یکشنبه، 18 خرداد، 1404

چرا بخشی از جامعه، حوادثی مانند قتل "الهه" را نه یک جنایت فردی که محصول عملکرد نظام سیاسی می داند؟

>> عصر ایران ؛ محمد امینی پینوندی - حادثهٔ تلخ قتل الهه حسین‌نژاد، مانند بسیاری از وقایع دردناک مشابه پیشین، بار دیگر موجی از خشم و اندوه را در جامعه برانگیخته است. اما این بار، آنچه بیش از خود جنایت توجه‌ها را جلب کرده، اتهام‌زنی‌های گستردهٔ مردم به حاکمیت است.

این حادثه دردناک، فارغ از ابعاد جنایی آن، به پدیده‌ای اجتماعی-سیاسی تبدیل شده که بازتاب‌دهنده شکاف عمیق میان جامعه و نهادهای حاکمیتی است. پرسش اصلی اینجاست: چرا بخش قابل‌توجهی از جامعه ایران، چنین رویدادهایی را نه به عنوان یک جنایت فردی، بلکه به عنوان نتیجهٔ مستقیم یا غیرمستقیم عملکرد نظام سیاسی حاکم تفسیر می‌کنند؟
این نوشته نه طرفداری از یک گروه یا جریان خاصی است و نه مخالفت با طرفی دیگر، بلکه فقط تلاشی است برای آگاهی و درک اینکه چرا برخی مردم و افکار عمومی این‌گونه فکر می‌کنند.
در این نوشتار کوشیده می شود با رویکردی علمی و فارغ از شعار ها و احساسات اجتماعی مألوف به تحلیل ریشه ای این بی‌اعتمادی ها اشاره شود:

۱. سایهٔ سنگین سوابق تاریخی

تجربهٔ دهه‌های اخیر نشان داده که موارد متعددی از اتفاقات مشابه خصوصا در مسائل سیاسی یا نهایتاً به فراموشی سپرده شده‌اند و یا پاسخگو نبودن نهادهای مسئول، به بی‌اعتمادی عمومی دامن زده است. این سوابق، یک "الگوی تکرارشونده" در ذهن مردم ایجاد کرده که هر فاجعهٔ جدید را در امتداد همان زنجیره می‌بینند.
بر اساس نظریه «پاتنام» در مورد سرمایه اجتماعی، زمانی که نهادهای حکومتی نتوانند در طول زمان «اعتماد عمومی» را انباشت کنند، هر رویداد اجتماعی در بستر «شکاف دولت-ملت» تفسیر می‌شود.

۲. بحران اعتماد به نهادهای قضایی و امنیتی

وقتی پرونده‌ای با تناقض‌گویی یا عدم شفافیت مواجه می‌شود، جامعه به‌صورت ناخودآگاه به‌یاد موارد مشابه می‌افتد که نهایتاً هم بی‌نتیجه می ماند. محدودیت و عدم وجود امکانات در نظام قضایی و امنیتی در بسیاری از پرونده‌های حساس و وابستگی افراطی به ساختار قدرت، این تردید را تقویت می‌کند که عدالت اجرا نخواهد شد.

۳. بستر سیاسی و امنیتیِ حاکم بر جامعه

به طور کلی و فارغ از مصداق حاضر، اگر قربانی حتی کوچک‌ترین ارتباطی با جریان‌های انتقادی و سیاسی داشته باشد (مثلاً فعالیت در شبکه‌های اجتماعی یا بیان نظرات اعتراضی هرچند در قالب یک پست یا استوری)، این تصور در افکار عمومی قوت می‌گیرد که قتل او می‌تواند سیاسی باشد.
«ماکس وبر» درباره انحصار خشونت مشروع می گوید: وقتی دولت نتواند امنیت جانی شهروندان را تضمین کند جامعه به تدریج مشروعیت انحصار دولت بر خشونت را زیر سؤال می‌برد.

۴. نقش رسانه‌های رسمی در تشدید بی‌اعتمادی

سکوت یا کم‌اهمیت‌ دادن رسانه‌های دولتی به چنین حوادثی، در تضاد کامل با انعکاس گستردهٔ آن در فضای مجازی، اپوزیسیون و رسانه های معاند در خارج از کشور است. این دوگانگی، تئوری‌های توطئه را دامن می‌زند. از سوی دیگر، وقتی برخی رسانه‌های نزدیک به حاکمیت سریعاً روایت رسمی را بدون تحقیق کافی می‌پذیرند، مردم احساس می‌کنند که "دستگاه تبلیغات حکومتی" می‌خواهد واقعیت را تحریف کند.
خوانندگان محترم را به آمار افزایش ۴۲ درصدی گفتمان‌های توطئه‌پندارانه در فضای مجازی (گزارش مطالعاتی دانشگاه تهران ۱۴۰۱) ارجاع می دهم.

«هابرماس» می گوید: وقتی رسانه‌های رسمی نتوانند به عنوان «نهادهای واسط» عمل کنند (سکوت یا تأخیر در انعکاس اخبار)، جامعه به سمت شکل‌گیری «فضای عمومی زیرزمینی» در شبکه‌های اجتماعی می‌رود که خود تشدیدکننده بی‌اعتمادی است.

۵. مسائل ساختاری: جنسیت، طبقه و تبعیض

با توجه به تجربه های پیشین و چالش هایی که حاکمیت با آن رو به رو است- از جمله مقوله زنان و حجاب- ، این سؤال را بر‌می‌انگیزد که آیا سیستم حاکم، امنیت زنان را تضمین می‌کند؟ نبود قوانین حمایتی مؤثر، برخوردهای سلیقه‌ای با پرونده‌های خشونت علیه زنان و فرهنگ مردسالار حاکم بر برخی نهادها، این گمانه را تقویت می‌کند که حاکمیت نه‌تنها از زنان حمایت نمی‌کند، بلکه ممکن است به‌صورت غیرمستقیم به چنین فجایعی دامن بزند.

نظریه جامعه خطر «Risk society» از اولریش بک و آنتونی گیدنز این گونه می گوید: در جوامع پرتنش، ذهنیت عمومی تمایل به “بدبین‌ترین تفسیر ممکن”از رویدادها پیدا می‌کند.

۶. نقش بحران‌های اقتصادی و اجتماعی

فشار معیشتی، نابرابری فزاینده و احساس محرومیت در میان طبقات پایین‌تر جامعه، خشم انباشته‌شده ایجاد کرده است. در چنین شرایطی، هر حادثه‌ای حتی اگر ربط مستقیمی به حکومت نداشته باشد به‌عنوان نمادی از "بی‌عدالتی ساختاری" تعبیر می‌شود. مردم ناخودآگاه فکر می‌کنند که اگر سیستم اقتصادی و سیاسی عادلانه‌تر بود، چنین جنایت‌هایی کمتر رخ می‌داد.

بر اساس نظریه سوگیری تأییدی (Confirmation Bias) شهروندانی که پیش‌زمینه ذهنی منفی نسبت به عملکرد نهادها دارند، هر رویداد جدید را مطابق با الگوهای قبلی تفسیر می‌کنند.

مخلص کلام آن که جامعه ایران امروز در «چرخه معیوب بی‌اعتمادی» گرفتار آمده است. هر حادثه‌ای (صرف نظر از ماهیت واقعی آن) در چارچوب های یاد شده تفسیر می‌شود. راه برون‌رفت، نه انکار این واقعیت‌های اجتماعی، که شناخت علمی ریشه‌ها و اقدام عاجل نهادی است.
قتل تأسف بار الهه حسین‌نژاد‌ و چالش های سیاسی و اجتماعی پیرامون آن می‌تواند نقطه عطفی باشد برای بازاندیشی در روابط دولت-ملت، یا حلقه‌ای دیگر در زنجیره گسست روزافزون.
انتخاب با مردم و نهادهای حاکم است.

21 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها