به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، اختلاف میان «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا و «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم اسرائیل، عیانتر از همیشه به سرخط خبرها و گزارشهای رسانههای جهان تبدیل شده است. گرچه تحلیلگران این اختلاف را نه استراتژیک که تاکتیکی و محصول دو شخصیت تمامیتخواه در واشنگتن و تلآویو میدانند اما تمام داستان این نیست و رژیم اسرائیل در حال حاضر شکافی را با شریک همیشگی خود تجربه میکند که نیازمند تأمل ویژه است. به منظور بررسی این شکاف، دلایل و اثرات و تبعات آن با «علم صالح» تحلیلگر روابط بینالملل و دانشیار دانشگاه ملی استرالیا به گفتوگو پرداختیم.
هشدار ترامپ به نتانیاهو ترکیب پرتکرار رسانههای مختلف در روزهای اخیر است، رئیس جمهور آمریکا صراحتا از نخست وزیر اسرائیل خواسته است که در فرایند دیپلماتیک با ایران سنگ اندازی نکند. این میزان اختلاف و دوری در ژانویه سال گذشته و همزمان با روی کار آمدن ترامپ وجود نداشت، در این ماه های اخیر چه روندی بین این دو طی شده است که اکنون صحبت از اختلاف و هشدار است؟
در روابط بینالملل، اصطلاحی داریم که میگوید؛ کشورها هیچوقت عاشق همدیگر نمیشوند، بهجز مورد آمریکا و اسرائیل. این واقعاً یک رابطه استثنایی است اما در حال حاضر شاهد آن هستیم که شکل، نوع و ماهیت این رابطه بسیار خاص که از زمان جنگ جهانی دوم، یا بهعبارتی از سال ۱۹۴۸ آغاز شده، دستخوش تغییراتی شده است. این تغییرات مطمئناً چندبعدی، چندزاویهای و در حوزههای گوناگون هستند.
در گام نخست، باید گفت که آمریکا بهطور سنتی و از همان زمان اسرائیل را یک متحد استراتژیک بسیار مهم در منطقه خاورمیانه و مدیترانه تلقی کرده و هنوز هم چنین دیدگاهی دارد اما آنچه تغییر کرده، شکل و نحوه این ارتباط است که ضرورتا به معنای تغییر بنیادین و استراتژیک در راهبرد نیست، بلکه بیشتر به معنای جابهجایی در اولویتبندیهاست.
آمریکا بهطور سنتی و از همان زمان اسرائیل را یک متحد استراتژیک بسیار مهم در منطقه خاورمیانه و مدیترانه تلقی کرده و هنوز هم چنین دیدگاهی دارد اما آنچه تغییر کرده، شکل و نحوه این ارتباط است. تحولات جهانی سبب شده است که آمریکا بهطور کلی و به طور خاص در دوران ریاستجمهوری ترامپ؛ تمرکز خود را بر چالشهایی بسیار بزرگتر از خاورمیانه قرار دهد. از جمله این چالشها یا حداقل دو چالش مهم میتوان به رقابت این کشور با چین و روسیه اشاره کرد. جنگهای اقتصادی و بلندپروازیهای منطقهای این دو کشور در آسیا و اروپا باعث شدهاند که اولویت خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا تا حدی کاسته شود؛ این به معنای کماهمیت شدن منطقه نیست اما قطعاً به معنای کاهش رتبه آن در فهرست اولویتهاست. افزون بر این، مسئله انرژی و نفت نیز تا حد زیادی برای آمریکا حل شده است و دیگر خاورمیانه آن نقش استراتژیک در تأمین نفت و گاز آمریکا را ندارد.
در حال حاضر شاهد هستیم که سیاستهای ترامپ، سیاستهایی است که محوریت آن منافع و مصالح مستقیم ایالات متحده است. او نماینده یک رویکرد کاملاً آمریکامحور و عملگرایانه قوی است؛ چیزی که در رؤسایجمهور پیشین آمریکا کمتر دیده میشد. آنان بیشتر با نگاه ایدئولوژیک به جهان، بهویژه جهان غیرغربی، مینگریستند اما اکنون، با گذار از این دیدگاه ایدئولوژیک به نگاه مبتنی بر منافع مستقیم و عملگرایانه، مطمنا شاهد تغییرات محسوسی در سیاست خارجی آمریکا بوده و خواهیم بود.
