همشهری آنلاین - حوادث: بردیا اگرچه در زندان جان هم بندی خود را گرفت و طناب دار را بر گردنش آویخته شد اما در آخرین لحظات، موفق شد از اولیای دم مهلت بگیرد و به زندگی برگردد. او پس از آزادی، بار دیگر به سراغ خلاف رفت تا به قول خودش از روزگار انتقام بگیرد.
با ارتکاب سرقت، می خواستی از روزگار انتقام بگیری؟
نمی دانم شاید هم از خودم انتقام گرفتم. همه چیز برمی گردد به دوران کودکی ام. زمانی که پدرو مادرم از یکدیگر جدا شدند و این درحالی بود که من فقط ۳ سال داشتم. هردوی آنها ترکم کردند و من با مادربزرگ پیرم بزرگ شدم. حسرت داشتن خانواده همیشه بر دلم مانده بود و حس می کردم با انجام سرقت، از روزگار انتقام می گیرم.
از چند سالگی وارد دنیای سارقان شدی؟
فکر می کنم ۱۳ سالم بود که سرقت را شروع کردم و بعد از دستگیری در کانون اصلاح و تربیت زندانی شدم.
چرا ادامه دادی؟
چون پس از آزادی، معتاد به شیشه شدم و برای تامین هزینه مواد، چاره ای جز ارتکاب سرقت نداشتم.
پرونده ات نشان می دهد که چند سال قبل مرتکب قتل شده ای؟
متاسفانه در زندان مرتکب قتل شدم. فکر می کنم سال ۸۶ بود که به جرم سرقت دستگیر و با حکم قاضی دادگاه به حبس محکوم شدم. در زندان با جوانی به نام بهنام هم بند شدم. او را هم به جرم سرقت دستگیر کرده بودند. بهنام مدام برای من کری می خواند و شاخ و شانه می کشید که گنده لات است و همه زندانیان از او حساب می برند. هرچند اکثر زندانیان از او حساب می بردند اما برای من که یک جورایی پیشکسوت بودم و از نوجوانی به زندان رفته بودم، زور داشت که از یک زندانی دستور بگیرم و حساب ببرم. به همین دلیل دعوا و درگیری های ما ادامه داشت تا اینکه روز حادثه در زندان با ضربات چاقو، جانش را گرفتم.
بعد از آن، سرنوشتت چه شد؟
هرچند به قصاص محکوم شدم و هر شب کابوس طناب دار می دیدم اما در نهایت اولیای دم به من زندگی بخشیدند.
چه شد که از قصاص، منصرف شدند و تو را بخشیدند؟
روزی که رفتم پای چوبه دار و طناب را بر گردنم آویختند، با خود گفتم که زندگی ام تمام شد. لحظه خیلی سخت و عجیبی بود. با این حال گریه می کردم و از مرگ می ترسیدم. البته تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران هم خیلی تلاش کردند تا اینکه در آخرین لحظات دل اولیای دم به رحم آمد و مرا بخشیدند.
کی از زندان آزاد شدی؟
پارسال از زندان آزاد شدم و دور خلاف را خط کشیدم اما توبه گرگ، مرگ است.
اما چه شد که دوباره سرقت کردی؟
می خواستم از روزگار انتقام بگیرم! وقتی دوستم به سراغ آمد و گفت بیا برویم موبایل قاپی، ابتدا قبول نکردم اما بعد تصمیم گرفتم توبه ام را بشکنم و سرقت کنم. کاری جز سرقت بلد نیستم.
با چه شگردی سرقت می کردی؟
من و دوستم سوار بر موتور می شدیم و در خیابان های شمالی و مرکزی شهر پرسه می زدیم. سپس با شناسایی طعمه خود به سمتش می رفتیم و موبایلش را می قاپیدیم.
روزی چند تا سرقت انجام می دادی؟
بستگی به حال و روزمان داشت. اگه حوصله داشتیم ۳ تا ۵ تا موبایل می زدیم و اگر حال نداشتیم به یک سرقت قانع می شدیم.