به گزارش >>همشهری آنلاین، زن جوانی که تقاضای طلاق از همسرش را داشت، با بیان اینکه دیگر نمیتوانم این شرایط هولناک را تحمل کنم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: ۵ سال بیشتر نداشتم که پدرم بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت و من و ۵ خواهر و برادرم را مادرم با سختی در روستا بزرگ کرد. البته از سوی کمیته امداد امام خمینی(ره) نیز تحت پوشش قرار داشتیم و آنها برای تامین مخارج زندگی به ما کمک میکردند.
برادر بزرگترم ترک تحصیل کرد و به چوپانی در روستا مشغول شد. من هم در مقطع راهنمایی درس و مدرسه را رها کردم تا اینکه در عروسی خواهر بزرگم زنی تبعه خارجی مرا برای پسرش خواستگاری کرد. مادرم با این ازدواج به شدت مخالف بود. او اعتقاد داشت ازدواج با اتباع بیگانه مشکلات زیادی دارد و عاقبت به خیر نمیشوم. ولی من که عاشق تیپ و قیافه او شده بودم و از سوی دیگر هم غلاماحمد جوانی بسیار چربزبان بود، با امید و آرزوهای واهی مرا به سوی عشقی پوشالی کشید که در نهایت به همه چیز پشت پا زدم و با او ازدواج کردم.
او بلافاصله بعد از عقد مرا به مشهد آورد و تا ۳ سال بعد هیچ ارتباطی با خانوادهام نداشتم. بالاخره زمانی که دخترم به ۲ سالگی رسید غلاماحمد با اصرار دیگران مرا به فریمان برد تا با خانوادهام دیدار کنم. اما خوشی این دیدار طولی نکشید و روزهای فلاکتبار من در حالی آغاز شد که متوجه ارتباط نامتعارف شوهرم با زنی غریبه شدم.
آن زن که آتنا نام داشت به غلاماحمد پیام داده بود که از اروپا به مشهد آمده است و قصد دارد عشق گذشته خودش را ملاقات کند. اینگونه بود که دیگر من شوهرم را در خانه نمیدیدم. او یک دستگاه پژو پارس خریده بود و شبها را تا دیرهنگام بیرون از منزل به سر میبرد. وقتی اعتراض میکردم، پاسخ میداد که من بیمار فضای مجازی هستم و نمیتوانم از زنانی که با آنها آشنا میشوم چشمپوشی کنم.
حتی وقتی آتنا به اروپا بازگشت، او مدام در خانه گریه میکرد و با عکسهای او حرف میزد! من بسیار دلشکسته بودم و تنها به آینده فرزندانم میاندیشیدم. حتی یک روز زنی که واسطه آشناییهای فضای مجازی بود، به شوهرم پیام داده بود که زنی بهتر و زیباتر از آتنا را برایت پیدا کردهام. همسرم فقط در جستجوی زنان غریبه بود و با یکی از همسایههایمان نیز ارتباط داشت.
آن زن به بهانههای مختلف به خانهام میآمد و من اگر اعتراض میکردم، مشت و لگدهای شوهرم را به چشم میدیدم. او همه درآمدش را در حالی برای خوشگذرانیهایش هزینه میکرد که من در خانه خیاطی میکردم و با درآمدم برای فرزندانم پوشاک و لوازم تحصیلی میخریدم. آخرین باز نیز با یک بهانه واهی چنان کتکم زد که دل یکی از همسایگان به حالم سوخت و از من خواست برای مدتی به خانه آنها بروم، ولی من به منزل خواهرم رفتم و سپس به کلانتری آمدم تا از او طلاق بگیرم. دیگر با این شرایط وحشتناک نمیتوانم کنار بیایم.
بررسیهای تخصصی روانشناختی و اقدامات قانونی برای این زن جوان با دستورهای ویژه سرهنگ ابراهیم عربخانی رئیس کلانتری گلشهر مشهد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.