همشهری آنلاین - حوادث: چند روز قبل زن و مردی جوان، پسر ۲۰ ماه خود را که دچار سوختگی شده بود به بیمارستانی در تهران بردند اما وقتی مسئول پذیرش از زن و مرد جوان، مدارک شناسایی کودک را خواست، آنها دستپاچه شدند و تصمیم به فرار گرفتند. این زن و مرد اما موفق به خروج از بیمارستان نشدند و لحظاتی بعد توسط ماموران حراست دستگیر شدند. در بازجویی از آنها معلوم شد که این دو پدر و مادر واقعی کودک نیستند و به این ترتیب اسرار رازی عجیب فاش شد.
در حسرت فرزند
با ورود پلیس به ماجرا، تحقیقات از این زوج آغاز شد. مرد جوان گفت: ۱۰ سال قبل من و همسرم با یکدیگر ازدواج کردیم اما نمیتوانستیم بچه دار شویم. با وجود اینکه تحت درمان قرار گرفتیم اما به آرزویمان نرسیدیم. ما سالها در حسرت پدر و مادر شدن بودیم و حتی چند سال قبل تصمیم گرفتیم، فرزندی را به سرپرستی بگیرم اما نتوانستیم تا اینکه چند وقت قبل با زن جوانی که به عنوان مسافر سوار ماشینم شده بود، آشنا شدم. وقتی برای او سفره دلم را باز کردم و متوجه شد که من و همسرم در حسرت فرزند هستیم، پیشنهادی را مطرح کرد. او گفت، خانواده ای را می شناسد که حاضر هستند نوزادشان را بفروشند چون شرایط نگهداری از آن را ندارند. آن شب ماجرا را به همسرم در میان گذاشتم و وی قبول کرد که نوزاد را بخریم. من و همسرم که خودمان را در یک قدمی رسیدن به آرزویمان میدیدیم قبول کردیم و ۱۸ ماه قبل، نوزاد دو ماهه پسر را به مبلغ صد میلیون تومان خریدیم. ما در این مدت به خوبی از بچه نگهداری کردیم اما نمی توانستیم برای او شناسنامه بگیریم تا اینکه چند روز قبل پسرمان در حال بازیگوشی بود که ناگهان کتری آب جوش روی او افتاد و دستانش دچار سوختگی شد. ما هم فورا او را به بیمارستان رساندیم اما چون مدارک شناسایی کودک را نداشتیم، در نهایت دستمان رو شد.
بازداشت فروشنده
با افشای این حقیقت، قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران دستور تحقیقات در این پرونده و بازداشت افرادی که در زمینه خرید و فروش نوزاد دخیل بوده اند را صادر کرد. با توجه به سرنخ های موجود، زن جوانی که نوزاد را به این زوج فروخته بود شناسایی شد. این زن دستگیر شد و هرچند اصرار بر بیگناهی داشت اما شواهد را که علیه خود دید لب به اعتراف گشود. او اما مدعی شد که خودش مادر نوزاد بوده و چون شرایط نگهداری پسرش را نداشته، تصمیم گرفته که او را بفروشد.
اظهارات این زن در حالی بیان میشود که پلیس احتمال میدهد وی دروغ میگوید و شاید یکی از اعضای باند خرید و فروش نوزادان باشد. بنابراین زن جوان با قرار قانونی بازداشت شده و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد. از سوی دیگر پسربچه نیز در اختیار شیرخوارگاه قرار گرفته تا ابعاد پنهان این پرونده روشن شود.
بدشانسی آوردم
زن جوان که به اتهام فروش نوزاد دستگیر شده، میگوید که در زندگی خیلی بدشانسی آورده و از سختیهای زیادی عبور کرده و در نهایت به نقطه ای رسیده که تصمیم گرفته پسرش را بفروشد. گفتوگو با او را بخوانید.
نوزادی که فروختی، متعلق به خودت بود؟
باور کنید خودم مادرش بودم و هستم. نمیدانم چرا پلیس هنوز به من مشکوک است. خودم او را به دنیا آورده ام اما شرایطم اصلا خوب نبود تا از او نگهداری کنم. برای همین تصمیم گرفتم او را بفروشم.
چقدر پول بابت آن گرفتی؟
پول زیادی نگرفتم. من کارتن خوابم! اگر پسرم با من می ماند، قطعا بر اثر سرما یا گرما، جانش را از دست می داد.
همسرت خبر از فروش نوزادتان داشت؟
چه همسری؟ او یک خلافکار حرفهای بود. اگر بخواهم از سرنوشتم بگویم، به حال من گریه می کنید. هرچند خودم هم بیتقصیر نبوده ام. اجازه دهید برایتان تعریف کنم. من ده سال قبل ازدواج کردم. در واقع ازدواج چشم بسته بود. چون پدر و مادرم مخالف وصلت بودند اما من گوشم کر شده بود و انگار حرفهای آنها را نمیشنیدم. سن زیادی نداشتم و عاشق شده بودم. برای همین به رغم خواسته پدر و مادرم ازدواج کردم اما شوهرم معتاد از آب در آمد. ای کاش که حرف خانواده ام را گوش می کردم و وارد زندگی با مردی که به خوبی او را نمیشناختم، نمی شدم. در نهایت از او جدا شدم و بعد از مدتی با مرد دیگری آشنا شدم و با او ازدواج کردم و از بخت بدم، فهمیدم که او یک خلافکار حرفه ای است. دیگر راه برگشت نداشتم تا اینکه شوهرم پس از ارتکاب یک سرقت مسلحانه، تصمیم به فرار گرفت. هنوزم از سرنوشت او بی خبرم چون وقتی فهمید پلیس در تعقیبش است، فراری شد. پس از فرار او، متوجه شدم باردارم.
چطور با خریداران نوزاد آشنا شدی؟
بعد از اینکه فرزندم به دنیا آمد، عذابم دو چندان شد. چون شوهر تبهکارم هرچه داشتیم را برداشته و فرار کرده بود. من هم دیگر جایی برای زندگی نداشتم. از سوی دیگر خجالت می کشیدم نزد خانواده ام برگردم. کارتن خواب بودم و می ترسیدم مبادا پسرم جانش را از دست بدهد. تا اینکه یک روز، نوزادم را پیش یکی از دوستان کارتن خوابم گذاشته و سوار ماشین مرد مسافرکشی شدم. او تعریف کرد که در حسرت بچه هستند. من همانجا تصمیم گرفتم، فرزندم را در اختیار او و همسرش قرار بدهم. چون حسم می گفت که آنها از پسرم به خوبی مراقبت می کنند. البته پولی از آنها نگرفتهام!
اما همین الان گفتی که پول زیادی از آنها نگرفتی و آنها نیز میگویند ۱۰۰ میلیون تومان به تو دادهاند؟
نه. دروغ میگویند. من اصلا پولی نگرفتم!