مرگ بر بورژوا/ ادبیات مارکسیستی با لعاب توحیدی مانع سرمایه گذاری برای تولید

عصر ایران؛ امید جهانشاهی- نامگذاری سال به منظور توجه دادن به یکی از اولویتهای اساسی کشور و ایجاد هماهنگی مجموعه مدیریتی کشور برای پرداختن به این اولویت انجام میشود و امسال «سرمایه گذاری برای تولید» نامگذاری شده است.
در اهمیت توجه به تولید در رشد اقتصاد و بهبود وضعیت اشتغال و دیگر شاخصهای اقتصادی و اجتماعی تردیدی نیست و پر واضح است که لازمه رشد تولید، آن است که به جای اقتصاد دلالی، سرمایهها به بخش تولید هدایت شوند.
سال گذشته نیز «جهش تولید با مشارکت مردم» به عنوان اولویت برجسته شده بود. اما چرا با وجود اینکه 20 سال از ابلاغ سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی (در خرداد 1384) میگذرد که در آن صریحاً «بر گسترش مالکیت در سطح عموم مردم»، «افزایش رقابتپذیری در اقتصاد ملی»، «افزایش سهم بخشهای خصوصی و تعاونی در اقتصاد ملی» و «کاستن از بار مالی و مدیریتی دولت در تصدی فعالیتهای اقتصادی» تاکید شده است هنوز این مهم نهادینه نشده است و پس از گذشت 20 سال هنوز باید بر لزوم مشارکت مردمی در تولید به عنوان یک اولویت تاکید شود؟
آن الگوهای حاکم بر مدیران و تصمیمگیران و آن فضای فرهنگی که هنوز اقتصاد دستوری را موجه میداند و مشروعیت میبخشد ریشه در کجا دارند؟ ریشههای شکلگیری فضای فرهنگی که در برابر اقتصاد باز و مشارکت مردمی میایستد، در کجاست؟ چرا هنوز باید برای اموری تلاش کرد که در بسیاری کشورها اموری بدیهی است مثل سرمایهگذاری برای تولید و مشارکت مردم در امر تولید.
ریشه ها را باید در فضا و فرهنگی که گفتمان چپ بر انقلاب اسلامی تحمیل کرد جست. در تاریخ متأخر ما، روشنفکری همواره تحت تاثیر به اصطلاح افکار چپ بوده است. از جایگاه حزب توده در جامعه باسواد ایرانی دهه 20 و 30 بگیرید تا بخشی از نیروهای جدی مبارز علیه استبداد پهلوی که چپ بودند تا اندیشه های معلم موثر انقلاب، دکتر شریعتی که قرائتی چپ از اسلام داشت. شریعتی که او را معلم انقلاب خواندهاند، میگفت: «با سرمايهداری دشمن ایم و از انسان بورژوازی نفرت داريم» و معتقد بود: «درچشم ما بورژوازی پليد است، نه تنها نابود می شود، كه بايد نابودش كرد. نه تنها به اين علت كه با توليد جمعي ـ در نظام صنعتی جديد ـ مغاير است، محكوم است بلكه بيشتر به اين علت كه ضد انسانی است و جوهر انسان را به تباهی میكشاند» شریعتی ایجاد ارتش آزادی بخش اسلامی را تبلیغ میکرد که هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی «امت اسلامی را از سلطه کفر و سرمایه داری نجات دهد.»
غلبه گفتمان چپ در دهه 40 و 50 فضایی ایجاد کرده بود که اکثریت جامعه پذیرفته بود «اسلام و سرمایهداری دشمن یکدیگرند ولی اسلام و مارکسیسم با یکدیگر رقیباند.» شریعتی رویکردهای سوسیالیستی با ملغمهای از مفاهیم اسلامی مثل «قسط توحیدی» تبلیغ میکرد و با توصیفات شاعرانهای از ابوذر و حسن صباح و زید و ... جوانان را برای مبارزه علیه سرمایه داری و اشرافیگری و آماده میساخت. جوانانی که میخواستند «کاری حسینی کنند تا یزیدی نباشند».
