دوشنبه، 29 اردیبهشت، 1404

وحید رهبانی: بازی در «گاندو» برکت داشت | در پیاده‌رو هم ۵۰ متر از شما جلوترم...

>>همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: وحید رهبانی، بازیگر نقش نخست سریال «گاندو» و «گاندو۲» در استودیو همشهری گفت: «بعضی وقت‌ها که ازم می‌پرسند رمانت درباره چیست، حرفم را به کارخانه خیارشور چارلز بوکوفسکی ارجاع می‌دهم. گفت همه چیز در رمانم هست. پرسیدند زن من هم هست؟ گفت بله، حتی عمه‌ات که سرطان دارد! این رمان به نوعی محصول مهاجرت من هم می‌شود. در این رمان نوعی هیجان به چشم می‌خورد که دوست می‌داشتم، نتوانم یک جا متمرکزش کنم. این شاید به دلیل کودک درونم باشد اما به نوعی محصول تکنولوژی و گوشی موبایل هم هست که در این رمان استفاده از آن دیده می‌شود.

حاضر شدم نام مستعار انتخاب کنم!

وقتی با دوستانم در انتشارات نیماژ گپ می‌زدیم، عنوان کردم که به دلیل شهرتم در بازیگری ممکن است این شائبه پیش بیاید که کتاب درجا بزند اما آقای اسدیان عنوان کردند که این رمان از خودش دفاع می‌کند! من حتی حاضر شدم اسمی قلمی و نام مستعار انتخاب کنم اما آنها نگذاشتند. به گمانم در مجموع ترجمه به این رمان من کمک کرده است. رمان خواندن همواره یکی از تفریحات و کارهایم بوده و هست و در این خلال هم همواره سعی داشته و دارم که زبان خودم را پیدا کنم. این مضاف بر آن است عاشق نویسنده‌ای مانند مارکزم.

رمان «اد!» بین یک سه دفتری نوشته شده و کتاب را هم به دوستم «لوون» تقدیم کرده‌ام. لوون که از دنیا رفت، با خود اندیشیدم که باید سروقتش بروم. چون ما با هم دوستان خوب و حتی هم‌خانه بودیم. در کانادا با هم یک کمپانی تئاتر را اداره می‌کردیم. او کارگردانی می‌کرد، من تهیه، او بازی و من می‌نوشتم و گاه همه برعکس...»

مهاجرت بعدی‌ام... شاید به شرق دور...

مهدی یزدانی خرم در این بخش عنوان کرد که رمانی چند ساحتی نوشته‌ای! شخصیت‌های مختلف و متعدد دارد... این قدر وابستگی روحی و عاطفی به لوون داشتی؟ با این وجود و با توجه به تعدد فضاها، هیچ وقت فکر برگشتن به کانادا را نکردی؟ و رهبانی در پاسخ توضیح داد: «وقتی او از دنیا رفت من فکر کردم که باید این رمان را بنویسم و به پایان ببرم. نمی‌دانم اسمش را چه چیز بگذارم و مثلاً بگویم وابستگی روانی یا عاطفی اما از زمانی که من وارد کانادا شدم توسط آقای مهندس‌پور(یکی از دوستان تئاتری‌ام که اینجا حضور دارند) نخستین کار فارسی را با لوون انجام دادیم. بعدش دیگر انگلیسی کار می‌کردیم. بعید می‌دانم که دیگر از ایران تکان بخورم... البته مطمئن هم نیستم... چه بگویم... اما اگر قرار باشد تکان بخورم این بار حتماً به سمت شرق خواهم رفت و منظورم از شرق هم ژاپن است!»

ژاپن را دوست دارم و بُن‌سای کاری هم می‌کنم

رهبانی افزود: «من ژاپن را دوست دارم و نمی‌دانم چرا؟! شاید اگر تست DNA از من بگیرند بخشی از وجود اجدادم را آنجا خواهید یافت. شاید از کودکی چنین بوده یا از فرهنگ ژاپنی خوشم می‌آمده. فرهنگ و به ویژه ادبیاتشان روی من تأثیر بسیار گذاشته. آن سکوت و شعر و ذن. وقتی سال ۷۹ کرگدن را نمایش می‌دادیم به تئاتر ایستا سوق داده شدم. علاوه بر همه این‌ها، بن‌سای کارم! بن‌سای مینیاتور طبیعت با گیاه است و دست‌کم توجیه من این است که جان گیاه را نمی‌گیریم... تا دیگران چه بگویند...»

دوست دارم پس از مرگم بگویند نویسنده بود، نه بازیگر!

رهبانی تأکید کرد: «من رمان‌های دیگری هم خواهم نوشت و هم اکنون هم مشغولم.» یزدانی خرم در این بین پرسید: «با گندی که بسیاری از بازیگران از جمله دوستان خودم زده‌اند، فکر نمی‌کنی مثلاً نسبت به من یزدانی خرم که نویسنده جوان است، کار سخت‌تری در پیش داری؟ سخت‌تر از کسی مثل من که به هر حال کارم ادبیات است؟» و رهبانی پاسخ داد: «خودم را به طور حرفه‌ای بازیگر نمی‌دانم. درست است که بازی می‌کنم اما گاه و بیگاه و البته هیجان خودش را هم دارد و البته تئاتر کمک می‌کند که عمق پیدا کنم. قبلاً هم گفته‌ام که دلم می‌خواهد وقتی از دنیا رفتم مردم مرا به عنوان نویسنده به جای آورند، نه بازیگر. امیدوارم و البته که کار سختی است! کسانی که در غرفه نمایشگاه کتاب تهران هستند، با دیدن من و کتابم سریع می‌گویند «اِ... آقای بازیگر! و این کار مرا به مراتب سخت‌تر می‌کند. اما اساساً من کارهای سخت را دوست دارم!»

برایم فرقی نداشت در گاندو چه حرفی می‌زدم!

یزدانی خرم در پرسشی دیگر با رهبانی مطرح کرد که نظرش درباره بازی در گاندو چیست و او گفت: «فرقی برایم نمی‌کرد که در چه موردی حرف زده می‌شود. برایم این مطرح بود که یک ایران مقابل امریکایی می‌ایستد. وقتی حسن یزدانی مقابل تیلور کشتی می‌گیرد همه می‌خواهیم حسن ببرد. برای من گاندو این طور بوده و ممکن است در فصل دومش به مسیرهای دیگری هم کشیده شده باشد. ناراضی نیستم. خوشحالم که بازی کردم. بازی در گاندو برکت داشت. نه به لحاظ مالی که بسیار کم اما عشقی از مردم دریافت کردم که جالب بود.»

رهبانی در فراز دیگری از صحبت‌هایش به تأکید مجری برنامه درباره شخصیت خسرو صحبت کرد و گفت: «شخصیت خسرو شاید نیمه دیگری از اِد است. اگر بخواهم بین این دو ترازو بگذارم باید بگویم که به خسرو نزدیک‌ترم. خسرو مثل خودم اهل طغیان و سلحشوری است.»

رمان در شبکاری‌های گاندو نوشته شد

یزدانی خرم درباره چگونه نوشتن رمان از رهبانی سوال کرد و گفت: «با توجه به اینکه رمان‌هایت آنارشیک است، حال با توجه به مشغله‌ات، چطور می‌نویسی؟» و رهبانی توضیح داد: «بخش زیادی از رمانم در شبکاری‌های بعد از گاندو نوشته شده. درست وقتی به خانه برمی‌گشتم، دوش می‌گرفتم و می‌خواستم استراحت کنم، پس از دوش اراده می‌کردم که بخشی از کار را پیش ببرم. چون فردا دوباره باید می‌رفتم سر کار. بخش قابل توجه رمان حاصل خستگی جسمی گاندو بود که باعث شد چیزی درونم آزاد شود تا تندتر بنویسم.»

برای نوشتن موسیقی گوش می‌دهم و باید دورم شلوغ باشد!

