شنبه، 03 خرداد، 1404

تصاویر باورنکردنی جنگ با روایت‌هایی از معراج برگشتگان

به گزارش خبرنگار فرهنگی >>ایرنا آزادی خرمشهر در سوم خرداد سال ۱۳۶۱ یکی از نقاط درخشان هشت سال دفاع مقدس بود که طعم شیرینی پیروزی را در دل هر ایرانی به یادگار گذاشت؛ هرچند خون بسیاری از رزمندگان در عملیات بیت المقدس به زمین ریخته شد ولی بازپس‌گیری خرمشهر درس عبرتی برای تمامی تجاوزکاران به این سرزمین مقدس شد.

حمید داودآبادی یکی از رزمندگانی است که از دوران مدرسه پا در جبهه گذاشت و روایتگر بسیاری از رزمندگانی شد که در عملیات های هشت سال دفاع مقدس به آرزوی خود یعنی شهادت در راه خدا رسیدند. آثار فراوانی از این جانباز دوران دفاع مقدس منتشر شده که رهبر معظم انقلاب بر چند کتاب او تقریظ نوشته است؛ مثل کتاب یاد یاران که

حضرت آیت الله خامنه ای در مرداد ۷۱ نوشتند: در این نوشته صفا و صداقت زیادی موج می‌زند. نویسنده غالبا نقش خود را کمرنگ کرده و یاد یاران شهیدش را برجسته ساخته است.

ایشان افزودند: روحیه بسیجی تقریباً با همه جوانبش در اینجا منعکس است و می‌شود فهمید که چگونه جوان‌هایی در کوره گداخته جبهه، به چه جواهرهای درخشنده‌ای تبدیل می‌شده‌اند. ذکر خصوصیات موقع‌ها و حادثه‌ها و آدم‌ها، تصویر باورنکردنی جنگ هشت ساله را تا حدود زیادی در برابر چشم آیندگان می‌گذارد.

رهبر انقلاب در ادامه نوشتند: سؤال من از خودم این است که آیا این از معراج برگشتگان چقدر می‌توانند آن حال و هوا را پس از سفر من‌الحق الی‌الخلق حفظ کنند و حتی درست به یاد بیاورند؟ و برای این مقصود عالی از دست ما چه کاری ساخته است؟ و چه کرده‌ایم؟ البته قصور یا تقصیر من و امثال من، نمی‌تواند تکلیف دشوار آنها را که خدا حجّت خود را برایشان تمام کرده، از دوششان بردارد. این کتاب با روح طنز و مزاحی که در همه جای آن گسترده است و به آن شیرینی و جاذبه‌ ویژه‌ای بخشیده، از بسیاری کتاب‌های جبهه جالب‌تر و گیراتر است.

داودآبادی که متولد 25 مهر 1334 است از ۲۵ مهر سال ۱۳۵۹ پایش به جبهه باز شد. او با نگاهی متفاوت به سراغ خاطره نگاری دوران جبهه خود رفته و در اولین گام، از نخستین تلاش‌هایش برای رفتن به جبهه به‌صورت مخفیانه و همراه با دوست خود می‌گوید و در لابلای کتابش علاوه بر نکات طنز و شیرین به وداع های تلخ و سوزناک خود با همرزمان و یاران شهیدش اشاره می کند.

وی در نخستین یادداشت خود بر کتاب یاد یاران که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده، نوشت: من بر آن نبودم که تنها خاطرات و خطرات خویش را بر صفحه این کتاب بنویسم، بلکه بنا بر وظیفه ای که یاران سفرکرده بر دوش ما گذاشتند، قلم را به دست گرفتم تا با مرکب خاطره، گوشه هایی از حماسه آن رهاشدگان در فضای جبهه را به سینه تاریخ بسپارم. قبل از آشنایی با دفتر ادبیات و هنر مقاومت مثل خیلی از رزمندگان بنا داشتم خاطرات خود را به دیار باقی ببرم ولی با دیدن هجوم فرهنگی خودباختگان غرب و نشانه رفتن سینه فرهنگ اسلام، با عنایت خداوند بزرگ و راهنمایی دوستان بر آن شدم تا یاد آن روزهای خاطره انگیز را بنویسم؛ یاد یاران را.

داودآبادی در یادداشت جدید بر کتابش در زمستان ۹۸ اینگونه نوشت: به لطف خداوند سبحان کتاب یاد یاران که قریب ۳۰ سال پیش به عنوان اولین کتاب خاطراتم منتشر گردید، گامی شد بس بلند برای رسیدن به قله هایی که از نوجوانی در آرزویش بودم. انتشار کتاب دو جلدی یاد ایام دو سه سال بعد و در ادامه انتشار بیش از هزار صفحه از خاطرات کودکی، انقلاب و دفاع مقدس در قالب کتاب از معراج برگشتگان، کمترین ثمره یاد یاران بود.

وی افزود: شاید آن روزها که استادان گرامی علی رضا کمره ای و مرتضی سرهنگی بر تشویقم در این راه کوشیدند، باورم نمی شد به لطف خدا و همت این عزیزان، بر قله انتشار بیش از ۴۰ جلد کتاب بنشینم و همچنان بر ثبت و نشر وقایع دفاع مقدس که چون امانتی در قلب ما جای دارد، حریص باشم.

این جانباز دفاع مقدس در کتاب یاد یاران خاطراتی از یاران خود را ذکر کرده که برای آزادسازی خرمشهر جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و قبل از سوم خرداد به شهادت رسیدند؛ شهیدانی همچون رضا علی نواز، امیر محمدی و ده ها شهیدی که در جای جای کتاب نام آن ها برده شده است.

او که عنوان این بخش از خاطرات خود را «قلب امام شاد شد» گذاشته، نوشت: نوبت به دیگر گردان ها رسید که از معبر عبور کنند. ما که گردان ۲ بودیم، وارد معبر میدان مین شدیم. بدن های تکه تکه، در اطراف معبر خودنمایی می کردند. دست های دعا، بر آسمان نیاز بودند و پیشانی های نورانی به سجده ای طولانی رفته بودند، مگر دل تیره خاک را روشن سازند. ای زمین! نفرین بر تو اگر روزی آوای شکوهمند این قهرمانان بی مانند را فریاد نکنی. ای آسمان تیره! وای بر تو اگر از گرمای خون آنان فرو نریزی!

آرپی جی زنی را دیدم که در کنار معبر، با شکم روی مین رفته بود. بدنش سوراخ شده، گلوله هایی که در کوله پشتی اش بود، در حال سوختن بودند. در نور کم منور، متوجه شدم که لبانش تکان می خورد. سراسیمه به طرفش رفتم. آخرین لحظات عمر را سپری می کرد. صدای زیبا و آرامَش در گوشم طنین انداز شد. خوب که دقت کردم، آیات سوره حمد را شنیدم. در واپسین دم زندگی، با زخمی بزرگ در سنیه و حجمی سوزان از آتش که آهن را هم ذوب می کرد و اینک بر پشت او آشیان کرده بود، به آرامش مطلق نزدیک می شد. حتی یک بار هم ناله نکرد و جز کلام خدا چیز دیگری بر زبانش جاری نشد. من که فکر می کردم تقاضای کمک می کند، سرم را از شرم به زیر انداختم. مگر چه دیده اید ای شهیدان که این گونه می روید؟ (صفحه۵۱)

داودآبادی که به دلیل جراحت با قطار هلال احمر عازم تهران شده بود، درباره روز آزادسازی خرمشهر نوشت: بعد از ظهر سوم خرداد ۱۳۶۱ بود که قبل از رفتن به منزل، عازم بهشت زهرا(س) شدم تا یاران شهید را زیارت کنم. در آن جا، چراغ روشن خودروها و موتورها توجهم را جلب کرد. فریادها در هم می پیچید و سرور و شادی در همه نمایان بود. خوب که توجه کردم، این کلمات به گوش جانم نشست که خرمشهر آزاد شد؛ دل امام شاد شد. (صفحه ۵۵)

البته شوخ طبعی های این نویسنده در میان صفحات کتاب نیز خودنمایی می کند؛ مثلا وقتی در عملیات والفجر هشت زخمی شده بود، برای حفظ روحیه رزمندگان حرکات رانندگان اتوبوس را تقلید می کرد که باعث شد تا بچه ها از خنده روده‌بُر شوند و اسم او را «اتوبوس» بگذارند یا موضوع جشن عسل یا سخنان پدرش که مخالف اعزام او به جبهه بود و گفته بود «حداقل درست رو بخون، دیپلمت را بگیر که اگر شهید هم شدی دیپلم داشته باشی!»

14 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها