به گزارش خبرنگار کتاب >>ایرنا، ردِ شر را در عرصهها و ساحتهای مختلف زندگیاش میتوان دید، حتی مذهبی، حتی فلسفی، داستان که جای خود دارد. انگار خصلتی ذاتی دارد و با بشر زاده میشود. حتی انگار مختص به بشر هم نباشد و هرجا را نگاه کنی، نمود و تظاهری از شر ببینی: شر سیاهچاله، شر تشعشعات مضر خورشیدی، شر ماه به ظاهر آرام برای جابجا کردن آب دریاها و اقیانوسها، شر گیاهی که به محدوده گیاهان دیگر نفوذ میکند، شر جانوران در حق هم، حتی شر اتمها یا الکترونی که مداری دیگر میپرد!
هر کدام از داستانهای مجموعه «شرِ درونش» به نوعی به موضوع «شر» اشاره دارند، شر پدیده، موجودیت یا خصلتی دیرپا و سابقهدار به درازای تاریخ و همواره همراه بشر است.
این داستانها سویههایی کمرنگ و پررنگ ازمقوله شر را در بر میگیرند: شر ساده، شر پیچیده، شر بیآزار، شر پنهان و موذیانه، شر علنی، شر هنرمندانه، شر دوستانه و ... بیگمان تعدادشان بیشتر است. شر بسیار است، همچنان که برخی از انواع آن را در این داستانها مشاهده خواهید کرد.
قبل از هر داستان شرحی مختصر برای معرفی نویسنده آمده است، اگرچه دو سه نویسنده به معرفی نیاز ندارند.
کتاب از هشت داستان کوتاه با عنوان «سکوت» نوشته موری بِیل، «شر درونش» نوشته سوزان هیل، «عاشق اهریمنی» نوشته الیزابت بوون، «فناناپذیرها» نوشته مارتین ایمیس، «آنتروپی» نوشته توماس پینچون، «دونده» نوشته دان دلیلو، «تخم نیلوفرها را در اتوبوس جا گذاشتید» نوشته پل بولز و «داستان دو سگ» نوشته دوریس لسینگ تشکیل شده است.
مجموعه داستان «شرِ درونش» بازتابی از نیمه تاریک وجوه انسانی است؛ سویههایی پنهان که در قالبهای گوناگون همچون خشونت، وسوسه، فروپاشی اخلاقی و حتی سکوت، خود را آشکار میکنند. این شر نه از بیرون، که از ژرفای درون انسان برمیخیزد و گاه بهتدریج، تمام وجود را دربرمیگیرد. داستانهای این مجموعه، نوشته نویسندگانی از فرهنگها و دورههای متفاوتاند که بیپروا از تناقضهای درونی بشر نوشتهاند و تجربههایی تلخ، گنگ، پراضطراب و گاه درخشان را پیش چشم مخاطب میگذارند.
طرح جلد کتاب با الهام از مفهوم محوری کتاب طراحی شده: تصویر گودالی عمیق که انسانهایی بهسوی آن روانهاند، انگار درگیر سقوطی بیپایان به درون خویش. این تصویر استعاری، بر مضمون مجموعه یعنی «سقوط تدریجی اما بیبازگشت انسان در تاریکی درون» تاکید میگذارد.
>>درباره مترجم
مجتبی ویسی شاعر و مترجم، در سال ۱۳۴۰ در نفت شهر کرمانشاه به دنیا آمده است و از ابتدای دهه ۷۰ ترجمه داستان و انتشار اشعارش را در نشریه هایی همچون عصر پنجشنبه، کلک، گلستانه و معیار آغاز کرد. ویسی از سال ۱۳۷۸ به صورت حرفه ای وارد فعالیت مطبوعاتی شد و به عنوان روزنامهنگار، مقالهنویس و ویراستار در روزنامههای آسیا، ابرار اقتصادی، پول، فناوران اطلاعات و غیره کار کرد. او اکنون مترجم آثار ادبی است و تا کنون کتابهایی از پل هاردینگ، اومبرتو اکو، شرمن الکسی و هاروکی موراکامی را به فارسی برگردانده است
>>قسمتی از متن کتاب
دختر جوان در باغ با سرباز صحبت میکرد و از ابتدای دیدار هم صورتش را خوب ندیده بود. هوا تاریک بود و آنها داشتند زیر درخت خداحافظی میکردند. هرازگاهی -بهدلیل ندیدن مرد در این دقایق دشوار جدایی، همراه با اشتیاقی که انگار او را پیشتر اصلاً ندیده است- برای مطمئن شدن از حضور مرد دستش را بهطرفش دراز میکرد و مرد هم هربار، با مهربانی معمولی، آن را بر یکی از دکمههای نیمتنهی نظامیاش میفشرد.
شاید خراش حاصل از آن دکمه بر کف دست دختر تنها خاطرهی خوشی بود که او باید به همراه میبرد. مرد آنقدر در تب و تاب مرخصی بازگشتش به فرانسه بود که دختر دیگر کاری از دستش برای ماندن او برنمیآمد. ماه اوت ۱۹۱۶ بود. آنقدر او را نبوسید، دستش را نکشید و به گوشهای نبرد تا به چشمان بیمناک دختر بنگرد که عاقبت کاتلین سوسویی شبحوار به جای چشمانش دید.
همانوقت رویش را برگرداند و در پشتسر، در قسمت بالای چمنزار، از میان شاخوبرگ درختان، پنجرهی نورانی اتاق پذیرایی خانهشان را دید. نفسش بند آمد تا دریافت باید دواندوان به طرف خانهشان برود، به آغوش امن مادر و خواهرش، و گریان بگوید: «چه کار کنم؟ چه کار کنم؟ او رفته است.»
نامزدش تا متوجه شد او نفسش را بیرون نمیدهد، با حالتی بیاحساس گفت: «سردت شده؟»
-تو جای خیلی دوری میروی.
-نه آنقدرها که تو فکر میکنی.
من که متوجه منظورت نمیشوم.
-حالا نیازی نیست. به وقتش متوجه میشوی. خودت که میدانی چهگفتیم.
-ولی ... فرض کنیم... منظورم این است که فقط فرض کنیم...
- من با تو خواهم بود. دیریازود. این را فراموش نکن. هیچکاری لازم نیست انجام بدهی، بهجز انتظار.
به دو دقیقه نکشید که مرد ولش کرد تا از آن چمنزار خاموش دواندوان بالا برود. مادر و خواهرش را پشت پنجره دید که به او نگاه میکنند، کسانی که در این دقایق، حالش را درک نمیکردند. پیشاپیش حس میکرد که آن قول غیرطبیعی با نامزدش بین او و هرکس دیگر جدایی خواهد انداخت. هیچ تعهد دیگری نمیتوانست او را اینقدر منزوی کند. ترفندی شرورانهتر از این برای به دامانداختن خود نمیشناخت. (عاشق اهریمنی- صفحه ۴۰ و ۴۱)
مجموعه داستانهای «شرِ درونش» به انتخاب و ترجمه مجتبی ویسی در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ بالکی، در ۱۵۲ صفحه، با شمارگان ۵۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۴ توسط نشر وزن دنیا منتشر شد.