فضای انقلابی باعث رونق «زهد انقلابی ضدبورژوای» در جامعه شده بود که سرمایه دار را فاسد و اشرافی میدانست که شایسته نابودی برای رهایی خلق بود. یکی از معروف ترین ترورها در دهه 50، ترور محمد صادق فاتح بود که مجموعه کارخانههای جهان را ایجاد کرد که برای 15 هزار نفر ایجاد اشتغال شده بود و البته در امور عام المنفعه هم کمک میکرد مثل ساخت مدرسه، دانشکده کشاورزی، محل نگهداری کودکان بیسرپرست. اما در سال 1353 ترور شد.
این نگاه و گفتمان چپ به اشکال مختلف خود را بر ذهن و رویههای انقلاب بار کرد؛ به عبارت دیگر، همچونی باری از گذشته خود را به انقلاب تحمیل کرد.
پس از پیروزی انقلاب، گروههای مبارز انقلابی مارکسیستی مدافع سرسخت اعدام کارخانهداران و صاحبان صنایع بودند و برای خلخالی هورا میکشیدند و او را «نمایندۀ قهر انقلابی خلقهای ستمکشیدۀ ایران» میدانستند. وقتی در پی اعتراضهای بازرگان و شهید بهشتی که از مخالفان سرسخت رویه و روحیه خلخالی بودند وی مدتی قهر کرد، همین گروههای مارکسیستی و چپ بودند که به دلیل شرایط انقلابی حاکم، فضای فکری و فرهنگی دانشگاه را در دست داشتند و راهپیمایی را سازماندهی کردند و از دانشگاه تهران و به طرف میدان فردوسی رفتند که اگر خلخالی نیاید و برنگردد، ما خودمان طاغوتیها، ضد انقلاب و وابستگان به بیگانه را با چنارهای کنار خیابان اعدام میکنیم. در واقع با حمایت جدی چپ بود که خلخالی به صحنه برگشت.
حمایت چپها تا جایی بود که حزب توده ایران رسما از نامزدی خلخالی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی (خبرگان قانون اساسی) حمایت کرد. به دلیل مخالفتهای شهید بهشتی حزب جمهوری اسلامی خلخالی را در فهرست خود قرار نداد و او تنها نامزد حزب توده بود.
مصادرههای اموال کارخانهداران که جرم بسیاری از آنها نه همکاری با ساواک بلکه « بورژوا و سرمایه دار» بودن و «اشرافیگری» بود. هدف چپها از بین بردن مالکیت خصوصی و ضدیت با سرمایهداری بود. در آن دوران کمتر کسی از واقعیت ابوذر و شاعرانگی «محمد و مارکس» و ... سوال میکرد. بر اساس پژوهش دکتر مجید تهرانیان و دکتر علی اسدی بیش از نصف جامعه سواد خواندن نداشتند و تنها حدود 35 درصد مردم در خانه تلویزیون داشتند. و کمتر از 10 درصد کتابی خوانده بودند. و این آمار مربوط به سال 1353 است و مسلماً وضعیت در دهه 40 بدتر هم بوده است. متاسفانه با تفکر و الگوهای ذهنی بر جا مانده از آنها و آن شاعرانگیهای خسارتخیز ترویج «مارکسیسم توحیدی» مقابله نظری و فرهنگی صورت نگرفته است.
امروز جامعه ایرانی به نظم نظری نیاز دارد که بسترساز پیشبرد سیاستهای ابلاغی اصل 44 باشد، ضامن مالکیت و توسعه کسب و کار و مشارکت مردمی در تولید باشد. مشارکت در تولید و کارافرینی و رقابت و رونق کسب وکار صرفاً با دستورالعمل پیش نمیرود، ادبیات نظری و فضای فرهنگی هم میخواهد. اینکه هنوز سرمایه گذاری برای تولید به عنوان اولویت باید تعین شود، گواهی است بر اینکه بعد از 20 سال هنوز ادبیات نظری و فضای فرهنگی متناسب با اصول سیاستهای اصل 44 نهادینه نشده است.
ترویج این ادبیات و فضای فرهنگی را برای تحقق شعار سال و سیاستهای ابلاغی گذشته جدی بگیریم.