>> عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در سدهای که علم در بسیاری از نقاط جهان به نیرویی برای پیشرفت و رهایی بدل شد، در اتحاد جماهیر شوروی چهرههایی پدید آمدند که این نیروی پیشبرنده را به ابزاری برای تحکیم قدرت، پاکسازی سیاسی، و سرکوب حقیقت بدل کردند.
یکی از این چهرهها تروفیم لیسنکو بود؛ مردی که در ظاهر دانشمند بود، اما بیش از آنکه با حقیقت علمی درگیر باشد، با امواج سیاسی روز حرکت میکرد. لیسنکو، در نیمۀ نخست قرن بیستم، بر بخش بزرگی از سیاستهای کشاورزی و زیستی شوروی سلطه یافت؛ سلطهای که پیامدهای ویرانگری برای علم، تولید غذا، و زندگی میلیونها انسان داشت.
تروفیم دنیشویچ لیسنکو در 29 سپتامبر 1898 در اوکراین، در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد. دوران کودکیاش در فقر و سختی گذشت و همین تجربه، ذهن او را درگیر مسئلۀ افزایش بهرهوری کشاورزی کرد.
او تحصیلاتش را در رشته کشاورزی ادامه داد و بهزودی وارد مؤسسههای علمی شد. نخستین ادعاهای علمیاش دربارۀ "یخکاشت" (vernalization)، یعنی قرار دادن بذرها در سرما برای افزایش محصول، در ابتدا توجه مثبتی جلب کرد. اما این آغاز راهی بود که بهزودی از مسیر علم منحرف شد.
در همان زمان، علم ژنتیک در غرب با کشفهای مندل و کارهای تکمیلی در حال شکوفایی بود. اما لیسنکو با رد کامل اصول ژنتیکی مندل، به نظریۀ ژان باتیست لامارک - زیستشناس فرانسوی - پناه برد که بر پایۀ تأثیر مستقیم محیط و انتقال صفات اکتسابی به نسل بعدی استوار بود؛ نظریهای که سالها بود در محافل علمی رد شده بود.
برای لیسنکو، نظریه لامارک همراستا با اصول مارکسیسم-لنینیسم بود: اینکه طبیعت نیز همچون جامعه، با فشار محیط دگرگون میشود و ارادۀ انسان میتواند طبیعت را متحول کند. او علم را به زبان ایدئولوژی ترجمه کرد، و این ترجمه، مورد استقبال استالین قرار گرفت. از آن پس، نه تنها نظریههای مندل "بورژوایی" و "ضد انقلابی" خوانده شدند، بلکه دانشمندانی که از ژنتیک دفاع میکردند، با اتهامات سیاسی از جامعۀ علمی شوروی حذف شدند.
بیش از ۳۰۰۰ زیستشناس از کار اخراج یا زندانی شدند و تعداد زیادی از دانشمندان در کارزار سرکوب مخالفان علمی اعدام شدند. تحقیقات ژنتیک شوروی عملاً از بین رفت و تحقیقات و آموزش در زمینههای نوروفیزیولوژی، زیستشناسی سلولی و بسیاری از رشتههای بیولوژیکی دیگر آسیب دید یا ممنوع شد.
از دههی ۱۹۳۰ به بعد، لیسنکو به چهرهای بلامنازع در علم کشاورزی شوروی تبدیل شد. او ریاست آکادمی علوم کشاورزی شوروی را بر عهده گرفت و سیاستهای گستردهای را برای اجرای دیدگاههایش به اجرا گذاشت. زمینها را بر اساس فرضیات علمی نادرست اصلاح و توصیه به کاشت فشرده، مخلوطکاری انواع بذر، و حذف مفاهیم ژنتیکی میکرد.
مخالفت با او، مساوی با خیانت به سوسیالیسم تلقی میشد. بزرگترین دانشمندان زیستشناسی مانند نیکلای واویلف - که پیش از لینسکو رئیس آکادمی کشاورزی شوروی بود و علم ژنتیک را ترویج میکرد - قربانی موجی از پاکسازی شدند. واویلف در نهایت در زندان درگذشت. در پی اقدامات لیسنکو، نسل تازهای از "دانشمندان ایدئولوژیک" تربیت شد که نه به حقیقت، بلکه به تفسیر رسمی قدرت وفادار بودند.
این افراد به معنای راستین کلمه، دانشمند نبودند ولی رژیم توتالیتر حاکم بر شوروی، آنها را دانشمند میدانست و به کسی هم اجازه نمیداد استدلال کند که چرا این افراد "دانشمند" نیستند. این دانشمندان قلابی، نهایتا خدمتی به اتحاد جماهیر شوروی نکردند و اگر استالین نمیمرد، معلوم نبود در شوروی تا کجا تیشه به ریشۀ علم میزدند و خرافات ایدئولوژیکِ حکومتپسند را به نام علم تحویل دانشجویان میدادند.
لیسنکو از باب مزاجگویی برای حکومت کمونیستی شوروی، مدعی بود که همۀ علوم ماهیت طبقاتی دارند. جالب اینکه استالین در صحت این ادعای او تردید داشت ولی چون تقویت لیسنکو را اقدامی ضد بورژوایی میدانست، از لیسنکو حمایت میکرد.
دیدگاههای لیسنکو تنها محدود به آزمایشگاهها و مقالات نبود؛ بلکه بر کل ساختار تولید غذایی اتحاد شوروی تأثیر گذاشت. آزمایشهای پرهزینه، اما غیرعلمی او، بهرهوری را نه تنها افزایش نداد، بلکه در بسیاری موارد موجب فاجعه شد. برخی از سیاستهای کشاورزی شوروی، که بر پایه نظریات لیسنکو بود، در دهههای ۳۰ و ۴۰ به بحرانهای گسترده غذایی انجامید. میلیونها نفر، بویژه در اوکراین و قزاقستان، قربانی قحطی شدند. اگرچه همۀ این فجایع مستقیماً به لیسنکو مربوط نبود، اما نقش دیدگاههای او در بدتر کردن شرایط انکارناپذیر است.
پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳، نفوذ لیسنکو به آرامی کاهش یافت. در دوران خروشچف هنوز از او حمایتهایی میشد، اما از دههی ۶۰ به بعد، کمکم جایگاهش سست شد. در سال ۱۹۶۵، سرانجام از ریاست آکادمی خلع شد. با بازگشت تدریجی اصول علم ژنتیک به پژوهشهای رسمی، نام او به عنوان عامل انحراف علمی در اسناد و مباحث مطرح شد. اما تا پایان عمر (۱۹۷۶)، لیسنکو هرگز از دیدگاههایش عقبنشینی نکرد.
تأثیر لیسنکو در اتحاد جماهیر شوروی به قدری شدید بود که واژهای جدید وارد واژگان سیاسی-علمی جهان شد: لیسنکویسم. این واژه به استفاده ایدئولوژیک از علم اطلاق میشود؛ جایی که نتایج علمی نه بر پایه داده و تجربه، بلکه بر اساس ایدئولوژی رسمی یا منافع سیاسی تعیین میشود. در نظامهای توتالیتر، که هر اندیشهای باید همسو با خط حزب یا جریان حاکم باشد، لیسنکویسم بارها تکرار شده؛ از انکار تغییرات اقلیمی گرفته تا تحریف تاریخ یا بیولوژی برای اهداف حکومتی. سایر کشورهای بلوک شرق از جمله جمهوری خلق لهستان، جمهوری چکسلواکی و جمهوری دموکراتیک آلمان و نیز جمهوری خلق چین لیسنکوئیسم را به عنوان «زیستشناسی جدید» رسمی، به درجات مختلف، برای چند سال پذیرفتند.
تجربۀ لیسنکو برای تاریخ علم، هشداری همیشگیست: علم، اگرچه در خدمت بشر است، اما میتواند قربانی سیاست نیز بشود. زمانی که جایگاه علمی به وفاداری سیاسی گره بخورد، حقیقت از بین میرود، زندگیها نابود میشود، و اعتماد عمومی به علم آسیب میبیند. به همین دلیل تروفیم لیسنکو در تاریخ علم مشهور شده است به "لیسنکوی شیاد".
با بازنگری دوران لیسنکو، میتوان بهتر فهمید که چرا استقلال علمی، آزادی اندیشه، و تفکیک حقیقت از ایدئولوژی تا این اندازه مهم است. در جهانی که هنوز تلاشهایی برای تحریف علم در زمینههای مختلف دیده میشود، صدای کسانی که در برابر لیسنکو ایستادند – حتی اگر خاموش شدند – اهمیتی تاریخی پیدا کرده و تاثیر خود را هنوز حفظ کردهاند.