به گزارش گروه فرهنگی >>ایرنا، ماجرای «تننور» به قلم حسین قربانزاده خیاوی در روزگار پیش از جنگ تحمیلی آغاز میشود و در ادامه با جنگ گره میخورد. داستان درباره پسری اهل آذربایجان به نام آراز است. پدرش تکاور نیروی دریایی ارتش است و بعد از مرگ همسرش، آراز را به اجبار با خود به خرمشهر میبرد و به دوستش میسپارد، اما آراز تاب و تحمل گرمای خطه جنوب را ندارد، از طرفی هم فقدان مادر آزارش میدهد.
نویسنده کتاب میگوید: کشوری که درگیر جنگ میشود بعد از فروکش کردن شلیکها و انفجارها، جنگ یا جنگهای تازهای در آن کشور آغاز میشود که نبرد عشق و عاطفه گستردهترین آن است.
آراز نوجوانی که پانزده سال عمرش در کوهستان ساوالان سپری شده بنا به ضرورت در خرماپزان جنوب مهمان خانه شریف میشود. دلبسته به حلاوتهای محیط و میزبان، حرارت و گرمای خرمشهر را تاب میآورد و رنج غربت و گرما برایش در حال تبدیل شدن به مهر و لذت است که آتش مهیب جنگ روشن میشود و تمام دلخوشی و علاقمندیهایش را یکشبه میبلعد.
نجمهٔ زخمی برای گریز از لکهٔ ننگ احتمالی میهمان تنور تنگ و تاریک میشود و آراز که قول داده برگردد میان ویرانیها مجال بازگشت ندارد. سالها تلاش برای پیدا کردن نجمه ثمری ندارد تا اینکه آراز با فواد فرزندخواندهٔ جنوبی چهره نوجوانش باز عزم سفر میکند به جنوب. اما دیگر هیچ چیز شبیه سالهای جنگ نیست، با اینحال آراز محل تنور را پیدا میکند اما خیلی سخت دیر شده است.
رمان «تننور» نگاهی دارد به عشق پاک نوجوانانه و درندهخویی جنگ. این رمان فرصتی است برای نشان دادن رشادتهای تفنگداران دریایی و تلاش برای اتحاد، مقاومت و عقبنشاندن دشمن از خاک وطن.
جنگ اگر حیات انسانها را غصب میکند اما جنگها همواره انسانساز بودهاند. انسانهای پاک و مثل حباب روشن در جنگها حضور داشتهاند تا تصویرهایی بدیع خلق شود. رمان تننور به گوشهای از این تصاویر بیمثال میپردازد.
در پشت جلد این کتاب میخوانیم:
«آنروی نجمه را خودم هم نمیدانم چه جوری است. چون خودم هم ندیدم ولی همیشه میدانستم درون من یک نجمه دیگری هم هست. یا بسیار عاقل و آرام یا بسیار سرکش و دیوانه. آن یکی نجمه کی خودش را نشان میداد، نمیدانم. جنگ اجازه نداد آن یکی نجمههای هزاران نفر مجال خودنمایی داشته باشد، یکی هم آراز مهمان سفید نجیب.»
رمان «تننور» از مجموعه نُهگانه خرمشهر را انتشارات سوره مهر در 344 صفحه و قطع رقعی منتشر کرده است.