به گزارش >>>>همشهری آنلاین، صابر گلعنبری-روزنامهنگار و کارشناس روابط بینالملل: «صفرسازی» رفته رفته به اصطلاح سیاسی پربسامدی در مناسبات تنشآلود ایران و آمریکا تبدیل میشود. بعد از طرح و پیگیری سیاست صفرسازی صادرات نفت ایران و تشدید آن در هفتههای اخیر از طریق توسعه دامنه تحریمها، امروز صفرسازی غنیسازی اورانیوم در ایران مطرح میشود. پیوند معناداری هم میان هر دو وجود دارد؛ در واقع صفرسازی صادرات نفت ابزار و صفرسازی غنیسازی اورانیوم هدف و تالی آن است که آمریکا دنبال میکند.
البته راهبرد صفرسازی صادرات نفت ایران از می 2019 کلید خورد، اما با وجود فراز و فرودها و احیانا به حداقل رسیدن این صادرات به نقطه صفر نرسید. البته اینجا معنای «صفر» این نیست که ایران یک بشکه نفت هم نتواند صادر کند؛ چون اساسا چنین چیزی غیر ممکن است؛ بلکه مقصود این است که صادرات نفت ایران به حداقلی برسد که فروش این حداقل گرهی از هیچ مشکلی نگشاید. اما «صفرسازی اورانیوم» چنان که ویتکاف مذاکره کننده آمریکایی گفته است به معنای این است که ایران حتی از غنیسازی یک درصد اورانیوم هم در داخل کشور اجتناب کند.
قبل از هر چیز، طرح چنین مسائلی در رسانهها لزوما به معنای آن نیست که عین همان در فضای مذاکرات نیز در جریان است، اما نباید از پیوند میان دو فضا هم غافل بود. در دنیای امروز رسانه یک متغیر بنیادین در هر مذاکره و گفتگویی و اساسا بخشی لاینفک از آن و فضای چانهزنی است. ظاهرا تفسیر ایران از پافشاری طرف آمریکایی به ویژه ویتکاف بر ضرورت منع ایران از هر گونه غنیسازی در داخل این است که این موضع «اعلامی» و با هدف مهار فشار گروههای ذینفوذ است؛ اما به نظر میرسد مساله فراتر از آن باشد. البته این در حالی است که بنا به منابعی، آمریکا در دور اول و دوم مذاکرات به نوعی با اصل غنیسازی اورانیوم کنار آمده بود؛ حتی خود ویتکاف هم یک بار در اظهارنظری رسانهای به آن تصریح کرد.
احتمالا پافشاری آمریکا بر صفر کردن غنیسازی در ایران آن هم از زبان ویتکاف اولا محصول جمعبندی دولت ترامپ در رسیدن به دستور کار مذاکراتی مشخص دستکم در وضعیت فعلی بعد از چند دور مذاکره و اتخاذ مواضع متناقض در این خصوص باشد. البته این نافی آن هم نیست که انگیزهها و اهداف دیگری نیز در کار باشد؛ از جمله همان تلاش برای مهار مخالفان دیپلماسی و توافق با ایران. اما پافشاری بر این مساله با این غلظت بعید است که صرفا با آن هدف باشد.
اما این جمعبندی هم بعید نیست که فراتر از دولت آمریکا و مولود اتفاق نظری با برخی بازیگران منطقه باشد. به هر حال، تداوم غنیسازی اورانیوم در ایران و در عین حال برداشتن تحریمهای مهم به معنای دست برتر آن در توافقی با چنین مشخصاتی است که هم چرخیدن چرخ هستهای را تضمین میکند و هم چرخه اقتصاد بحرانی را به حرکت در میآورد. برآیند آن هم تقویت موقعیت منطقهای ایران است. این اما چیزی نیست که بازیگران منطقه همچون عربستان و امارات بخواهند؛ درست است که آنها مخالف جنگ با ایران هستند و از مذاکرات حمایت کردهاند؛ اما این بدان معنا هم نیست که هر نوع توافقی را میپسندند و مانع دستیابی به توافقی نمیشوند که موقعیت آنها را به خطر بیندازد.
ثانیا دست گذاشتن دولت ترامپ بر مساله غنیسازی اورانیوم که ایران از آن به عنوان یک خط قرمز بنیادین یاد میکند و همین میتواند عملا مذاکرات را طولانیکند، به این معنا نیز هست که ترامپ دیگر آن شتاب اولیه برای توافق را که قبل از شروع مذاکرات و در اثنای دو دور اول و دوم آن از خود نشان داد، ندارد. اما چرا دیگر ترامپ چنین عجلهای ندارد؟ این احتمال وجود دارد که او و تیم مذاکراتیاش به این جمعبندی رسیده باشند که این شتاب میتواند به زیان دستیابی به یک توافق مطلوب و حداکثری تمام شود. سخنان اخیر ترامپ در عربستان درباره وضعیت داخلی ایران و بیان جزئیاتی که در نوع خود بیسابقه بود، احتمالا مولود این باور او هم باشد که با تشدید فشارها و تحریمها و سپس فعالسازی مکانیسم ماشه از جانب اروپا، میتوان ایران را در وضعیت بدتری در آینده قرار داد تا محملی بهتر برای امتیازگیری در مسائل کلان فراهم شود.
بر کسی پوشیده نیست که تصمیمگیر اصلی خود ترامپ است که ناپایداری در مواضع بخشی از رویکرد اوست؛ از این رو باید دید که پافشاری بر صفرسازی غنیسازی اورانیوم یک تاکتیک مذاکراتی برای گرفتن حداکثر امتیاز ممکن است یا هدفی راهبردی و تغییرناپذیر. هر دو حالت هم معنا و مفهوم و تاثیر خاص خود بر مذاکرات و آینده آن را دارد. در کل میتوان انتظار داشت که دور بعدی مذاکرات نیز مانند دور چهارم تنشی باشد و بعید هم نیست که در آینده شاهد وقفهای در مذاکرات باشیم.