یکشنبه، 05 مرداد، 1404

دست خدا پشت پنجره خانه ما!

>>به گزارش مشرق، از صبح هر کاری کردیم از پس اضطراب برنیومدیم. عصر دیگه دیدم با این وضعیت، اگر دشمن ما رو نکشه، قطعا مشکلات اعصاب و روان به کشتن‌مون می‌ده!

پریدم و کتابچه‌های حدیث کساء رو آوردم و فراخوان عمومی دادم. گفتم بیاین، یه راه تضمینی برای آروم شدن پیدا کردم؛ خدا خودش گفته "و لا مغموم الا و فرّج الله غمّه"

همه نشستیم رو به قبله و حدیث کساء رو با سرعت ۱.۵ خوندیم چون اعصابمون کشش شُل خوندن رو نداشت!

وقتی حدیث تموم شد، دخترم گفت: خدایا! دست کمکت رو بهمون نشون بده! تابلو! واضح! از این معنوی‌ها نه!

از جا بلند شدم برم کتابچه‌ها رو بذارم سر جاشون، چشمم خورد به پنجره. داد زدم: بیاین! دست خدا!

پشت پنجره، رد عجیبی از دودِ در هم پیچیده به چشم می‌خورد. رد موشکی بود که رفته بود تا جیگرمونو خنک کنه. خود خودش بود.

برای آخرین اخبار سیاسی خوشه خبر کلیک کنید

1 ماه پیش

دسته‌بندی‌ها