وی درباره حال و هوای نوشتنش گفت: «گاه دوست دارم در کافه بنویسم. دوست دارم دور و برم شلوغ باشد اما موتور اد موسیقی بود. من معمولاً همه چیز گوش می‌دهم اما بیشتر این رمان را با موسیقی متن فیلم لاک نوشتم. داستانِ نوشتنِ این رمان هم چنین است که وقتی لوون زنده بود اینجا تئاتری با هم کار کردیم. دو هفته بعد او رفت و تماسی تلفنی با هم داشتیم و او از یک اتفاق عجیب برایم حرف زد. این شد کلید شروع اد. قبلش سرمایه‌ای جور شده بود و می‌خواستیم فیلمنامه‌ای به همراه لوون بنویسیم و جلو دوربین ببریم اما عمر لوون به این قد نداد. وقتی درگذشت فیلمنامه در کشو ماند اما حسی همچنان مرا برمی‌انگیخت که باید آن را بنویسم. بنابراین رفتم سر قلمی کردن موضوع و رمانش را نوشتم. این اتفاق زمستان ۱۳۹۸ تمام شد. علی شمس عزیز که اصرار داشت ترجمه‌ها را به انتشارات نیماژ ببرم، باعث شد که ارتباط شکل بگیرد و رمان را هم آنها چاپ کنند.

رمان البته در جاهایی سانسور شد. در جایی که دوست داشتم گوشت گروتسک بیشتر باشد، ناچار به حذف شدم. در جایی عنوان کردند که باید قید دو صفحه کامل از رمان را بزنی اما در مجموع کلیت رمان به دلیل اینکه گپ زدیم و موضوع حل و فصل شد، درست از آب در آمد.

در پیاده‌رو هم ۵۰ متر جلوتر از شمام!

اینکه به ریتم بالا علاقه دارم، دلیلش زندگی سریعی است که دارم. یکی از دلایلی که به بن سای روی آورده‌ام همین است. بن‌سای باعث می‌شود که صبر کنی و از شتاب جلوگیری می‌کند تا شاخه شکل بگیرد. همین‌طور ۳ نفر در پیاده‌رو هم که باشیم من ۵۰ متر از شما جلو می‌افتم. در رمان سه دفتری‌ام به افغانستان و اسکاتلند می‌روم. مقابل قفس پرندگان ممکن است دستار مردی توجه مرا جلب کند یا چشمان زنی افغان مرا متحیر کند. ممکن است فریدون روی اسبش باشد و سراغ ایرج برود. فصل‌ها کوتاه‌اند و زود تکلیف روشن می‌شود.»

یزدانی خرم هم عنوان کرد که تعدد لوکیشن‌های رمان اد را دوست دارد و پرسید که آیا بازیگر فیلم گاندو درباره جاهایی که می‌نویسد تحقیق می‌کند؟ و او ادامه داد: «یا می‌بینم، یا می‌پرسم یا به هر طریقی تحقیق می‌کنم. اگر بخواهم از توکیو بنویسم حتما می‌بینم و می‌شنوم و بعد قلم دست می‌گیرم.»

تحصیل در رشته جرم‌شناسی برای رهبانی در کانادا؟

رهبانی درباره تحصلیش در رشته جرم‌شناسی نیز گفت: «سال ۲۰۰۴ برای درس جرم‌شناسی به کانادا رفتم. این رشته تا جایی با من همراه بود و وقتی دریافتم که مدرسه ملی کانادا ۲ نفر را برای تئاتر می‌پذیرد یکی از آن دو بودم. کانادا خوبی و بدی‌های خودش را داشت. تا سال ۲۰۱۰ بیشتر وقتم را در کانادا به سر می‌بردم. تا ۲۰۱۷ گاه و بیگاه اینجا و آنجا بودم و از ۲۰۱۷ به بعد در ایران. به گمانم زندگی برای نویسنده در وطنش مناسب‌تر از هر جاست اما برای هنرمند، نقاش، بازیگر، کارگردان و غیره و غیره، باید طوری باشد که در وطنش کار کند و مدام در نقاط مختلف دنیا سیر داشته باشد. من کتاب‌های زیادی می‌خوانم. دیروز اما پدری گفت برای دخترم چه کتابی بخرم. گفتم گرچه شاید خواندنش قدری سخت باشد اما شاهنامه! شاهنامه داستان‌های متعددی دارد که گفتن اینکه کدامش را دوست دارم، بسیار سخت است. از ۳۲، ۳۳ سالگی شاهنامه خواندم و پدربزرگ اهل شاهنامه بود.»

مهدی یزدانی خرم نیز در این نشست که تکاور جعفر ایازی هم میهمان آن بود، عنوان کرد: «شاهنامه همچنان پابرجاست. چپ را کنار زد و از جریان‌های ایدئولوگ هم عبور کرد و امروز به جایی رسیده‌ایم که حاکمیت به اهمیت شاهنامه تأکید دارد.»

5 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها