به گزارش ایرنا، فرزانه سلیمانی نیسیانی، هنرمند میان رشتهای، پژوهشگر و کنشگر فرهنگی، سالهاست که در مرز میان هنر معاصر و سنتهای بومی قدم میزند. او همواره کوشیده بستری برای تعامل هنرمندان با جامعه محلی و محیط طبیعی فراهم کند.
دغدغههای او نه تنها به ثبت و حفاظت میراث فرهنگی و طبیعی محدود نمیشود، بلکه به بازتعریف نقش هنر و هنرمند در جامعه امروز میپردازد.
سلیمانی نیسیانی در مسیر کاریاش به دنبال ایجاد پیوندی زنده و انتقادی میان دو عرصه بوده: از یک سو، جریانهای نوین هنر معاصر با تمام ظرفیتهای مفهومی، اجتماعی و رسانهای آن؛ و از سوی دیگر، دانشهای محلی، روایتهای خُرد و سنتهای زندهای که اغلب در حاشیه قرار گرفتهاند، اما حامل نوعی خرد زیسته و حافظ پیوند انسان، طبیعت و جامعهاند.
از نگاه او، سنت صرفا مجموعهای از فرمهای گذشتهگرا یا بازنماییهای تکراری نیست؛ بلکه نوعی زیستن فرهنگی و رابطهای معنادار با مکان، زمان و بدن است.
هنر معاصر نیز برای او نه شکلی تجملی و گالریپسند، بلکه امکانی برای بازاندیشی و گفتوگوست. سلیمانی نیسیانی تلاش کرده است تا با پرهیز از تقلیل این مفاهیم، بستری برای تجربه، زیستن و خلقِ میانزمینهای فراهم کند؛ جایی میان تجربه زیسته و بیان هنری، میان سفر و اقامت، میان فرد و جمع.
او کارشناسی خود را در رشته صنایعدستی از دانشگاه الزهرا تهران اخذ کرد، کارشناسی ارشد تصویرسازی را در دانشکده هنر و معماری گذرانده و دارای دکترای پژوهش هنر است.
سالهاست که در زمینه ثبت و پژوهش روی عروسکهای بومی، رودوزیهای سنتی و هنرهای مرتبط با زنان در ایران فعالیت میکند. بخشی از این فعالیتها به مستندسازی سنتها، ثبت عناصر فرهنگی و برگزاری کارگاههای مشارکتی با زنان محلی در نقاط مختلف کشور اختصاص دارد.
در کنار این فعالیتها، او بنیانگذار یک اقامتگاه هنری (آرت رزیدنسی) هم بوده تا هنرمندان ایران و گاه کشورهای دیگر در دل روستای زردنجان در حوالی اصفهان، در کنار مردم محلی زندگی کنند و از بطن طبیعت و فرهنگ آن برای آفرینش های هنری خود الهام بگیرند.
در گفت و گوی پیش رو نگاهی داریم به رویکردها، تجربیات و پروژههای این هنرمند که از اهمیت مشارکت، حرکت، و خلق جمعی در هنر معاصر گفته است، هنری که از دل مکان، خاطره و کنش اجتماعی زاده میشود و نه از پشت قابهای بسته نگارخانهها.
ایرنا: خانم سلیمانی، چرا فکر میکنید هنر باید به حفظ میراث طبیعی و فرهنگی کمک کند؟
ما در سرزمینی زندگی میکنیم که از نظر تنوع زیستی و فرهنگی کمنظیر است، اما متأسفانه در سالهای اخیر، میراث ما به دلایلی مانند توسعه ناپایدار، بیتوجهی، تغییر سبک زندگی و بحرانهای اقلیمی در معرض خطر جدی قرار گرفته است. هنر، به ویژه هنر معاصر، این ظرفیت را دارد که بهمثابه روایتگر، حافظ و صدای این میراث عمل کند. هنرمند میتواند آن چیزی را ببیند و منتقل کند که در نگاه روزمره نادیده میماند؛ و این قابلیت هنر در ایجاد حساسیت، مسئولیتپذیری و حس تعلق به فضاها و سنتها بسیار ارزشمند است.
