یکشنبه، 04 خرداد، 1404

آغوش‌های منتظر و آرزوهای دیرهنگام؛ کودکی که تنها ماند

به گزارش >>ایرنا، در سال‌های اخیر، موضوع فرزندآوری و تغییرات جمعیتی، به یکی از مسائل مهم اجتماعی و خانوادگی کشور تبدیل شده است.

بسیاری از زوج‌های جوان، با وجود میل به داشتن فرزند، تصمیم خود برای بچه‌دار شدن را به دلایل متعددی همچون تحقق اهداف تحصیلی و شغلی، تثبیت موقعیت اجتماعی و اقتصادی، فشارهای اقتصادی، قیمت بالای مسکن و هزینه‌های روزافزون زندگی، سال‌ها به تعویق می‌اندازند.

این روند که در سراسر کشور و به‌ویژه در شهرهای متوسط و بزرگ به چشم می‌خورد، نه تنها نرخ رشد جمعیت را تحت تاثیر قرار داده، بلکه پیامدهای روانی و اجتماعی گسترده‌ای نیز برای خانواده‌ها به همراه داشته است.

تجربه مادرانی مانند «مریم»، زن جوانی از اهالی ایلام، گویای بخشی از واقعیت‌های کمتر دیده‌شده این مسأله است؛ زنانی که پس از عبور از موانع تحصیل و اشتغال، به امید فراهم شدن شرایط بهتر، مادر شدن را به آینده‌ای نامعلوم موکول کرده‌اند.

اکنون اما، پس از سال‌ها، با چالش‌های جدی ناباروری، فشارهای اقتصادی و اجتماعی، و دغدغه‌های روحی و روانی دست و پنجه نرم می‌کنند و حسرت دیر آمدن فرزند دوم و یا حتی فرزندآوری را تجربه می‌کنند.

این گزارش، روایتی است از «فرزند تنها و آرزوهای دیرهنگام»؛ داستانی که شاید برای بسیاری از زنان و خانواده‌های ایرانی آشنا باشد و می‌تواند آینه‌ای از واقعیت‌های اجتماعی، دغدغه‌ها و چالش‌های نسل امروز در مسیر تحقق آرزوی مادری باشد.

آفتاب کم‌رمق پاییزی روی برگ‌های خزان‌زده بوستان چنبره زده بود، «مریم» روی نیمکتی نشسته بود و با نگاهی خیره به دختربچه‌ای که با ذوق در حال بازی بود، نفسی عمیق کشید. دخترک، «عسل»، تنها فرزندش بود؛ حاصل سال‌ها انتظار و تلاش.

مریم که حالا پا به دهه چهارم زندگی گذاشته بود، به روزهایی فکر می‌کرد که داشتن فرزند را به تعویق انداخته بود، «درس بخوانم، کار پیدا کنم، خانه بخرم، موقعیتم را تثبیت کنم و...» این‌ها بهانه‌هایی بودند که هر بار، تصمیم مادر شدن را به آینده موکول می‌کردند.

حالا با وجود تمام پیشرفت‌ها و موفقیت‌هایی که در زندگی کسب کرده بود، جای خالی یک یا چند فرزند دیگر را با تمام وجود حس می‌کرد.

اما واقعیت این بود که مریم دیر فهمیده بود فرزند، نه تنها مانعی برای پیشرفت نیست، بلکه انگیزه‌ای مضاعف برای تلاش و موفقیت است، او حالا می‌دانست گرمای دستان کوچک فرزندان، شیرینی خنده‌های‌شان و امید به آینده‌ای روشن برای آن‌ها، ارزشمندتر از هر مقام و ثروتی است.

نگاهش به زوج جوانی افتاد که با یک کالسکه در حال قدم زدن بودند، لبخندی تلخ بر لبانش نقش بست، شاید آن‌ها هم مثل من فکر می‌کنند؟ با خود گفت: شاید آن‌ها هم به دلیل ترس از مشکلات اقتصادی یا دغدغه‌های شخصی، از آوردن فرزند بیشتر منصرف شوند؟

در همین افکار غرق بود که صدای عسل، رشته خیالش را پاره کرد: «مامان! مامان! ببین چه گلی پیدا کردم!» عسل با یک گل زرد کوچک به سمتش دوید، مریم گل را از دست کودک گرفت و با بوسه‌ای بر گونه‌اش گفت: «چه گل قشنگی! مثل خودت.»

مریم باز هم غرق در افکارش شد، از یک سو، فشارهای اقتصادی کمرشکن او را از فکر کردن به فرزند بیشتر بازمی‌داشت، در خیال او، هزینه‌های مسکن، خوراک، پوشاک، آموزش و بهداشت هر روز بیشتر از دیروز زندگی را برایش دشوار می‌کرد، از سوی دیگر، نگرانی از دست دادن موقعیت شغلی را نیز مانعی برای مادر شدن می‌پنداشت!

اما دردناک‌تر از همه این‌ها، «قضاوت‌ها» بودند: نگاه‌های سنگین اطرافیان، پرسش‌های بی‌رحمانه فامیل و آشنایان، نصیحت‌های دلسوزانه همکاران و پیام‌های تلخ شبکه‌های اجتماعی، هر روز بیشتر از دیروز روحش را زخمی می‌کردند.

«چرا بچه‌دار نمی‌شی؟ مگه نمی‌خوای مادر بشی؟ دیگه داری پیر می‌شی! داری فرصت رو از دست می‌دی!» این جملات مثل پتکی بر سرش فرود می‌آمدند و او را بیشتر در لاک تنهایی‌اش فرو می‌بردند.

وقتی بالاخره تصمیم گرفت برای بار دوم باردار شود، با واقعیت‌های تلخ‌تری روبه‌رو شد، بالا رفتن سن، شانس بارداری طبیعی را به شدت کاهش داده بود و هزینه‌های سرسام‌آور درمان ناباروری او را به لبه پرتگاه مالی کشانده بود.

مراجعه‌های مکرر به پزشکان متخصص، انجام آزمایش‌های پرهزینه، تزریق داروهای مختلف و تحمل روش‌های درمانی دردناک، او را خسته و ناامید کرده بود، هر بار که نتیجه آزمایش منفی می‌شد، قلبش می‌شکست و آرزوهایش نقش بر آب می‌شدند.

گذشته از هزینه‌های مادی، هزینه‌های روحی و روانی درمان ناباروری او را به شدت فرسوده کرده بود؛ استرس، اضطراب، افسردگی و احساس گناه سایه سنگینی بر زندگی‌اش افکنده بود.

بار دیگر، صدای عسل او را از افکارش بیرون کشید: «مامان! دارم یخ می‌زنم! می‌شه یه کم بغلم کنی؟» مریم با محبت، دخترش را در آغوش گرفت، گرمای وجود عسل، اندکی از سوز سرما را التیام بخشید و به او یادآوری کرد که هنوز امیدی هست.

«بریم خانه عزیزم» در راه بازگشت به خانه، به این فکر می‌کرد که چه کاری می‌تواند برای تغییر این وضعیت انجام دهد، می‌دانست که نمی‌تواند گذشته را تغییر دهد، اما می‌تواند از تجربه‌اش برای آگاه‌سازی دیگران استفاده کند.

تصمیم گرفت با شجاعت درباره مشکلات و چالش‌های فرزندآوری در جامعه صحبت کند، می‌خواست به جوانان بگوید که نباید به علت ترس از سختی‌ها، از نعمت فرزند محروم شوند.

می‌خواست به آن‌ها یادآوری کند که فرزندان، سرمایه‌های اصلی هر جامعه هستند و آینده کشور در گرو تربیت درست آن‌هاست.

همچنین قصد داشت از مسئولان و سیاست‌گذاران بخواهد که با ارائه تسهیلات و حمایت‌های بیشتر، زمینه فرزندآوری را برای جوانان آسان‌تر کنند؛ با کاهش هزینه‌های درمان ناباروری، حمایت از مادران شاغل، ایجاد مهدکودک‌های ارزان‌قیمت و ترویج فرهنگ فرزندپروری، به خانواده‌ها کمک کنند.

مریم می‌دانست که راهی طولانی و پرفراز و نشیب در پیش دارد، اما مصمم بود که قدم در این راه بگذارد، می‌خواست به سهم خود برای ساختن آینده‌ای بهتر برای فرزندان ایران تلاش کند.

می‌خواست به عسل و نسل او یاد دهد که جوانی جمعیت یک ضرورت ملی است و همه ما باید در این راه مسئولیت‌پذیر باشیم، او می‌خواست به آن‌ها بگوید که ایران به جوانانش نیاز دارد؛ جوانانی که با عشق، امید و تلاش، فردایی روشن‌تر را برای کشور رقم بزنند.

تجربه مادرانی مانند «مریم» نشان می‌دهد که فرزندآوری در جامعه امروز ایران، با چالش‌ها و موانع متعددی روبه‌رو است؛ از فشارهای اقتصادی و هزینه‌های سرسام‌آور درمان ناباروری گرفته تا دغدغه‌های شغلی و نگرانی نسبت به آینده فرزندان، با وجود این مشکلات، اما بسیاری از خانواده‌ها، به‌ویژه مادران، با امید و تلاش برای آینده‌ای بهتر دست از حرکت برنمی‌دارند و همچنان به نقش محوری خود در تربیت نسل آینده ایمان دارند.

افزایش حمایت‌های اجتماعی و اقتصادی، توسعه مراکز درمان ناباروری با تعرفه‌های مناسب، گسترش مهدکودک‌های دولتی و ایجاد محیطی امن برای مادران شاغل، از جمله اقداماتی است که می‌تواند بخش زیادی از نگرانی‌ها و مشکلات خانواده‌ها را کاهش دهد.

در عین حال، آگاه‌سازی و فرهنگ‌سازی در جامعه برای مقابله با قضاوت‌ها و فشارهای نادرست اطرافیان و نیز تقویت نظام حمایتی از خانواده، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای عبور از بحران جمعیتی است.

بی‌تردید، کشور برای دستیابی به آینده‌ای روشن‌تر، نیازمند حمایت همه‌جانبه از خانواده‌ها و مادران است تا بتواند ضمن حفظ سرمایه انسانی، مسیر رشد و توسعه پایدار را هموار کند.

امید آن می‌رود که با هم‌افزایی سیاست‌گذاران، جامعه و خانواده‌ها، موانع پیش روی فرزندآوری برداشته شود و مادرانی چون مریم، با امید و آرامش بیشتری آینده فرزندان خود را بسازند.

#رویداد_رسانه_نسل_امید_ایلام #رسانه_ایرنا_ایلام #ضربان_امید #فرزند_بیشتر_آینده_روشن #پایان_تک_فرزندی #خانواده_ایلامی_شاد #فرزندآوری #جمعیت_جوان #خانواده_پویا

9 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها