد و جدایی در این الگو بسیار باریک است و مبتنی بر دو عنصر اغوا و فشار است.
این استاد دانشگاه سومین حوزه کنش نامتقارن را ایجاد وقفههای مرحلهای در دیپلماسی عنوان کرد و گفت: این حوزه با اقدامات عملیاتی همراه میشود. به عنوان مثال، در آستانه مذاکرات، انفجارهایی مانند آنچه در بندر شهید رجایی رخ داد و سه محموله سوخت جامد در فاصلههای کوتاه منفجر شد، بخشی از این بازی است. ترامپ گاه تهدید میکند که اگر روند مذاکرات به نتیجه نرسد، نمیتواند جلوی اسرائیل را بگیرد. اما باید تأکید کرد که اسرائیل هیچ اقدامی را بدون هماهنگی با آمریکا انجام نمیدهد.
وی ادامه داد: حتی اگر توافقی حاصل شود، این توافقات از پایداری کافی برخوردار نیستند. الگوی رفتاری ترامپ، که میتوان آن را با نظریه «سومین بعد قدرت» استیون لوکس و مفهوم هژمونی گرامشی تبیین کرد، مبتنی بر اغوا، فشار و ناپایداری است. این الگو به گونهای طراحی شده که کشورها را در شرایطی قرار دهد که به اصطلاح «به مرگ بگیرند تا به تب راضی شوند».
این استاد دانشگاه تهران در پایان گفت: توصیه من این است که باید به این چهار الگوی رفتاری ترامپ توجه ویژه داشت؛ دیپلماسی سینوسی و زیگزاگی، تهدید مداوم اسرائیل، کنشهای عملیاتی و توافقات ناپایدار. برخلاف تصور کلاسیک که دیپلماسی به معنای پایان جنگ است، در فضای کنش نامتقارن ترامپ، حوزههای نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و دیپلماتیک به صورت موازی و اغلب به شکل نیابتی (با محوریت اسرائیل) پیش میروند. این واقعیت هم تاکتیکی و هم راهبردی است.