ایرنا: در شرایط خاص ایران، به ویژه استان اصفهان، این پیوند میان هنر و میراث چه ضرورتی دارد؟
اصفهان نمونهای بارز از درهمتنیدگی فرهنگ و طبیعت است. از زایندهرود گرفته تا بافتهای تاریخی، همه در معرض تهدید هستند. اگر فقط به نهادهای رسمی تکیه کنیم، زمان را از دست میدهیم. هنر میتواند نیروی محرکی باشد برای گفتوگو، آگاهیرسانی و مشارکت مردمی. هنرهای محیطی و مشارکتی از این جهت اهمیت دارند که فضاهایی برای تأمل و تعامل میان مردم و زیستبومشان ایجاد میکنند.
ایرنا: در زمینه پیوند هنر با محیط و فرهنگ، شما چه پروژههایی را تا امروز پیش بردهاید؟
یکی از پایهای ترین کارهایم، ایجاد اقامتگاه هنری در روستای زردنجان اصفهان بوده و هنرمندان به جای خلق اثر صرف، به تجربهزیستن، گفتوگو با مردم محلی و واکاوی بسترهای فرهنگی و طبیعی میپردازند. آثار محیط محور شکل گرفته در این بستر، اغلب تجربههای انسانی عمیقی بودهاند که نگاه هنرمندان را به جهان و مخاطبشان دگرگون کردهاند.
ایرنا: آیا جامعه محلی نیز تحت تأثیر این حضور هنری قرار گرفته است؟
بدون تردید. جوانان روستا در گفتوگو با هنرمندان، با فرآیند خلق و اندیشیدن هنری آشنا شدهاند. آثار محیطی برایشان ملموستر و قابل درکتر است و همین باعث میشود حس تعلق و مراقبت از محیط زندگیشان در آنها تقویت شود. این نوع پروژهها فرصتهایی برای پیوند عمیقتر میان هنر و جامعه میسازند.
ایرنا: آیا در این مسیر با چالشهایی هم مواجه بودهاید؟
بیتردید این مسیر، خالی از چالش و ریسک نبوده است؛ از سوءتفاهمها در ارتباطات اجتماعی و شکافهای میان فرهنگی گرفته تا فشارهای مالی، خستگیهای جسمی و آسیبپذیری زیستمحیطی اما باور دارم آنچه در این پروژهها شکل میگیرد، چیزی فراتر از اثر هنری است؛ نوعی تمرین اجتماعی برای همزیستی، نوعی گفتوگوی چندصدایی، و گامی کوچک در جهت پیوند هنر معاصر با زیست انسانی و واقعی.
ایرنا: پروژه "هنر کوچرو" یکی از تجربههای متمایز شماست. درباره آن توضیح میدهید؟
این پروژه سفری هنری-فرهنگی از اصفهان تا خلیج فارس بود. ترکیبی از هنرمندان، پژوهشگران، و فعالان فرهنگی ایرانی که با اتکا به شناخت بومی و دغدغههای زیستمحیطی و فرهنگی، مسیر اصفهان تا خلیج فارس را پیمودند.
در بسیاری از نقاط دنیا، گروههایی از هنرمندان و کنشگران اجتماعی سالهاست که سفر را نه بهعنوان یک ماجراجویی فردی یا گردشگری لوکس، بلکه به عنوان شیوهای از «زیستن» و «شناخت» برگزیدهاند. در این راستا گروههایی مانند جای جاگات از هند یا یاتو از کره جنوبی با اقامتهای کوتاه و گاه طولانی در کنار مردم روستاها، گفت و گو، اجرا، ساختن و بازاندیشی را به شکل جمعی تجربه کردهاند.
