سرویس تاریخ «انتخاب»: حسن نزیه (زاده ۱۳۰۰ تبریز – درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ پاریس) سیاستمدار، حقوقدان و مدیر اجرایی بود، که از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ در دولت موقت ایران، بهعنوان مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران فعالیت میکرد.وی در دوره شانزدهم کانون وکلا، در نخستین جلسه هیئت مدیره جدید، نزیه عنوان رئیس کانون وکلا انتخاب شد. حسن نزیه در روز جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ به علت بیماری آلزایمر، در پاریس درگذشت. خاطرات او توسط تاریخ شفاهی هاروارد جمع آوری شده است.
س-شما اطلاع دارید که بخشی از جبهه ملی دوم با تیمور بختیار ارتباطی داشت؟
ج - نه من نشنیدم همچین چیزی.
س- آقای نزیه ارتباط نهضت آزادی در آن زمان با روحانیون بطور اعم و بالاخص آقای خمینی و اعتراض طرفداران ایشان در ۱۵ خرداد چگونه بود؟ شما اصلاً با ایشان آشنائی نداشتید؟
ج – مطلقا. نهضت آزادی ایران از روحانیت با مرحوم زنجانی و مرحوم طالقانی در ارتباط بود. در مورد ۱۵ خرداد ۴۲ بنده همین قدر بخاطر دارم که عدهای از اعضای نهضت آزادی را البته بعد از واقعه خرداد ۴۲ به اتهام همکاری با آقای خمینی محاکمه کردند.
س - شما جزء آن گروه نبودید؟
ج - عرض میکنم و محکوم کردند. روزی که تصمیم گرفته بود ساواک برای دستگیری اعضای نهضت آزادی ایران به من یکی از دوستان تلفن کرد در دفتر وکالتم نشسته بودم شب هم شده بود اول شب بود تلفن کرد که بازرگان و سحابی را گرفتند شما از دفتر خارج شوید آنجا نمانید میآیند شما را بگیرند. یکی از رفقای نهضت آزادی بود. بنده تلفن کردم به آقای سرلشکر زنگنه البته بازنشسته بود کارهای نبود ولـی دوستانی داشت که میتوانست بپرسد که مسأله چیست؟ زنگنه هم عرض کردم ازهمان آذربایجان و زمان پیشه وری مرا میشناخت، او گفت که پنج دقیقه دیگر به من تلفن کنید من بگویم که شما چکار کنید خوب است. من پنج دقیقه دیگرـ تلفن کردم گفت من هم معتقدم شما در دفتر نمانید و بروید از دفتر میگیرند و این بار هم نگه میدارند و محاکمه خواهند کرد.
بنده از دقت خواستم بروم تلفن زنگ زد طرف گفت من سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران بود، من سرهن مولوی هستم شما همین الان بیائید سازمان امنیت. و شعبه سازمان امنیت هــــــم در خیابان شاهرضا روبروی کالج توی آن خیابان خارک بود.
آدرس هم داد، گفت شما الان بیائید آنجا. گفتم میآیم. و قبلاً منتهی به من گفته بودند، شما بروید. البته اشتباه مولوی این بود که بجای این که کسی بفرستد که مرا جلب کنند خودش تلفن کرد که شما بیائید اینجا. که بنده نرفتم و رفتم مخفی شدم. من هفت هشت ماه مخفی بودم در خانههای ملت؛ آن روز هم بلافاصله بعد از اینکه من از دفتر خارج شدم نیم ساعت بعدش وقتی مولوی میبیند من نرفتم میفرستد سراغ من به دفتر عدهای از مأمورین ساواک و میگوینـــــــد که رفته و نیست، و میروند خانهمان که همان نزدیکیها بود که آنجا هم طبیعتا نتیجه نمیگیرند و دیگر خانه پدرم برادرم هر جائی که سراغ میگرفتند رفته بودند و بعد مولوی خیلی عصبانی شده بود گفته بود، من هر جای دنیا باشد این را گیــــــــــر میآورم. خیلی ناراحت شده بود که چرا من به دعوت او عمل نکردم و نرفتم آن وقت بقیه دوستان را گرفتند تقریباً" ده دوازده نفر را از نهضت آزادی گرفتند. قبل از البته اینکه حالا درست یادم نیست، ها چرا اینها را گرفتند و یک روز تصمیم میگیرند اینها را آزاد کنند، میروند سراغ هر کدام از آقایان و میگویند که شما، البته مدت کوتاهی نگهداشتند بعد تصمیم گرفتند آزاد کنند میروند بــــــه بعضی از این آقایان با همهشان میگویند، شما فردا آزاد میشوید و شماره تلفن منزلتان را بدهید خبر بدهیم بیایند اتومبیل بیاورند شما را ببرند از قزل قلعه.
از جمله آقای دکتر سحابی. آقای دکتر سحابی در کنار حوض حیات قزل قلعه داشته وضو میگرفته یک سربازی میآید میگوید که شما شماره تلفنتان را بنویسید منزلتان خبر بدهیم که بیایند فردا شما را از اینجا ببرند. دست میکند جیـــــــــــب پیراهنی داشت اینجا یک کاغذ تا شدهای که سفید بوده پشتش آنجا شماره تلفن خانه را مینویسد میدهد به سرباز غافل از اینکه داخل این صفحه کاغذ اعلامیه ایست در تأئید خمینی، بمناسبت ۱۵ خرداد و ماجرا هم این بوده که بعضی از طرفداران آقای خمینی اعلامیهای مینویسند در ملاقاتی که در روز ملاقات زندان داشتند میآورند میدهند به دکتر سحابی میگویند این را بخوانید اگر نظری دارید بدهید که ما در ملاقات بعدی از شما بگیریم و منتشر کنیم.
این مرد توجه نمیکند که این کاغذ سفید نیست و اعلامیه است و وقتی میبرند این را پیش سرگرد جناب رئیس زندان قزل قلعه باز میکند میبیند اعلامیه ای در تأئید آقای خمینی است، دستور میدهد که همه را باز نگهدارند، بعد به شاه گزارش میدهند و شاه هم میگوید، دیگر باید اینها محاکمه بشوند. و به این ترتیب اینها در زندان ماندگار شدند. و حتی بعضی از اعضای جبهه ملی هم که در زندان بودند همان روز آزاد شدند ولی نهضت آزادی را همه را نگهداشتند، اعضای نهضت آزادی را نگهداشتند و محاکمهشان شروع شد.