به گزارش گروه پژوهش ایرنا، پس از چهار دور مذاکرات غیرمستقیم هیاتهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا به ریاست «سیدعباس عراقچی» وزیر امور خارجه کشورمان و «استیو ویتکاف» نماینده ویژه «دونالد ترامپ» در امور غرب آسیا، اختلافنظرها بر سر موضوع غنیسازی، موج تازهای از تحلیل و گمانهزنیها را درباره سرنوشت مذاکرات به راه انداخته است. جمهوری اسلامی ایران یک موضع ثابت و غیرقابل تغییر دارد که در چند هفته اخیر بارها و بارها از سوی رئیس جمهور، وزیر خارجه و سخنگوی وزارت امور خارجه تکرار و مورد تایید قرار گرفتهاست: «غنیسازی در ایران ادامه پیدا میکند؛ چه توافقی در کار باشد و چه نباشد.»
پژوهشگر ایرنا در ارتباط با این موضوع و به طور کلی مناسبات و مذاکرات میان تهران و واشنگتن، با «جواد حقگو» کارشناس روابط بینالملل و دانشیار دانشگاه تهران گفتوگویی داشته که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
دوره پیش رو حداقل تا میانه ۲۰۲۵ با تعادل شکنندهای میان ابتکارات دیپلماتیک و سخن گفتن از تهدیدات نظامی همراه خواهد بود
با توجه به اختلافات انباشته میان جمهوری اسلامی و آمریکا و به خصوص دشمنی پایانناپذیر ایران با رژیم اسرائیل که متغیری بسیار موثر در شکلدهی به سیاست خارجی ایالات متحده به شمار میآید، آینده روابط بین تهران با واشنگتن را چگونه ارزیابی میکنید؟
تمام شواهد و قرائن موجود نشان از آن دارد که در دوران بعد از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، تنش میان ایران با رژیم اسرائیل و ایالات متحده وارد مرحلهای با ریسک بالای پیشدرگیری شده است؛ دورانی که در آن پیشروی همزمان سه مولفه تهدیدات نظامی، عملیاتهای نامتقارن و مذاکرات دیپلماتیک در حال تبدیل آینده به اکنون است.
اگرچه مذاکرات، امید به کاهش تنش را زنده نگه داشته، اما همزمانی عملیاتهای سایبری یا جابهجاییهای تسلیحاتی، میتواند ریسک ورود به درگیری را محتمل نگاه داردبا وجود همه موضعگیریها و گمانهزنیها درباره مذاکرات ایران و آمریکا، مواضع اعلانی بازتابدهنده محیطی شکننده است.
بر همین مبنا به نظر میرسد دوره پیش رو حداقل تا میانه ۲۰۲۵ با تعادل شکنندهای میان ابتکارات دیپلماتیک و سخن گفتن از تهدیدات نظامی همراه باشد. اگرچه مذاکرات، امید به کاهش تنش را زنده نگه داشته، اما همزمانی عملیاتهای سایبری یا جابهجاییهای تسلیحاتی، میتواند ریسک ورود به درگیری را محتمل نگاه دارد.
در چنین فضایی و بر اساس روندهای موجود میتوان آینده مناسبات میان ایران با آمریکا-رژیم صهیونیستی را در قالب چند سناریوی مختلف مطرح کرد؛ سناریوهایی که در اصل پنجگانه است و البته هر کدام با درصدهای متفاوت امکان وقوع دارند و رُخنمایی نشانههای یکی به معنای رد کامل تحقق دیگر سناریوها نیست. این پنج سناریو در سه دسته کلی قابل بررسی است.
با وجود درهمتنیدگی احتمالی سناریوها که به آن اشاره کردید، آیا دستهبندی مشخصی از این سناریوها وجود دارد؟
بله و توضیح آن که در دنیای هزارتو و در همپیچیده کنونی که جنگها اساسا وارد نسل پنجم شده و تقابل هیبریدی جزو ذاتی تمام نبردهای جهان است، پیشرفت دو یا چند سناریو به موازات یکدیگر کاملا محتمل است. سناریوی اول) حرکت تکاملی مذاکرات به سوی موفقیت: به نظر میرسد این سناریو در سه سطح داخل، منطقه و جهان بیشترین هوادار را دارد. این سناریو البته خودش فازبندی دارد و قرار هم نیست یکباره به نتیجه برسد، اما با توجه به اولویتهای دولت کنونی آمریکا و ویژگیهای شخصی دونالد ترامپ و نیز شرایط داخلی ایران، مشخص شدن تحقق یا عدم تحقق این سناریو قطعا خیلی زمانبر نخواهد بود. بر اساس برخی محاسبات صورتپذیرفته با ابزار و فناوریهای نوین، احتمال وقوع این سناریو بالای ۵۰ درصد است. البته باید توجه شود که در فهم این موضوع، دیپلماسی پنهان و آشکار باید به طور همزمان ردگیری و رصد شود.
سناریوی دوم) احتمال تاثیرگذاری تحولات منطقه بر مذاکرات و برعکس: کاهش احتمال موفقیت مذاکرات و آغاز تنش در هرمز و همچنین غلبه ابهام بر سرنوشت مذاکرات و تشدید جنگ در دریای سرخ دو زیرسناریو ذیل این دستهبندی است. تردیدی نباید داشت که رویدادهای مرتبط با منطقه از جمله یمن را نمیتوان جدا از جمهوری اسلامی ایران تحلیل کرد. یکی از سناریوهای محتمل، شعلهورتر شدن درگیریها در منطقه است؛ رویدادی که میتواند هم بر روند مذاکرات میان ایران با آمریکا تاثیر جدی داشته باشد و هم خود تابع تشدید ابهام در سرنوشت مذاکرات باشد.
بروز تنش در منطقه هرمز نیز احتمالی است که برخی از آن سخن میگویند که البته به دلیل وجود مخالفان مهمی نظیر چین و کشورهای حاشیه خلیج فارس، کمتر از سناریوی قبلی امکان تحقق دارد. وقوع رویدادها در چارچوب این سناریو تا حد بسیار زیادی نتیجه محاسبات نادرست راهبردی از سمت هر دو طرف خواهد بود.
بروز تنش در منطقه هرمز احتمالی است که برخی از آن سخن میگویند که البته به دلیل وجود مخالفان مهمی نظیر چین و کشورهای حاشیه خلیج فارس، کمتر از سناریوی قبلی امکان تحقق دارد.
سناریوی سوم) برخورد مذاکرات با موانع: نزدیک شدن مذاکرات به بُنبست و تشدید نبردهای دیجیتال و سایبری و حتی شکست کامل مذاکرات، تقابل موشکی و نبرد هوایی دو زیرسناریو بدبینانه است. درست است که این برخوردها دارای سابقه است اما بر اساس این سناریوها احتمال دارد این درگیریها تکرار شود. به نظر میرسد با توجه به ناخرسندی بنیامین نتانیاهو از توافق ایران با ایالات متحده، تشدید نبرد در عرصههای دیجیتال و سایبری در ماهها و هفتههای آتی را باید محتمل در نظر گرفت. بر اساس این سناریو، امکان رُخنمایی گروههای هکری جدید هم وجود دارد. به نظر میرسد بازیگرانی نظیر نتانیاهو و دیگر مخالفان توافق ایران با آمریکا از این ظرفیت تا آنجا که بتوانند، استفاده خواهند کرد.
باید توجه شود که نتیجه مذاکرات میتواند تبعات مهمی بر اقتصاد جهانی داشته باشد. بر همین اساس وقوع تحولات مرتبط با این سناریو مخالفان قابلتوجهی دارد. با فرض بروز تنش و تداوم آنها از یک سو و تشدید جنگ تجاری بین آمریکا و چین که دور از ذهن نیست، شرایط نظام بینالملل به سمت نوعی از رادیکالیزاسیون پیش از جنگ حرکت خواهد کرد. باید توجه شود که تشدید تنش میان ایران و اسرائیل-آمریکا چندان نمیتواند مطلوب چین و کشورهای منطقه خلیج فارس باشد. البته روسها از این افزایش تنش ممکن است تا حدی سود ببرند.
با توجه به اینکه بعد از روی کار آمدن دوباره ترامپ، برخی تحلیلگران گفتهاند شانس توافق با آمریکا نسبت به قبل کمتر شده و برخی در جهت مقابل معتقدند این احتمال اتفاقا بیشتر شده، به نظر شما آیا اساسا اینکه چه کسی رئیس جمهور ایالات متحده باشد در اصل ماجرا تغییری ایجاد میکند؟
توجه به دوگانه فرد-نقش حکایت از آن دارد که بین تمام روسای جمهور آمریکا و دولتهای حاکم بر این کشور تفاوت وجود دارد. اینکه گفته شود همه روسای جمهوری آمریکا سر و ته یک کرباسند و فرقی با یکدیگر ندارند، اساسا مبنای علمی ندارد و به درد برخی تریبونهایی میخورد که هدفش تهییج و شورآفرینی مخاطب است.

برای آمریکاییها اینکه توافق بعدی بهتر از برجام باشد، لزوما به این معنا نیست که طرف مقابل امتیازات بیشتری داده، بلکه میتواند این معنا را داشته باشد که آنها در توافق قبلی نتوانستند هیچگونه سرمایهگذاری در ایران داشته باشند و الان این امکان را دارندتاریخ نشان داده که اتفاقا تفاوتهای بسیار زیادی میان روسای جمهور ایالات متحده و به تبع آن دولتهای مستقر در این کشور وجود دارد. درست است که آنجا هم مانند دیگر کشورها و شاید حتی بسیار پُررنگتر یک ساختار حقوقی-سیاسی تعریفشده برخاسته از قانون اساسی و قوانین عادی دارد و یک سری چارچوبهای مشخص بر همه روسای جمهور حاکم است، اما اینکه تصور شود تمام تصمیمات در پشت پرده توسط یک گروه مشخص گرفته میشود و مثلا روی کار آوردن ترامپ یا اوباما یا بایدن و ...، کار همان گروه است، یک برداشت کودکانه است. قطعا اینکه کدام فرد در جایگاه و نقش ریاست جمهوری یا مثلا وزارت خارجه یا مشاور امنیت ملی قرار بگیرد، متفاوت است. این موضوع اتفاقا در حوزه سیاست خارجی خودش را بسیار بیشتر نشان میدهد.
ببینید مثلا ما در ایران یک قوه مقننه داریم و یک قوه مجریه که هر کدام بر اساس قانون اساسی وظایفی بر عهدهشان است. درست است که بودجه میرود و در مجلس تبدیل به قانون میشود و بعد از تایید شورای نگهبان هم توسط خود رئیس جمهوری ابلاغ میشود، اما مهم آن است که این قانون به دست چه نوع مجریای میافتد؛ یعنی آن نقشی که به لحاظ کاربردی اهمیت بیشتری دارد، نقش مجری قانون است و نه نقش قانونگذار. البته که این موضوع در همه جا یکسان نیست، اما بالاخره اهمیت کسی که قرار است قانون را اجرا کند یا بودجه را خرج کند با کسی که در چارچوب قانون بودجه تعیین ردیف کرده، قابل مقایسه نیست.
همین مثال را به بحث تفاوت افراد در جایگاه ریاست جمهوری ایالات متحده تعمیم بدهید. اصلا شکی وجود ندارد که بین اوباما با ترامپ تفاوتهای قابلتوجهی وجود دارد. هنر هم آن است که از این تفاوتها در راستای تامین منافع ملی کشور استفاده شود. البته در اینکه هر دوی اینها از خوی استکباری برخوردارند هم تردیدی نیست و نیاز به توضیح ندارد، اما همین دو حاکم نگاهشان به سیاست، به هستی، به روابط بینالملل و ... میتواند بسیار متفاوت باشد.
ممکن است ترامپ بیاید و با روسها هم ببندد تا چین را مهار کند اما مثلا بایدن ضمن اینکه میداند چین دشمن است، اما به هیچ عنوان وارد همکاری با مسکو برای مهار پکن هم نمیشود. روابط بینالملل دقیقا یعنی فهم همین شکافها که گاهی حتی آن شکاف در حد یک روزنه است و شما باید با فهم آن تلاش کنید از همان روزنه کوچک رسوخ کرده و منافع مردم کشورتان را دنبال کنید.
در این موضوع، توجه به شرایط بسیار ناپایدار و متغیر روابط بینالملل، به شما اجازه وقتکُشی و کار امروز را به فردا انداختن نمیدهد. شما اگر شرایط قبل و بعد از جنگ روسیه و اوکراین را از منظر منافع ایران بار دیگر مرور کنید، متوجه میشوید که چه بسیار فرصتهایی که داشتیم اما به دلیل عدم فهم همین ناپایداری اوضاع بینالمللی از دست دادیم و کار بدانجا رسید که بعدها به امتیازات بسیار کمتر از گذشته هم قانع شدیم اما چون محیط تغییر کرده بود و طرف مقابل هم به خوبی متوجه این تغییرات شده بود، همان امتیازهای کاهشیافته هم پابرجا نماند. بر همین مبنا است که در روابط بینالملل، بهتر است نقد را بچسبید و خیلی به انتظار نسیه ننشینید.
در روابط بین ایران با آمریکا، چه در سالهای قبل از انقلاب و به خصوص در سالهای بعد از انقلاب اسلامی آیا مثالی هم در این رابطه وجود دارد؟ مثالی که بتوان بر اساس آن این ادعا را اثبات کرد.
بله حتما. اگر بخواهم یک مثال دیگر بزنم که این موضوع بسیار مهم به خوبی تبیین شود، شاید بهترینش به دوران سالهای نخست انقلاب بازگردد؛ زمانی که سفارت آمریکا توسط برخی دانشجویان تسخیر شد و آن بحران ۴۴۴ روزه اتفاق افتاد. در آن مقطع و از زمان آغاز بحران تا پایان آن ما با دو رئیس جمهور روبهرو شدیم؛ اولی کارتر و دومی ریگان.
نباید علاقه ترامپ به برگزاری شوهای تبلیغاتی و بازیهای رسانهای را دست کم گرفت؛ اقدامی که ترامپ و تیم همراهش در آن بسیار کارکشته و زبده هستند. یعنی خیلی مهم است امتیازی که رد و بدل میشود حتما پتانسیل شلوغبازی و پروپاگاندای خوبی داشته باشد
در آن مقطع، ایران هم میتوانست با جیمی کارتر که به شدت به برگ آزادسازی گروگانها برای انتخاب دوباره در انتخابات ریاست جمهوری نیاز داشت مذاکره و تفاهم کند و امتیازهایی هم بگیرد و هم اینکه میتوانست با کش دادن این موضوع به نوعی در شکست کارتر سهیم شده و به سمت تفاهم با رقیببش ریگان برود. نتیجه عملکرد ایران این بود که به نظر میرسد راه دوم را انتخاب کرد، چرا که دقیقا این بحران در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ و همزمان با روزهای نخست حضور ریگان در کاخ سفید به اتمام میرسد. البته شواهد موجود حکایت از آن دارد که ایران بدون دریافت امتیازی با روی کار آمدن ریگان گروگانها را آزاد میکند؛ موضوعی که اگر درست باشد برای امروز ما حتما درس است و آموزههای فراوانی را در خود جای داده است.
البته بعدها برخی نظیر جان کانِلی فرماندار وقت تگزاس مدعی شدند که برای کمک به شکست کارتر در مقابل رونالد ریگان به تهران پیام داده بود ۵۲ گروگان آمریکایی را تا قبل از انتخابات آزاد نکند تا بعد از پیروزی ریگان، دولت آمریکا یک توافق بهتر با ایران انجام دهد؛ رویدادی که البته هیچگاه اتفاق نیافتاد و برخی معتقدند ایران تحت تاثیر تهدیدات ریگان مجبور به ختم غائله شد. اگرچه همه این ادعاها نیاز به بررسی و تحقیق جداگانه دارد، اما اصل موضوع که به تفاوتهای میان روسای جمهور آمریکا اشاره دارد به وضوح در همین مورد قابل رویت است. بر این مبنا، حتما بین روسای جمهوری مختلف ایالات متحده تفاوت وجود دارد و قطعا در برخی ادوار امکانهای شما برای بیشینهسازی منافع ملیتان بیشتر است.
با این اوصاف، دوره ریاست جمهوری ترامپ چه مختصاتی دارد؟
به نظر میرسد به دلیل همین تفاوتها در افراد و تیم همراهشان، به جهات مختلف با ترامپ راحتتر میتوان توافق کرد تا با بایدن یا اوباما. به هر حال آمریکاییهایی مثل ترامپ وقتی صحبت از مذاکره و توافق میکنند، خیلی با ساختارهای کلان روابط بینالملل و مثلا نظر شرکای بینالمللی و متحدین واشنگتن یا رسالتها و ارزشهای لیبرال-دموکراسی کاری ندارند و فقط منافع ایالات متحده آن هم با تعریف خودشان برایشان مهم است. به همین جهت اگر احساس کنند که از مذاکره چیزی عایدشان میشود حتما آن را دنبال میکنند.
مشکل آنجایی است که احساس کنند بقیه منافعی بردهاند، اما چیزی عاید خودشان نشده است. در همانجا است که دقیقا به مانند قصه برجام تمام توافق را به هم میزنند. طبیعتا همین ویژگی لزوم توجه به این تفاوتها را به وضوح عیان میکند. به عبارت دیگر شما باید مختصات دقیق طرف مقابل را بشناسی و بر همان مبنا با وی وارد مذاکره شوی. حالا مذاکره مستقیم باشد یا غیرمستقیم خیلی تفاوتی در اصل ماجرا ندارد. مهم آن است که مثلا در نمونه ترامپ کار به نحوی پیش برود که او هم بتواند یک استفاده داخلی داشته باشد و بگوید ببیند من یک توافق بهتری از اوباما کردم و الان مانند اوباما من هم شایسته دریافت جایزه صلح نوبل هستم.
برای آمریکاییها اینکه توافق بعدی بهتر از برجام باشد، لزوما به این معنا نیست که طرف مقابل امتیازات بیشتری داده، بلکه میتواند این معنا را داشته باشد که آنها در توافق قبلی نتوانستند هیچگونه سرمایهگذاری در ایران داشته باشند و الان این امکان را دارند در این حالت شما به جای اینکه قرار باشد به یکی دو جین از دولتها امتیاز بدهی به یک دولت یعنی آمریکا امتیاز مثلا اقتصادی میدهی که مجموع امتیازی که داده شده حتی میتواند از امتیازی که قبلا در قالب برجام به آن دو جین واسطه دادهای هم کمتر باشد. البته که نباید در این پیوند علاقه یکی مانند ترامپ به برگزاری شوی تبلیغاتی و بازیهای رسانهای را دست کم گرفت؛ اقدامی که ترامپ و تیم همراهش در آن بسیار کارکشته و زبده هستند. یعنی خیلی مهم است امتیازی که داده و ستانده میشود حتما پتانسیل شلوغبازی و پروپاگاندای خوبی هم داشته باشد.
با توجه به این مثال تاریخی که زدید آیا میتوان مثلا ترامپ را با ریگان و بایدن-اوباما را با کارتر مقایسه کرد؟
سیاست خارجی دولت ترامپ بیشتر از آنکه نئوجکسونیستی باشد نئوریگانیستی است. از همین تشابهات هم اتفاقا باید نگران مذاکرات آینده با آمریکای ترامپ بود؛ مذاکراتی که ممکن است در صورتی که در زمان خودش پیش نرود، هیچگونه دستاوردی برای منافع ملی نداشته باشد
حتما میتوان این مقایسه را انجام داد. البته باید به تفاوتها و تمایزهای موجود در افراد، زمانه، موقعیت و موضوع بحث هم دقت شود. برخی بر این نظرند که ترامپ تفاوتهای زیادی با ریگان دارد اما شخصا و اتفاقا قائل به این هستم که تشابهات میان این دو بسیار بیشتر از تمایزاتشان است.
شخصا معتقدم سیاست خارجی دولت ترامپ بیشتر از آنکه نئوجکسونیستی باشد نئوریگانیستی است. از همین تشابهات هم اتفاقا باید نگران مذاکرات آینده با آمریکای ترامپ بود؛ مذاکراتی که ممکن است در صورتی که در زمان خودش پیش نرود، هیچگونه دستاوردی برای منافع ملی نداشته باشد. همان طور که در سالهای اخیر فرصتهای زیادی با بهانههای متوهمانه و واهی تاسفبار از دست رفت و ضررش ماند برای اکثریت قریب به اتفاق مردم و نفعش هم البته عده قلیلی بُرده و میبرند.
باید توجه داشت که ترامپ هم مثل ریگان معتقد است که راه صلح از دل قدرت و مهمتر از آن نمایش قدرت میگذرد. من حضور و افزایش تعداد بمبافکنهای بی۲ در پایگاه دیهگوگارسیا را دقیقا در امتداد همین نگاه میدانم و البته که آوردن این تجهیزات استراتژیک فقط با نیت ایران هم نبوده و سطح وسیعی از دولتها را در برمیگیرد. بر همین اساس و در قالب این نگاه، جنگ به معنای پایان دیپلماسی نیست. اتفاقا جنگ و منازعه بخشی از دیپلماسی و در خدمت دیپلماسی است؛ دیپلماسیای که البته قرار است در انتهای آن شما را به جایی بکشاند که هیچ اهرمی برای مذاکره نداشته باشید و از سر استیصال دستها را بالا برده و تسلیم شوید. این نقطه همان بزنگاهی است که نباید بگذارید شما را بدانجا بکشانند.
بدیهی است که اگر شما هم در همین زمینی بازی کنید که امثال نتانیاهو قواعدش را چیدهاند، خسارتهای زیادی به بار خواهید آورد که آیندگان قطعا شما را شماتت خواهند کرد. اینکه حضرت امیر(علیه السلام) میفرمایند عدل و عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد، یک معنایی که من از آن میفهمم آن است که هر اقدامی را باید در زمان و وقتش انجام دهید. اگر دیرتر یا زودتر آن کار را انجام دهی حتما ظلم و ستمی را رقم زدهاید. این موضوع در حوزه حکمرانی اهمیت بسیار بیشتری هم دارد.