هجوم باورنکردنی داوطلبان ارشد برای یک رشته خاص

روزنامه اینترنتی فراز: «افزایش چشمگیر متقاضیان شرکت در آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی در سالهای اخیر، پدیدهای چندوجهی است که ریشه در تحولات عمیق روانشناختی، جامعهشناختی، فرهنگی و اقتصادی جامعه دارد. این روند نه تنها نشاندهنده تغییر در اولویتهای فردی و اجتماعی است بلکه بازتابدهنده پویاییهای پیچیدهای در جو غالب جامعه، بازار کار و حتی خطرات مرتبط با سوءاستفاده از این رشته نیز است.
رشته روانشناسی یکی از پرطرفدارترین رشتههای آزمون کارشناسی ارشد در ایران است و همواره در کنار رشتههای مدیریت و حقوق در صدر انتخاب داوطلبان قرار دارد.
آمار شرکتکنندگان این رشته در سالهای اخیر بین ۴۹ تا ۵۷ هزار نفر متغیر بوده است؛ بهطوری که در سال ۱۴۰۰ حدود ۴۹ هزار نفر، در سال ۱۴۰۱ حدود ۵۷ هزار و ۵۰۰ نفر (بالاترین آمار در سالهای اخیر)، در سالهای ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ مجدداً حدود ۴۹ هزار نفر در آزمون این رشته شرکت کردهاند. اگرچه آمار نهایی سال ۱۴۰۴ هنوز اعلام نشده، اما پیشبینی میشود حدود ۴۷ تا ۵۰ هزار نفر باشند.
ابزاری برای مدیریت روان
دکتر محمدصالح نشان، روانشناس و استاد دانشگاه در این باره به روزنامه اینترنتی فراز میگوید: «افزایش چشمگیر متقاضیان شرکت در آزمون کارشناسی ارشد روانشناسی در سالهای اخیر، پدیدهای چندوجهی است که ریشه در تحولات عمیق روانشناختی، جامعهشناختی، فرهنگی و اقتصادی جامعه دارد.
این روند نه تنها نشاندهنده تغییر در اولویتهای فردی و اجتماعی است بلکه بازتابدهنده پویاییهای پیچیدهای در جو غالب جامعه، بازار کار و حتی خطرات مرتبط با سوءاستفاده از این رشته نیز است.
از نظر روانشناختی، افزایش آگاهی عمومی نسبت به اهمیت سلامت روان، یکی از محرکهای اصلی این روند است. در دنیای امروز که با فشارهای روانی همچون اضطراب، افسردگی و استرسهای ناشی از زندگی مدرن مواجهیم، افراد بیشتری به دنبال درک عمیقتر از خود و بهبود کیفیت زندگی روانیشان هستند.
روانشناسی بهعنوان رشتهای که ابزارها و راهکارهایی برای مدیریت این چالشها ارائه میدهد به گزینهای جذاب برای تحصیل تبدیل شده و این تمایل به خودشناسی و رشد شخصی، بهویژه در میان نسل جوان، سبب افزایش تقاضا برای ورود به این حوزه شده است.»
برانگیخته شدن کنجکاوی عمومی
او ادامه میدهد: «از منظر جامعهشناختی، شاهد تغییری محسوس در ارزشهای اجتماعی هستیم؛ بهگونهای که بهزیستی فردی و جمعی به جایگاه اولویتدار رسیده است. در گذشته، مسائل روانشناختی اغلب نادیده گرفته میشدند یا بهعنوان ضعف شخصی تلقی میگشتند، اما امروزه جامعه به این درک رسیده است که سلامت روان به اندازه سلامت جسم اهمیت دارد.
این تغییر نگرش، بهویژه در میان قشر تحصیلکرده، موجب شده روانشناسی به رشتهای جذاب و مرتبط با نیازهای ملموس روزمره جامعه تبدیل شود. همچنین، جو فرهنگی حاکم که به سوی ارزشگذاری بر خودآگاهی و هوش هیجانی حرکت کرده، نقشی مهم در تقویت این گرایش ایفا میکند.
از منظر فرهنگی، یکی از تحولات مهم سالهای اخیر، کاهش انگ و تابو پیرامون موضوعات مرتبط با سلامت روان است. گفتگو درباره مسائلی مانند تراپی و مشاوره روانشناختی، دیگر با شرم همراه نیست و حتی به نمادی از مدرن بودن و خودآگاهی تبدیل شده است.
این تغییر بهویژه در شهرهای بزرگ و در میان طبقه متوسط و مرفه، بسیار مشهود است. رفتن به تراپی که زمانی ممکن بود با تردید همراه باشد، اکنون بخشی از سبک زندگی مدرن تلقی میشود و همین امر، افراد بسیاری را به تحصیل در این رشته ترغیب کرده است، چرا که میتوانند بهطور مستقیم در این گفتمان فرهنگی مشارکت داشته باشند.
رسانهها، بهویژه رسانههای اجتماعی، نیز در این مسیر نقش چشمگیری ایفا کردهاند. پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، تلگرام و توییتر پر شدهاند از محتوای روانشناختی، از آموزشهای مربوط به مدیریت استرس گرفته تا تستهای شخصیت و نقلقولهای انگیزشی.
این حجم از محتوا، کنجکاوی عمومی را برمیانگیزد و روانشناسی را به موضوعی روزمره و جذاب بدل میکند. همچنین، اینفلوئنسرها و پادکستهای روانشناسی، با سادهسازی مفاهیم تخصصی، سهم بزرگی در گسترش علاقه عمومی به این رشته داشتهاند. البته، همین حضور رسانهای گسترده، زمینهساز ظهور روانشناسان زرد و سودجو نیز شده است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.»
آشفتگی بازار
نشان در ادامه میگوید: «از منظر بازار کار، شاهد افزایش تقاضا برای خدمات روانشناختی هستیم و فرصتهای شغلی متعددی برای فارغالتحصیلان این رشته بهوجود آمده است. کلینیکهای مشاوره، سازمانهای آموزشی، شرکتهای منابع انسانی و استارتآپهای حوزه سلامت روان، همگی به متخصصان روانشناسی نیاز دارند.
این فرصتها، بهویژه در حوزههای مشاوره بالینی، روانشناسی سازمانی و روانشناسی تربیتی، انگیزهای قوی برای ورود به این رشته ایجاد کردهاند. با این حال، این افزایش تقاضا با چالشهایی نیز همراه است؛ بهطوری که بازار کار روانشناسی در برخی مناطق، بهویژه شهرهای بزرگ، در حال اشباع شدن است.
تعداد بالای فارغالتحصیلان ممکن است منجر به رقابت شدید و کاهش کیفیت خدمات شود، بهخصوص اگر زیرساختهای آموزشی و نظارتی نتوانند با این رشد همگام شوند. گرچه در بلندمدت، این رقابت میتواند موجب حذف فارغالتحصیلان فاقد مهارت شود، اما در کوتاهمدت ممکن است بازار را دچار نوعی آشفتگی کند.
بسیاری از فارغالتحصیلان با چالشهایی مانند درآمد ناکافی، فقدان موقعیتهای شغلی مناسب و حتی لزوم مهاجرت به مناطق یا کشورهای دیگر مواجه میشوند. همچنین، افزایش تعداد متخصصان بدون نظارت کافی بر کیفیت آموزش و صدور مجوزهای حرفهای، میتواند به کاهش استانداردهای خدمات روانشناختی منجر شود، که در نهایت به زیان جامعه خواهد بود.
از دیگر پیامدهای نگرانکننده افزایش محبوبیت روانشناسی، ظهور روانشناسان زرد و سودجو است. این افراد، که اغلب فاقد صلاحیتهای حرفهای لازم هستند، با ارائه محتوای سادهانگارانه یا گمراهکننده در رسانههای اجتماعی، برگزاری کارگاههای غیرعلمی یا ارائه مشاورههای غیرحرفهای، به دنبال جذب مخاطب و کسب سودند.
این پدیده، نهتنها اعتبار حرفه روانشناسی را خدشهدار میکند، بلکه میتواند آسیبهای جدی به مراجعان وارد کند، چرا که توصیهها و مداخلات غیرعلمی، نهتنها مفید نیستند بلکه در مواردی منجر به تشدید مشکلات روانی میشوند.
نبود نظارت کافی بر این فعالیتها، بهویژه در فضای مجازی و در سالهای اخیر، این خطر را دوچندان کرده و ضرورت تقویت نظامهای نظارتی و آموزشی در حوزه روانشناسی را بیش از پیش آشکار ساخته است.»
او در آخر میگوید: «در نهایت، باید گفت روند افزایش متقاضیان تحصیل در مقاطع بالاتر تنها محدود به روانشناسی نیست و رشتههای دیگر نیز به دلایل مشابه، شاهد رشد تعداد داوطلبان هستند. اما آنچه روانشناسی را متمایز میسازد، ارتباط مستقیم آن با نیازهای انسانی و عاطفی جامعه است.
این رشته، بهدلیل ماهیت میانرشتهای و کاربرد گستردهاش در حوزههای مختلف، از جذابیتی ویژه برخوردار است. این رشد تقاضا، در عین حال که فرصتی برای ارتقاء سلامت روان جامعه به شمار میرود، در صورت فقدان نظارت و برنامهریزی دقیق، میتواند به تهدیدی جدی بدل شود؛ تهدیدی که ممکن است در آینده نزدیک، روانشناسی را با چالشهایی مشابه با آنچه امروز در رشتههایی مانند پزشکی شاهد آن هستیم، مواجه سازد.»
روند رو به رشد گرایش به رشته روانشناسی، بازتابی از دگرگونیهای عمیق در بافت فرهنگی، اجتماعی و روانی جامعه ایران است؛ تحولی که در یکسو میتواند به ارتقای سلامت روان عمومی و توسعه خدمات روانشناختی منجر شود، اما در سوی دیگر، بدون وجود زیرساختهای آموزشی، نظارتی و حرفهای متناسب، زمینهساز بیثباتی و آسیب در این حوزه خواهد بود.