به گزارش >>تجارت نیوز، در اختتامیه جشنواره کن ۲۰۲۵، نخل طلا به فیلم «یک تصادف ساده» رسید؛ فیلم تازه جعفر پناهی که بعد از چند سال غیبت رسمی در محافل بینالمللی، دوباره او را در کانون توجه رسانهها و داوران جشنوارهای قرار داد. جایزهای که توجه زیادی را به سینمای ایران جلب کرده؛ اما آیا این موفقیت میتواند فراتر از یک اتفاق جشنوارهای، اثری پایدار بر سینما و اقتصاد فرهنگی کشور بگذارد؟
نخل طلا: نماد افتخار یا فرصت اقتصادی؟
موفقیت یک فیلم ایرانی در جشنوارهای چون کن، در نگاه اول رویدادی فرهنگی است. اما واقعیت این است که جشنوارهها مدتها است فقط محل نمایش فیلم نیستند، بلکه میدان معاملات کلان اقتصادیاند. قرارداد پخش جهانی فیلم «یک تصادف ساده» با کمپانیهایی مانند Neon و پلتفرمهای پخش آنلاین، تنها یکی از نشانههای همین کارکرد اقتصادی است.
از سوی دیگر، این جایزه در فضایی کسب شده که سازوکار رسمی سینمای ایران اغلب امکان تولید و اکران چنین فیلمهایی را فراهم نمیکند. بخش زیادی از بدنه سینمای کشور – چه در حوزه سیاستگذاری، چه در حوزه سرمایهگذاری – سالها است که با سینمای مستقل زاویه دارد. با اینحال، همین فیلمها بعضاً بهتنهایی برند سینمای ایران را در سطح جهانی زنده نگه میدارند.
بین واقعیت و بازنمایی: پناهی، نماد یا استثنا؟
جعفر پناهی چهرهای مناقشهبرانگیز در سینمای ایران است؛ نه فقط به دلیل محتوای آثارش که اغلب به مسائل اجتماعی و سیاسی حساس میپردازند، بلکه بهخاطر مسیر حرفهای و شخصیاش در حاشیه ساختارهای رسمی. چه موافق او باشیم و چه منتقد، نمیتوان انکار کرد که آثارش در خارج از مرزها مخاطب دارند و با زبان جهانی قابل فهماند.
با اینحال، باید پرسید: آیا پناهی نماینده بخش عمدهای از سینمای ایران است؟ یا فقط استثنایی است که به دلایل خاص توانسته همچنان دیده شود؟ آنچه در این یادداشت اهمیت دارد، نه قضاوت ارزشی درباره پناهی، بلکه تحلیل این سؤال است: چگونه چنین موفقیتی میتواند برای سایر فیلمسازان ایرانی تبدیل به فرصت شود؟
ارزش افزوده نمادین؛ سرمایهای که به داخل برنمیگردد؟
واقعیت این است که جایزه نخل طلا بهتنهایی نمیتواند گرهی از مشکلات درونی سینمای ایران باز کند. فیلمهایی از این دست، معمولاً در فضای غیررسمی ساخته میشوند، از حمایتهای نهادهای داخلی بیبهرهاند و حتی امکان نمایش عمومی در کشور را ندارند. بنابراین، اگرچه موفقیتشان در سطح بینالمللی «برند سینمای ایران» را زنده نگه میدارد، اما بازگشت این سرمایه نمادین به داخل، اغلب غیرممکن یا بسیار محدود است.
به همین دلیل، برخی منتقدان معتقدند که این موفقیتها «موازات سینمای رسمی» را شکل میدهند؛ نه مکمل آن را. پلتفرمهای جهانی شاید از پناهی سود ببرند، اما سینمای ایران، بدون تحول ساختاری، از مزایای اقتصادی این جریان بهرهای نخواهد برد.
فراتر از پناهی: مسیرهای بازنشده، امکانهای تازه
سؤال کلیدی اینجا است: آیا میتوان بین موفقیتهای جشنوارهای سینمای مستقل ایران و یک سیاست فرهنگی روشن ارتباطی برقرار کرد؟ آیا نهادهای تصمیمگیرنده، این جوایز را صرفاً به چشم موفقیت فردی نگاه میکنند، یا میتوانند آن را نشانهای برای بازاندیشی در سیاستگذاری سینما تلقی کنند؟
فیلمهایی مانند «یک تصادف ساده»، چه بخواهیم چه نه، توجه جهانی را به ایران جلب میکنند؛ نهفقط به سینمای ما، بلکه به مسائل اجتماعی ما. این توجه میتواند فرصتساز باشد برای فیلمسازان جوان، برای پلتفرمهای ایرانی، برای سرمایهگذاران خارجی. اما فقط بهشرطی که بسترهای درونی هم مهیا شوند؛ از جمله بازنگری در قوانین ممیزی، حمایت از تولید مستقل، ایجاد شفافیت در نظام حمایتی، و امکان نمایش آثار متنوع در داخل کشور.
نخل طلا، یک نشانه است؛ نه پایان راه
نخل طلای جعفر پناهی را نه میتوان دستکم گرفت، و نه میتوان آن را نقطه عطف سینمای ایران دانست. این جایزه، مثل بسیاری از افتخارات گذشته، اگر در فضای مناسبی قرار نگیرد، به یک خبر چندروزه تبدیل خواهد شد. اما اگر بهعنوان زنگ بیدارباشی برای سیاستگذاران تلقی شود که سینمای معاصر ایران، حتی در محدودترین شرایط هم میتواند روایتهایی جهانی خلق کند شاید بتواند بخشی از مسیر آینده را روشنتر کند.
وگرنه، سینمای ما همچنان میان دوگانهای خواهد ماند: سینمای جشنوارهای که در خارج دیده میشود اما در داخل حذف است، و سینمای رسمی که در داخل نمایش داده میشود اما مخاطب جهانی ندارد.