سه‌شنبه، 02 اردیبهشت، 1404

واقعیتی دردناک در بخش‌های اورژانس

در گوشه‌ی دیگر، مردی میانسال از شدت درد ناشی از متاستاز استخوان ناله می‌کشد؛ همسرش کنار تخت ایستاده، درمانده و ناتوان، تماشاگر رنجی که نمی‌تواند برایش مرهمی باشد.

این صحنه‌ها، هر روز در اورژانس‌های سراسر کشور و جهان در حال تکرار است؛ اما اغلب، واکنش تیم‌های درمان با اندکی دلسردی و گاه قضاوت همراه است:
«اینا اینجا چیکار می‌کنن؟»
«کاری از دست ما ساخته نیست.»
«داره منابع سیستم رو تلف می‌کنه...»

رنج پنهانی که از چشم‌ها دور مانده

وقتی این بیماران را «موارد بی‌فایده» می‌نامیم، در حق انسانیت خیانت می‌کنیم.

واقعیت این است که:

این بیماران شکست‌های پزشکی نیستند؛ آنها انسان‌هایی هستند، در آسیب‌پذیرترین لحظات عمرشان.

خانواده‌هایشان غیرمنطقی نیستند؛ آنها در حال مواجهه با بزرگ‌ترین ترس زندگی‌شان هستند: از دست دادن کسی که دوستش دارند.

این موقعیت‌ها هدر دادن منابع نیست؛ بلکه یکی از مقدس‌ترین فرصت‌های حرفه پزشکی است.

اشتباهاتی که مرتکب می‌شویم

افسانه‌ی بی‌فایده بودن:
ما «درمان‌ناپذیر بودن» را با «کمک‌نکردنی بودن» اشتباه می‌گیریم.

بازی مقصریابی:
در دل، خانواده‌هایی را که «امید غیرواقع‌بینانه» دارند، قضاوت می‌کنیم.

تله‌ی عقب‌نشینی:
زمانی که بیماران بیش از هر زمان دیگری نیازمند حضور ما هستند، متخصصین عقب می‌کشند.

درمان‌هایی که همچنان در دست ماست

آرامش جسمی (چیزی که اغلب فراموش می‌شود):

کنترل سریع و مؤثر درد با داروهای ساده.

تسکین تنگی نفس با اکسیژن و تغییر وضعیت بیمار و تخلیه مایعات اضافی .

کاهش حالت تهوع و اضطراب با مداخلات پایه.

آرامش روحی (اغلب از داروها مهم‌تر):

جمله‌ی «من اینجا کنار شما هستم» قوی‌تر از هر دارویی است.

شنیدن و به رسمیت شناختن ترس بیمار، از ما انسان قوی‌تری می‌سازد.

نشستن در سکوت، گاه رساتر از همه واژه‌های پزشکی است.

حفظ کرامت انسانی:

کمک به خانواده برای ساختن آخرین لحظات معنادار.

محافظت از بیمار در برابر مداخلات غیرضروری و تهاجمی.

احترام به داستان زندگی او، نه فقط روند بیماری.

خطاب به همکاران عزیزم که دلگیر و خسته‌اند:

خستگی‌تان را درک می‌کنم.
آن حس درماندگی را می‌دانم.
آن خشم نهفته در دل از «هدر رفتن منابع» را حس کرده‌ام.

اما به خاطر بسپارید:

همان «خانواده‌ی سختگیر»، دارد تماشاگر فروپاشی دنیای خود می‌شود.

همان «بیمار بی‌آینده»، تمام دنیای کسی است که دوستش دارد.

مهربانی ما هیچ هزینه‌ای ندارد، اما برای آنها همه چیز است.

دعوتی برای دگرگون کردن فرهنگ‌مان:

نگوییم: «کاری نمی‌شود کرد»
بگوییم: «این کارها را می‌توانیم انجام دهیم.»

مراقبت تسکینی را نه به‌عنوان تسلیم، بلکه به‌عنوان مدیریت حرفه‌ای علائم ببینیم.

همه اعضای تیم اورژانس را در مراقبت از آسایش بیماران آموزش دهیم.

معیار موفقیتمان را تنها «جان‌های نجات‌یافته» ندانیم؛ بلکه «رنج‌هایی که کاهش یافته‌اند» را هم بسنجیم.

یادگاری که از ما باقی خواهد ماند:

سال‌ها بعد، کمتر کسی مهارت‌های تشخیصی و تبحر فنی ما را به خاطر خواهد آورد.
اما خانواده‌ها هرگز فراموش نخواهند کرد:

پزشکی که در ساعت ۳ بامداد، کنارشان نشست.

پرستاری که دست مادرشان را در آخرین لحظات در دست گرفت.

تیمی که توانست درد طاقت‌فرسای عزیزشان را حتی اندکی، قابل‌تحمل‌تر کند.

این فقط پزشکی نیست؛ این، انسانیت مشترک ماست.
و در همین لحظات، قدرت التیام داریم؛ حتی زمانی که توان درمان نداریم.

و کلام آخر:

وقتی روزی نوبت من برسد، معجزه‌گر نمی‌خواهم.
پزشکی می‌خواهم که بداند بزرگ‌ترین هدیه، «زمان بیشتر» نیست ؛ بلکه این است که تا آخرین لحظه، مرا ببیند، بشنود، و در کنارم بماند.

بیایید برای هر بیماری که پا به اورژانس ما می‌گذارد، همان پزشک و همان انسان باشیم.

"مشاور ارشد رییس دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد"

7 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها