ساترا؛ خانهای از شن و مه

شبکه شرق: هر بار گربه را دم حجله میگذارند و تلاش میکنند تکلیف پلتفرمها و هنرمندان این سرزمین را روشن کنند. یا باید زیر سایه رضایت آقاداماد- همان ساترای سربرآورده از آستین صداوسیما- عروسی کنند، یا اصلا عروسی در کار نیست. توقیف سریال «سووشون» و بستن درهای نماوا، فقط یک رویداد رسانهای نیست؛ آینهای است که تمام ایراد ساختاری و بحران حقوقیِ ساترا را بیپرده در برابر ما قرار داده است.
این نهاد که نامش بوی نظارت میدهد، در عمل کارویژهاش حفظ حیاطخلوت رسانهای سازمان صداوسیماست. همان سازمانی که سالهاست با مخاطب قهر است و حالا در رقابت با پلتفرمهای نوپا، بهجای اینکه دستی بر سر و روی کیفیت تولید بکشد، خودش و دوستدارانش دست در جیب قانون کرده و تفسیر دلخواه از آن داشتهاند تا بر رقیبان قضاوت کنند. آیا نهادی که خودش یکی از بزرگترین تولیدکنندگان محتوای صوتی و تصویری کشور است، میتواند ناظر بیطرف بر همان بازار باشد؟ آیا به راستی میتوان پذیرفت که قاضی، خود یکی از طرفین دعوا باشد؟ این نه فقط مصداق تعارض منافع که زخمِ بازِ قانون در عصر رسانه است.
تعارض منافع، سنگبنای اصلی این بحران است. سازمان صداوسیما هم در مقام بازیگر بازار است و هم ناظر عالی این بازار. این وضعیت یادآور اقتصادهای رانتی و شبهرقابتی است که در آن، قدرتمندان نهتنها در رقابت با دیگران، بلکه در داوری آن رقابت نیز نقش دارند و در نهایت هم مفتخرند به ایجاد فضای رقابت. به همین دلیل، هرگونه تحلیل منصفانهای از اقدامات ساترا- از فیلترشدن پلتفرمها تا توقیف ناگهانی سریالها- باید از همین نقطه آغاز شود؛
این نهاد، صلاحیت مستقل برای تنظیمگری ندارد، چراکه ناظر منافع خودش است. تا این مسئله حل نشود در بر همین پاشنه میچرخد و وضعیت کنونی هم ادامه پیدا میکند. باید گفت و نوشت که ساترا، نه ناظر بیطرف است و نه حافظ حقوق مخاطب. آنچه امروز در سایه این نهاد اتفاق میافتد، دفاع از منافع سازمانی است که در سالهای طولانی اخیر نه فقط از رقابت جا مانده، بلکه اکنون با پنجه نظارت بر حریف میتازد. این نهاد تنظیمگر نیست؛ ذبحکننده حقوق هنرمند و مخاطب است به نفع خود.
بیآنکه بدانند یا بخواهند، پلتفرمهای داخلی را به سمت سقوط سوق میدهند؛ آنهم در زمانی که همین رسانهها با تمام ضعفها و محدودیتها، توانستهاند صدایی باشند برای مخاطبی که سالهاست میانهای با تلویزیون ندارد. آیا حامی تولید داخلی بودن به همین معناست؟ بستن راه نفس رسانههایی که با هزار اما و اگر در همین خاک و با همین زبان، در میان هزاران دشواری و موانع، محتوایی با اندکی تفاوت عرضه میکنند؟
همین حالا دهها پلتفرم خارجی از جمله نتفلکیس، اچبیاو، پرایم و... بهراحتی در دسترساند و مخاطب داخلی میتواند عطای هزینهکردن برای داخلیها را به لقایش ببخشد؛ دراینصورت نه نهاد تنظیمگر طرفی از چنین وضعیتی میبندد و نه تولیدکننده. در جهان امروز، تنظیمگری رسانه مسئلهای مدرن و تخصصی است و نیازمند نهادی مستقل، با ساختاری شفاف، پاسخگو و به دور از تعارض منافع. ما به نهادی نیاز داریم که فارغ از رقابت با بازیگران بازار، تنها دغدغهاش «عدالت رسانهای» باشد و نه حفظ انحصار. «اعتماد»، موضوعی است که ظاهرا مسئولان و متولیان بهکلی نسبت به آن بیتفاوتاند؛
آبی است که از جوی رفته و حالا پلتفرمهای جدید با همه کاستیها، در سالهای اخیر توانستهاند بخشی از آن را بازگردانند و نقشی مهم در جلب اعتماد مخاطب داشته باشند. تا زمانی که ساترا در اختیار سازمان صداوسیما باقی بماند و تا زمانی که تنظیمگری رسانهها به نهاد ذینفع سپرده شود، توقیف، فیلتر، سانسور و فشار، نه استثنا که قاعده خواهد بود. در این میان، این نه فقط پلتفرمها که هنر، خلاقیت، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی است که قربانی میشود. ساختار کنونی نه شفاف است و نه پاسخگو، نه عادلانه و نه بهلحاظ فرهنگی توسعهبخش.
روشن است که بحران کنونی نیازمند بازگشت دقیقتر به قانون است و لزوم جدایی میان ناظر و مجری. اگر این تفکیک صورت نگیرد، آینده فرهنگ تصویری کشور دورنمای تاریکی خواهد داشت؛ صداوسیما بهتنهایی و با کُمیت لنگ، هل من مبارز میطلبد و هنرمندان هم به خودسانسوری، مهاجرت و هزاران فضای غیررسمی پناه میبرند.