به گزارش >>همشهری آنلاین، زن ۲۴ ساله به مددکار کلانتری رسالت مشهد گفت: در یک خانواده با فرهنگ سنتی و سختگیر بزرگ شدم و پدرم باعث شد بعد از مقطع راهنمایی مدرسه را ترک کنم. مادرم خانهدار بود و غیر از خودم دو خواهر دیگر داشتم. همیشه آرزویم بود لباس عروس بپوشم و ازدواج کنم. فقط شوق پوشیدن لباس عروس را داشتم و از زندگی زناشویی چیزی نمیدانستم. به همین خاطر در ۱۷ سالگی به اولین کسی که به خواستگاریم آمد، جواب مثبت دادم.
اصغر ۱۶ سال از من بزرگتر بود و او هم ـ بدتر از پدرم ـ وضع مالی خوبی نداشت و در یک خانه کوچک در کوچه یک متری زندگی میکرد و به همین دلیل مجلس خیلی مختصری با مهمانهای اندک در خانه پدرم برایم گرفت. آن شب با آن لباس احساس ملکه بودن به من دست داده بود، اما با گذر زمان همه چیز تغییر کرد. اصغر کارش روی داربستها و جوشکاری بود و بعد از آن تا آخر شب با شاگردی در یک فروشگاه مخارج زندگی را تامین میکرد.
شوهرم دوشیفت مشغول کار بود و از زندگی زناشویی فقط کار کردن و پول درآوردن برایش مهم بود. من هم صبح تا شب در آن خانه نقلی و دلگیر حسابی دلم میگرفت. خانه پدرم نیز دور بود و من کرایه تاکسی نداشتم که بخواهم هر وقت دلم خواست نزد مادرم بروم. روزها گذشت و هر روز تکراریتر از روز قبل میشد تا اینکه متوجه شدم باردار هستم. بعد از به دنیا آمدن پسرم تقریبا سرگرم شدم و تنهایی کمتر آزارم میداد.
پسرم ۵ ساله شده بود که همسایه جدیدی به کوچه ما نقل مکان کرد. گویا شغل خودش و شوهرش جمع کردن ضایعات بود. یکی دو بار به بهانه گرفتن وسیله و مواد غذایی در خانه ما آمد و کمکم با هم آشنا شدیم و رفت و آمدها شروع شد. من که تا قبل از این با کسی رفت و آمد نداشتم و کل روز را در خانه میگذراندم، برایم تنوع بود و با او صمیمی شدم. بعد ازمدتی فهمیدم سمیرا به شیشه اعتیاد دارد. او وقتی فهمید من متوجه اعتیادش شدهام، دیگر جلوی من با خیال راحت مواد مصرف میکرد.
همیشه این حس کنجکاوی در من وجود داشت که حال آنهایی را که مواد مصرف می کنند، تجربه کنم. به همین خاطر وقتی سمیرا برای اولین بار به من تعارف کرد که مصرف کنم، بیدرنگ قبول کردم و با خودم گفتم همین یک بار را محض تجربه استفاده میکنم. اما سرخوشی موقتی بعدش باعث شد که من دوباره و دوباره پای بساط بنشینم.
از آنروز به بعد پنهانی از جیب همسرم شبها پول برمیداشتم و صبح که میرفت، به سمیرا میدادم که برایم مواد بگیرد تا اینکه همسرم فهمید و تصمیم گرفت مرا از چنگال این افیون خطرناک نجات دهد. در واقع اصغر با مردانگیش گذشت بزرگی در حقم کرد و اشتباه مرا به خاطر فرزندم بخشید. حالا هم از اینکه میخواهم مواد را ترک کنم، خیلی خوشحالم که دوباره میتوانم سالم کنار پسرم باشم.
با دستور سرهنگ مجتبی حسینزاده رئیس کلانتری رسالت مشهد اقدامات قانونی برای معرفی این زن ۲۴ ساله به مرکز ترک اعتیاد در دایره مددکاری انجام شد.