در پروژه کوچرو نیز با الهام از گروههایی مانند "جای جاگات" و "یاتو" تلاش کردیم تا سفر را به ابزاری برای شناخت، مشاهده و خلق مشترک بدل کنیم. در هر منطقه با مردم محلی زندگی کردیم، آیینهایشان را شنیدیم، مشارکت کردیم و نوشتیم. هدف نه تماشا، بلکه تأمل و همنفسی بود.
ایرنا: کوچرو بودن در این پروژه، چه معنا و کارکردی داشت؟
در سنت ایرانی، عشایر حاملان دانش و حافظان طبیعت بودهاند. کوچ در فلسفه امروز، نوعی مقاومت در برابر تمرکز قدرت و هویتهای بسته است.
ما کوچ را به معنای حرکت از مرکز به حاشیه، و از دانستن به ندانستنِ فروتنانه دیدیم.
کوچرو بودن در نگاه من، بیقراری یا آوارگی نیست؛ بلکه شکلی از شناخت، احترام و حضور، به معنای جستوجو، یادگیری، و زیستن در مسیر است. در سنت عشایری ایران، کوچ همراه با شناخت، حافظه و احترام به طبیعت است. ما این فلسفه را در پروژه خود به کار گرفتیم: سکونت موقت در فضاهایی برای مشاهده، گفتوگو، و ایجاد ارتباطی انسانی و خلاقانه.
ایرنا: افق نگاهتان در پروژه هنر کوچرو چیست؟
آنچه در مسیر پروژه کوچرو تجربه کردیم، چه چالشها و چه همدلیها، بخشی از یک گفتوگوی بزرگتر است ؛ درباره اینکه هنر چگونه میتواند به توسعه اجتماعی، به حفظ طبیعت و فرهنگ و به بازسازی پیوندهای انسانی کمک کند.
این سفر، فرصتی برای تجربهی «ما شدن» بود؛ برای یادآوری اینکه توسعه فقط از بالا به پایین یا از مرکز به حاشیه نیست. گاهی از دل یک چادر، یک اجرا در کنار دریا، یا یک گفتوگوی ساده با یک زن به حاشیه رفته روستایی آغاز میشود.
ایرنا: در یکی از یادداشتهایتان از هنر بهعنوان «شاهد فروتن» یاد کردهاید. این نگاه چقدر با نگرش رایج به هنر متفاوت است؟
بسیار متفاوت. اغلب از هنر انتظار داریم که تولیدگر معنا یا مداخلهگر باشد. اما گاه حضور ساده، شنیدن، دیدن و سکوت، بیش از هر مداخلهای معنا دارد. هنر، اگر بخواهد به زیست واقعی نزدیک شود، باید از صحنهسازی دور و به حضور همدلانه نزدیک شود. این نگاه، مسئولانهتر و فروتنتر است؛ بهویژه در برخورد با فرهنگهای بومی که آسیبپذیرند.
ایرنا: شما سالها در زمینه رودوزیهای سنتی نیز پژوهش کردهاید. این علاقه از کجا شکل گرفت؟
از مواجههای مستقیم و زیسته در شرق اصفهان، بهویژه روستاهای مجاور تالاب گاوخونی. وقتی در نخستین رزیدنسی هنریام در زردنجان با نقشمایههایی در خانهها و لباسها روبهرو شدم، متوجه شدم که این رودوزیها حامل نوعی حافظه فرهنگی و زیستبومیاند.
آنچه این رودوزیها را برای من برجسته کرد، صرفاً کیفیت زیباییشناختیشان نبود، بلکه پیوستگی آنها با نظامهای معنایی بومی و استمرار آن در چند نسل از زنان روستا بود.
برخلاف بسیاری از هنرهای بومی که در چرخهی مصرف بازارهای توریستی یا نمایشگاههای شهری، از بستر زیستشان جدا شدهاند، این رودوزیها همچنان در بستر فرهنگی و آیینی خود زنده بودند. از آستانهی خانههای عروسی تا تزئینات بقچهی نوزادان و خردهمناسک دامپروری، نقشهایی دیده میشد که نهفقط تزیین، که انتقال حافظه و نظم اجتماعی را بر دوش میکشیدند.
ایرنا: نقش مایههای این رودوزیها پیوندی عمیق با طبیعت شرق اصفهان دارد که شما توانستید آنها را در فهرست آثار ناملموس کشور ثبت کنید؛ چگونه به این سمت و سو رفتید؟
در بررسی میدانی، دریافتیم که این نقشها برخاسته از جغرافیای خاص شرق اصفهاناند؛ تلفیقی از رنگهای کوچی، شکلهای هندسی-نمادین با بار آیینی، و نوعی نظام بصری که بر اساس مواجهه روزمره با طبیعت، حیوانات، و زیستبوم منطقه شکل گرفته است.
رنگها برآمده از لباسهای ایلاتی، فرمی شبیه چهره اما فاقد جنسیت و معنایی نمادین، که زنان محلی به آن نامی نمیدادند، اما حضورش را نشانهای از خیر و زیبایی میدانستند.
عنوان «خورشیدخانم» که بعدها توسط برخی مشاهده گران یا تسهیلگران گذرا به آن داده شد، در واقع نسبتی بیرونیست؛ درحالیکه زنان محلی آن را صورتی خوشیمن، یا به زبان محلی «چش و دووم » مینامیدند.
با شناخت عمیقتر این میراث و درک تفاوتهای آن با رودوزیهای مشابه در سایر نقاط ایران، روند مستندسازی و تدوین پروندهی ثبت ملی آن آغاز شد. پس از بیش از یک سال تلاش و همکاری با اداره میراث فرهنگی اصفهان، این رودوزیها ابتدا با عنوان «رودوزیهای سنتی شرق اصفهان» و سپس در بازبینیهای بعدی با عنوان «عروسکها و نقشمایههای شرق اصفهان» در فهرست آثار معنوی ثبت ملی قرار گرفتند.
این رودوزیها نه فقط رد پای سلیقه و زیباییشناسی زنانه در دل طبیعت خشک و سخت شرق اصفهاناند، بلکه سندی زنده از ظرفیتهای فرهنگی منطقه برای بازاندیشی در نسبت میان انسان، زیستبوم و خلق جمعیاند. اگر امروز در پی گفتوگویی نو میان هنر و جامعه هستیم، این نقشها میتوانند نقطهای از آغاز باشند.
ایرنا: به نظر شما آینده هنرهای محیطی در ایران چه مسیری را باید طی کند؟
ما نیاز به بازبینی جدی در نقش هنر در جامعه داریم. اگر رزیدنسیهای بومیمحور بهدرستی طراحی و پشتیبانی شوند، میتوانند بستری برای تقویت سواد فرهنگی و زیستمحیطی باشند.
در وضعیت معاصر، هنر نیازمند بازنگری در بسترهای تولید و دریافت خود است؛ بهویژه زمانی که فضای گالری، بهعنوان نهاد تثبیت، به نوعی جدایی از زمینههای اجتماعی، تاریخی و زیستی منجر میشود.
این وضعیت، ضرورت ایجاد ساختارهایی را مطرح میکند که در آنها اثر هنری نه صرفاً بهعنوان شی قابل نمایش، بلکه بهمثابه فرآیند، رابطه و موقعیت تجربهپذیر بازخوانی شود.
کار با بسترهای واقعی خواه در دل یک جامعه محلی، یک اقلیم خاص یا در تعامل با مسائل زیستمحیطی و تاریخی به معنای ورود به شبکهای از روابط پیچیده است که در آن هنر درگیر مسائل بازنمایی، قدرت، مشارکت و انتقال معنا میشود. این رویکرد، برخلاف تصور رایج، نه بدیلی ساده و رمانتیک، بلکه زمینهای انتقادی برای بازاندیشی در نسبت میان فرم، زمینه، و نقش هنرمند در تولید دانش فرهنگی است.