در حال حاضر در داخل آمریکا به عنوان کشوری که لابی اسرائیل در آن بسیار قدرتمند است، در دو سال گذشته موجی از انتقادات نسبت به سیاستهای تندروانه اسرائیل در جنگ غزه شکل گرفته و موجب شده است که ترامپ بتواند با حمایت برخی از میانهروهای جمهوریخواه، یا اسرائیل را نادیده گرفته و یا با دید جدیدی به آن بنگرد.
این اختلافات را با توجه به دکترین حمایتی آمریکا از اسرائیل تا چه اندازه می توان جدی ارزیابی کرد؟
آمریکا در حال حاضر ضرورتا با اسرائیل چرخشی در سیاست ندارد و بیشتر تحولات پیرامون شخصیتهای ترامپ و نتانیاهو است. همانطور که اشاره شد نتانیاهو سیاستمداری افراطی است؛ چه در موضوعات داخلی، چه در قبال فلسطین، و چه در سیاستهای منطقهای، به گونهای که حتی مورد انتقاد بخشی از جمهوریخواهان آمریکا نیز قرار گرفته است. شخصیت خاص آقای ترامپ نیز در این معادله نقش مهمی دارد که موجب شده است هم در دور نخست و هم دوم ریاست جمهوری خود با نتانیاهو چالش داشته باشد.
ترامپ شخصیت یکجانبهگرایی دارد که گاهی حتی نزدیکترین متحدان خود را نیز نادیده میگیرد و این مسئله فقط به اسرائیل محدود نمیشود. ما این رویکرد را در رابطه او با متحدان اروپایی، از جمله بریتانیا، نیز دیدهایم که اگر به این رویکرد تحقیر نام ندهیم، به نوعی منزوی کردن این متحد خود چه در موضوع اوکراین و چه در موضوع تعرفههای اقتصادی و اختلافات با ناتو است.
تمام این عوامل در کنار هم، چهرهای متفاوت از روابط آمریکا و اسرائیل در دوران ترامپ ارائه میدهند؛ رابطهای که همچنان قوی و مستحکم باقی خواهد ماند اما اولویتها، سیاستها و نوع رویکرد ترامپ به خاورمیانه تغییر کرده و این تغییر مهمی است. تغییر از رویکرد ایدئولوژیک به رویکرد اقتصادی و تلاش بر تامین حداکثر منافع آمریکا. در این چارچوب، سه نکته حداقل بسیار مهم هستند:
۱. معامله بزرگ با ایران
۲. رابطه و اجماع بین کشورهای عربی و رابطه آنها با آمریکا که در سفر اخیر ترامپ به منطقه نمود یافت. سفری که پر معنا بود نه فقط از آن جهت که کشورهای عربی را بهعنوان مقصد انتخاب کرد، بلکه بهدلیل نادیده گرفتن یکی از متحدان دیرینه آمریکا یعنی اسرائیل.
۳. عملگرایی و تمرکز بر هزینه و فایده به این معنا که حمایت آمریکا از اسرائیل که پیشتر کورکورانه و بیچونوچرا بود؛ اکنون مشروط شده است. شاید این وضعیت موقت و یا ناشی از بههمریختگی رابطه شخصی بین ترامپ و نتانیاهو باشد؛ نه لزوماً تضعیف رابطه کلی میان آمریکا و اسرائیل اما خاورمیانه، خاورمیانهای جدید است.
ژئوپولیتیک منطقه تغییر کرده، بازیگران منطقهای نوع و سبک رفتار خود را عوض کردهاند، در سطح بینالمللی نیز تغییرات گستردهای رخ داده است. چالشهای بزرگی در نقاط مختلف جهان برای آمریکا شکل گرفته، و ظهور قدرتهای جدید جهانی، در مجموع باعث شدهاند که این تغییر در اولویتها و رویکردهای کاخ سفید ابتدا در حوزه خاورمیانه و سپس در اسرائیل ایجاد شود.
