به گزارش >>ایرنا، کوه بابا موسی زمانی نهچندان دور در بلندای شمال شرق بجنورد، پناهگاهی برای عاشقان طبیعت، مقصدی برای کوهنوردان و روزنهای برای فرار از هیاهوی شهر بود، اما امروز تنها چیزی که در این مسیر استشمام میشود، بوی تلخ بیتوجهی و تلی از زباله است.
اینجا، زباله فقط پسماند نیست؛ نشان از زخمی که بر پیکر شهر خورده است، زخمی که هر روز عمیقتر میشود.
روزانه حدود ۱۴۰ تن زباله از سال ۱۳۷۲ تا امروز بر دل این کوه ریخته شده، بی آنکه صدای فریاد زمین شنیده شود و درهها یکییکی پر می شوند و احتمال>> نفوذ شیرابهها به سفرههای زیرزمینی نیز وجود دارد.
کارخانه کمپوست بجنورد که باید ناجی محیطزیست میشد، تنها چند ماه نفس کشید و زیر بار اعتراضهای مردمی و جانمایی نادرست خاموش شد و حالا بار دیگر مردم ماندهاند و کوهی که دیگر نه نماد شکوه، که نماد شکست در >>مدیریت پسماند و حفاظت از طبیعت است.
باباموسی، نماد کوهی که زبالههایش را پنهان نکرده است، بلکه به بلندای کوه برده و به رخ می کشد؛ جلگه ای که سالهاست میان بیتدبیری و بیتفاوتی دستوپا میزند و امیدی که هنوز هم زنده است و میخواهند بجنورد را از زیر سایه این زخم بلند نجات دهند.
>>۱۴۰ تن زباله در روز، سهم باباموسی از شهر
«هادی قربانی»، مدیرعامل سازمان مدیریت پسماند شهرداری بجنورد در این خصوص میگوید: روزانه حدود ۱۴۰ تن زباله شهری در بجنورد تولید میشود؛ پسماندهایی که با ۱۳ خودرو و ۷۵ نیروی انسانی از سطح شهر جمعآوری و مستقیم به این محل دفن منتقل میشوند.
رقمی که اگرچه در ظاهر، نشانی از نظمی در فرآیند مدیریت پسماند دارد، اما در باطن، داستان تلخی از یک >>بحران مزمن زیستمحیطی را روایت میکند.
باباموسی، سالهاست بار این زبالهها را به دوش میکشد؛ باری که نه فقط کوه، که ساکنان اطرافش هم از آن رنج میبرند.
دفن زباله به روش سنتی بهویژه در منطقهای با این حجم از تراکم شهری و نزدیکی به منابع آب زیرزمینی، تنها پاککردن صورتمسئله است؛ آن هم با خاک و تعفن.
گرچه مسئولان از واژه «دفن بهداشتی» استفاده میکنند، اما به گواه>> بوی آزاردهندهای که هر صبح به محلات حاشیه شهر سرایت میکند، این روش در عمل نه بهداشتی است و نه پایدار.
واقعیت این است که باباموسی دیگر تاب تحمل این بار روزانه را ندارد و مادامی که در آن کامیونهای زبالهبر بهجای تردد کوهنوردان بالا میروند و درهها بهجای صخره با کیسههای پلاستیکی و مواد فسادپذیر پر میشوند، نباید از آلودگی خاک، آب، هوا و حتی بیماریهای نوپدید شگفتزده شد.
>>کارخانهای که به دنیا نیامده مُرد
کارخانه کمپوس بجنورد قرار بود ناجی و نقطه پایان بحران سالها دفن سنتی زباله در دامنههای باباموسی باشد و کلنگش را با شور و امید در سال ۱۳۹۰ بر زمین زدند. آن زمان گفتند که این واحد صنعتی میتواند نه تنها پسماندهای بجنورد، بلکه زبالههای چند شهرستان اطراف را هم ساماندهی کند.
مردم خوشحال بودند؛ مسئولان وعده میدادند؛ زمین نشست و دیوار بالا رفت، اما همهچیز تنها چند ماه دوام آورد. >>رؤیای نجات از بوی تعفن با بوی اعتراض گره خورد.
سال ۱۳۹۱، پیش از آنکه کارخانه به درستی راه بیفتد، ساکنان روستاهای اطراف فریاد اعتراض سر دادند و بوی بد، زندگیشان را گرفته بود. کشاورزیشان را تهدید میکرد و نگران آلودگی منابع آبشان بودند.
اعتراض ها به جانمایی این کارخانهبالا گرفت و پروژه تعطیل شد؛ خاموش، بیآنکه حتی به فاز بهرهبرداری برسد، سکوتی تلخ و سنگین بر >>زبالهگاه باباموسی حاکم شد و کارخانهای که هرگز به دنیا نیامد، همانجا مُرد؛ در میان آهنهای زنگزده و دیوارهای نیمهکاره.
امروز، پس از گذشت بیش از یک دهه، بار دیگر حرف از احیا به میان آمده است و مسئولان وعده میدهند که با تخصیص اعتبار جدید، این کارخانه تا یک سال آینده به چرخه بازمیگردد.
اما این بار، مردم دیگر مثل گذشته امیدوار نیستند و تجربه تلخ گذشته، اعتماد را از بین برده است و ساکنان اطراف میپرسند که اگر دوباره همان بوی متعفن فضا را پر کند چه؟ اگر باز هم وعدهها ناتمام بماند چه؟ و مهمتر از همه، اگر این بار هم طبیعت ببازد، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟
>>کارخانه کمپوست، نماد وعدههایی است که ناتمام ماندهاند؛ قصهای که هنوز پایانش نوشته نشده، اما زخمش، سالها است بر پیکر بجنورد و باباموسی مانده است.
>>تعفن زباله، تعفن سوءمدیریت
هیچ چیز مانند بوی زباله در یک صبح داغ تابستانی، قلب آدم را نمیفشارد؛ بویی سنگین، اسیدی و زهرآلود که از >>لایههای زباله بلند میشود، اما ریشهاش در عمق بیتدبیری مسئولان گذشته فرو رفته است.
دفن سنتی زباله، دیگر یک انتخاب نیست؛ یک تهدید است. تهدیدی برای سفرههای زیرزمینی آبی که مردم از آن مینوشند، برای خاکی که کشاورزان در آن بذر میکارند، برای جانوری که بیخبر از آلودگی، در این خاک زندگی میکند و برای نسلی که در آینده باید تاوان این بیمسئولیتیها را بدهد.
اما همچنان در بجنورد و شهرهای اطراف، زبالهها بدون کمترین تفکیکی، بیهیچ چرخه بازیافتی، مستقیما راهی کوه های اطراف میشوند.
کارشناسان بارها هشدار دادهاند که دفن سنتی، پایان راه نیست، بلکه آغاز بحران است، در حالیکه جهان به سمت >>اقتصاد سبز و مدیریت پسماند پایدار حرکت میکند، اینجا در سایه زبالهها، فقط بوی تعفن نیست که جان میگیرد؛ بلکه امید به اصلاح نیز آرام آرام دفن میشود.
>>مردم، متهم یا قربانی؟
سالهاست که در جلسات رسمی بر طبل «مشارکت مردم» در مدیریت پسماند کوبیده میشود؛ انگار تمام تقصیرها را میتوان به دوش مردمی انداخت که زبالهها را تفکیک نمیکنند. اما کدام آموزش؟ کدام بستر؟
در محلههای حاشیهای بجنورد، حتی سطل زبالهای برای تفکیک وجود ندارد، چه برسد به سیستم >>جمعآوری منظم یا فرهنگسازی مداوم، وقتی خانوادهای با چند کودک، در خانهای اجارهای و بدون امکانات اولیه زندگی میکند، آیا میتوان از او انتظار داشت زباله خشک و تر را جدا کند؟
در طرف دیگر ماجرا، مسئولان از اصول جمعآوری" و آلودگی صفر سخن میگویند. اما کافیست یک بار در فضای مجازی جستوجو کنی تا واقعیت را ببینی؛ویدیوهایی از سگها و گربههایی که با امید تکهنانی در میان >>پلاستیک و زباله پرسه میزنند و بوی تلخی که از تصویر هم عبور میکند.
بجنورد، با مردمی زحمتکش و طبیعتی زخمخورده، هنوز هم شانس نجات دارد. شهری با سرانه تولید زباله کمتر از میانگین کشور، اگر فقط کمی عزم، اندکی مدیریت علمی و اندکی دلسوزی داشته باشد، میتواند از دل همین زبالهها، آیندهای سبز بسازد.
احیای کارخانه کمپوست، آموزش در مدارس، تفکیک زباله از خانهها، ممنوعیت پلاستیکهای مرگبار، و >>دفن علمی زباله، فقط بندهای یک گزارش نیستند؛ بندهای نجات شهر ما هستند. هر روز تعلل، نهفقط طبیعت را، که آینده کودکان این شهر را دفن میکند.
اگر امروز کاری نکنیم، فردا چیزی برای نجات نخواهیم داشت و آن وقت، نه فقط بوی زباله که بوی پشیمانی از>> کوههای خاموش باباموسی بلند خواهد شد؛ جایی که خاک، دیگر بوی زندگی نمیدهد.
بجنورد سه هزار و ۶۱۹ کیلومترمربع وسعت است و این شهرستان از لحاظ وسعت ۱۳ درصد و از لحاظ جمعیت ۳۸ درصد کل جمعیت استان را به خود اختصاص داده است.
شهرستان بجنورد در حال حاضر دارای ۲ بخش مرکزی و گرمخان و پنج دهستان (گرمخان، گیفان، بدرانلو، باباامان، آلاداغ) است و برابر آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ دارای ۳۲۴ هزار و ۸۳ نفر جمعیت است.