پنج‌شنبه، 08 خرداد، 1404

مادرکشی به خاطر دختری که خیانت می‌کرد

به گزارش >>همشهری آنلاین، شهریور سال گذشته مرد میانسالی با پلیس تماس گرفت و از کشف جسد مادرش در خانه خبر داد.

مرا حلال کن

وقتی تیم جنایی به محل رفت مرد جوان گفت: من برادری دارم که به مواد مخدر اعتیاد دارد و همیشه بر سر پول موادش با مادرم بحث و جدل دارد، به همین خاطر نگران مادرم بودم و هر روز به او سر می‌زدم.

وی ادامه داد: چند ساعت قبل برادرم به مغازه‌ام آمد و در حالی که گریه می‌کرد، گفت مرا حلال کن، نه برادر خوبی برای تو بودم و نه پسر خوبی برای مادرمان. با شنیدن این حرف‌ها فکر کردم یا می‌خواهد خودکشی کند یا ما را برای همیشه ترک کند. خواستم با او صحبت کنم که توجهی نکرد و رفت.

فرزند مقتول اظهار کرد: بلافاصله با مادرم تماس گرفتم. وقتی جواب نداد، به خانه‌اش رفتم، اما در را باز نکرد و من با کلید یدک وارد شدم و در عین ناباوری جسد مادرم را دیدم.

طلاهای مقتول به سرقت رفته بود

بررسی‌های مأموران نشان می‌داد که طلاهای مقتول به سرقت رفته است. با تجمیع اطلاعات، پسر معتاد به عنوان مظنون قتل تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد و به قتل مادرش با انگیزه سرقت طلاهای او اعتراف کرد.

با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 5 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

عاشق دختری بودم که با مردهای دیگر هم رابطه داشت

در ابتدای جلسه برادر متهم درخواست قصاص کرد. سپس متهم به جایگاه رفت و با پذیرش اتهام قتل عمد و سرقت گفت: چند سال قبل پدرم ما را رها کرد و رفت و من هم به دام اعتیاد افتادم. پس از مدتی با دختری به نام سحر آشنا شدم و به او دل بستم. هر کاری می‌توانستم برایش کردم اما فهمیدم او تنها با من نیست و با مردهای دیگری هم ارتباط دارد.

وی افزود: چون او را خیلی دوست داشتم، سعی کردم با تأمین نیازهای مالیش کاری کنم دست از کارهایش بردارد، اما وقتی پول‌هایم تمام شد و هزینه مصرف موادم هم بالا رفت، به سراغ مادرم رفتم تا از او پول بگیرم، اما مادرم گفت پولی ندارم. در جوابش گفتم پول نداری، طلا که‌ داری! اما مادرم گفت دست از سر زندگی‌مان بردار، تو زندگی‌مان را سیاه کردی.

متهم بیان کرد: در یک لحظه، چون خماری به من فشار آورده بود و حرف‌های مادرم هم مثل پتک به سرم کوبیده شده بود، او را روی زمین انداختم، بالش را روی سرش گذاشتم، چند ضربه به سرش کوبیدم و بعد هم با چاقو چند ضربه به شکم و پهلویش زدم. وقتی دیدم دیگر تکان نمی‌خورد، طلاهایش را برداشتم و از خانه خارج شدم. با فروش طلاها مواد خریدم، اما از خماری که بیرون آمدم، تازه فهمیدم چه کار کرده‌ام و پشیمان شدم.

با پایان این جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

1 روز پیش

دسته‌بندی‌ها