ترامپ شخصیت یکجانبهگرایی دارد که گاهی حتی نزدیکترین متحدان خود را نیز نادیده میگیرد و این مسئله فقط به اسرائیل محدود نمیشود. ما این رویکرد را در رابطه او با متحدان اروپایی، از جمله بریتانیا، نیز دیدهایمهمزمانی اوجگیری این اختلافات با مذاکرات ایران و آمریکا، آیا میتواند بر روند آن اثرگذار باشد؟
در بررسی آنچه باعث شده در حال حاضر شاهد نوعی نادیده گرفتن اسرائیل از سوی آمریکا چه در در سیاستهای منطقهای و چه در ارتباط با کشورهای عربی باشیم، عوامل دیگری هم دخیل هستند که یکی از مهمترین آنها «معامله بزرگ با ایران» است که ترامپ در پی آن بوده و تلاش میکند به جای ورود به یک رودرویی بسیار پرهزینه و طولانی با ایران که حتی فراتر از عمر سیاسی او خواهد بود، وارد یک معامله شود. حضور یک بازیگر سوم و عنصر نامطلوب برای پیشبرد این معامله میتواند غیرقابل قبول باشد.
کاخ سفید میداند که رویکرد جدید غیر امنیتی به خاورمیانه بر مبنای مصالح و منافع سیاسی، اقتصادی، امنیتی آمریکا، بدون یک معامله بزرگ با ایران امکانپذیر نیست و این معاملههای تجاری چند هزار میلیارد دلاری با کشورهای ثروتمند منطقه بدون ایجاد ثبات در خاورمیانه ممکن است و منافع این کشور در صورت انتخاب رویارویی با ایران میتواند به شدت به خطر افتد. ترامپ این معامله را به نفع آمریکا میداند اما نتانیاهو نه، او در بهترین حالت یک ایران خلعسلاح شده ضعیف و یا حتی شکسته شده را میخواهد.
ترامپ در سفر منطقه ای خود به خاورمیانه به تلآویو نرفت، آیا این عدم حضور را میتوان در کنار اختلافات موجود به دلیل همراه ساختن کشورهای منطقه و به ویژه عربستان صعودی با آمریکا دانست؟
ترامپ وارد یک اجماع با کشورهای عربی شده و از آنجایی که منافع آمریکا را از جنبه امنیتی، سیاسی و ایدئولوژیک خارج کرده و بیشتر جنبه اقتصادی و تجاری داده است، تامین آن را با مشارکت کشورهای ثروتمند عربی منطقه میبیند. این کشورها و به ویژه افکار عمومی مردم آنها حساسیت زیادی به اسرائیل دارند و این باعث خواهد شد ترامپ آن را مدنظر قرار دهد و با منزوی کردن و نادیده گرفتن اسرائیل به ویژه در سفر خود به خاورمیانه رضایت کشورهای منطقه را کسب کند.
این رویکرد دوری شاید تاکتیکی و موقتی باشد اما به نزدیک شدن کشورهای منطقه به آمریکا منجر خواهد شد و از سوی دیگر معامله ایران و آمریکا را هم تسهیل خواهد کرد. مسئله هزینه و فایده و عملگرایانه بودن سیاستهای آقای ترامپ نیز اهمیت دارد. او برخلاف دیدگاههای ایدئولوژیکی که پیشتر غالب بودند و در آنها مصالح و منافع فدای ایدئولوژی میشد؛ اکنون سیاستهایی را اتخاذ کرده که مبتنی بر سنجش دقیق هزینه و فایده هستند.
به نظر میرسد اسرائیل این روزها از طرف شرکای همیشه همراه خود در اروپا هم مورد انتقاد و حتی اعتراض هایی قرار گرفته است. آیا این رویکرد کشورهای اروپایی میتواند در آینده روابط آنها و جنگ غزه اثرگذار باشد؟
اتفاقاتی که در دو سال اخیر در اسرائیل افتادهاند و همچنین انتقادهای شدید جامعه جهانی، از جمله کشورهای غربی، به عملکرد اسرائیل نیز بدون شک در رفتار آمریکا تأثیرگذار بوده است. وقایعی که در جنگ غزه افتاده، که میتوان از آن بهعنوان نسلکشی یا جرایم جنگی یاد کرد اسرائیل در مظان اتهام قرار داده است؛ این موضوعات در آینده تبعات حقوقی و قانونی در سطح بینالمللی هم برای تلآویو خواهد داشت و در حال حاضر هم برای نتانیاهو حکم جلبی از سوی محاکم صادر شده است.
مجموع این رویدادها و نیز فشارهایی از سوی کشورهای جهان به آمریکا وارد میشود، میتواند سیاستهای ترامپ را تا حدی تحت تأثیر قرار داده و او را وادار به فاصله گرفتن از برخی رفتارهای اسرائیل کنند.