روایت انحراف پرستوهای مهاجر؛ «عشق ابدی» یا ابتذال بیپایان؟

برنا- گروه فرهنگ وهنر: در روزگاری که والدین ایرانی در برابر موج بیامان محتوای مجازی احساس ناتوانی میکنند، برنامهای چون «عشق ابدی» با ظاهری سرگرمکننده اما محتوایی مخرب، زنگ خطری برای آینده روابط انسانی و مرزهای اخلاقی است.
در روزهایی که خانوادههای ایرانی نگران تربیت فرزندان خود در طوفان محتواهای مجازی هستند؛ برنامهای با عنوان «عشق ابدی» در فضای مجازی و شبکههای فارسیزبان خارج از کشور، تبدیل به یکی از جنجالیترین پدیدههای فرهنگی شده است.
چهره اصلی این برنامه، پرستو صالحی، بازیگر سطح چندم سالهای دور تلویزیون که پس از مهاجرت، با ژستی منتقدانه علیه رسانه ملی سخن گفت اما امروز خود، مجری نمایشی است که در آن، زن و مرد با ظاهرهایی اغراقشده، آرایشهای غلیظ و پوششهای بدننما، برای دیدهشدن، لمسشدن و انتخابشدن رقابت میکنند.
از ادعای افشاگری تا اجرای ابتذال
این بازیگر سطح چندم سابق و همکاران وطن فروش و نان به نرخ روز خورش، رسانه رسمی ایران را متهم به ریاکاری کردهاند اما آیا پاسخ به ریا، فروپاشی کامل مرزهای اخلاقی است؟ آیا با ساخت برنامههایی که در آن عشق به نوعی بازی لمسی و صحنهای برای حذف و رقابت تقلیل پیدا میکند، میتوان از «آزادی» دفاع کرد؟ یا این تنها بازتولید یک ابتذال تازهنقابزده است؟
روانشناسی نمایشهای ناکامی
عشق، در روانشناسی عمقی، تجربهای از شناخت، تعهد و معناست اما آنچه در این نمایشها ارائه میشود بیش از آنکه عشق باشد، بازتاب اضطراب، خلأ و زخمهای حل نشده روان جمعی است. مخاطب در نقش دختر یا پسری که حذف میشود، انتخاب نمیشود یا گریه میکند، خود را میبیند. این همذاتپنداری تصادفی نیست. ریشه در تجربههای شخصی دارد: طردشدن، نادیده ماندن و میل به تأیید اجتماعی.
در این میان، یک پرسش بنیادین مطرح میشود: «پدر درون این دختر کیست؟» یا «مادر درون این پسر کجاست؟» بسیاری از ما در روابط عاطفی به دنبال بازسازی همان فقدانهای کودکی هستیم. برنامههایی، چون «عشق ابدی» به شکلی ناخودآگاه، این فانتزیها را تحریک میکنند. میل به نادیده نماندن، انتخابشدن، دوست داشته شدن؛ حتی اگر با نمایش بدن، رقابت و لمس همراه باشد.
اما مخاطبان این برنامهها چه کسانی هستند؟
درک دقیقتر ماجرا وقتی آغاز میشود که به مخاطب توجه کنیم. خیلیها میدانند این برنامهها سطحی، ساختگی و حتی تحقیرآمیزند. پس چرا میبینند؟ دلیل این تناقض را باید در جای خالی «امید» و «آرزو» در زندگی روزمره جستوجو کرد. این نمایشها، هرچند زرد و بیمحتوا به برخی احساس تعلق میدهند. مخاطب ناخودآگاه خود را جای بازیگر میگذارد، خیال میکند شاید او هم میتوانست دیده شود، انتخاب شود، عاشق شود. این تماشای پرتناقض ترکیبی است از ناامیدی و رؤیا. او میداند که این نمایشها دروغاند، اما به دروغی دل میبندد که شبیه تصوراتش جنسیاش است.
عشق یا بازار؟
اسلاوی ژیژک، فیلسوف معاصر، در نقد فرهنگ مدرن میگوید که روابط انسانی، حتی عشق، در جهان سرمایهداری به شکل بازار بازتعریف شدهاند. رابطه به نوعی بنگاه تبدیل شده است: خود را عرضه کن، قضاوت شو، انتخاب شو یا حذف شو. این منطق دقیقاً چیزی است که برنامههایی نظیر «عشق ابدی» با ظاهری سرگرمکننده اما محتوایی ویرانگر ترویج میکنند.
در چنین نمایشهایی، نه زن زن است، نه مرد مرد؛ بلکه هر دو به کالاهایی تبدیل شدهاند که در قفسههای دیجیتال، بر اساس ظاهر، رفتار و واکنش برچسبگذاری میشوند. صمیمیت از معنا تهی میشود، رابطه از حقیقت و عشق از عمق.
صداوسیما؛ سپری با همه ضعفها
در مقایسه هرچند صداوسیما ممکن است در روایت، اجرا یا محتوا ضعفهایی داشته باشد اما همچنان خطوط قرمز فرهنگی و اخلاقی را حفظ کرده است. فرق است میان دیالوگ کلیشهای و ترویج فساد، فرق است میان کند بودن روایت و بیحرمتی به زن. جامعه میتواند ضعفها را اصلاح کند اما نمیتواند قبحزدایی از اخلاق را به آسانی جبران کند.
نسل میاندار در بحران نمایش
بیشتر مخاطبان این برنامهها نوجوان و جواناند. در مترو، مدارس و محافل عمومی، صحبت از شخصیتهای افراد این برنامه و ماجراهای آنها رایج است. گوشیها پخشکننده کلیپهایی شدهاند که تن را به جای معنا و لمس را به جای ارتباط قرار دادهاند. اینجا دیگر بحث آزادی انتخاب نیست؛ بحث بمباران ذهن نسل جدید با محتوای مصرفی است.
پایان... بازگشت به معنا نه تظاهر
راه نجات از این ورطه، نه در فریاد است، نه در انکار، بلکه در بازسازی رسانهای و آموزشی است. بازسازی رسانهای که بتواند رابطه را با معنا معرفی کند، عشق را با عمق و انسان را با حرمت. اگر عشق را به عنوان عمیقترین نیاز انسانی جدی بگیریم باید از آن در برابر بازیهای تجاری و نمایشهای تحقیرآمیز محافظت کنیم. در آخر برای نسل آینده، عشق باید آغوش باشد، نه آنتن.
انتهای پیام/