جمعه، 16 خرداد، 1404

نفت، سیاست و خیانت؛ چگونه رضاخان حکومت شیخ خزعل را پایان داد؟

>> این روز، یادآور پایان تلخ یکی از آخرین حکومت‌های ملوک‌الطوایفی و نقطه عطفی در تاریخ تمرکزگرایی و دولت‌سازی مدرن ایران است.

طلوع و غروب یک امپراتوری محلی

در آغاز قرن بیستم، جنوب ایران صحنه ظهور یکی از قدرتمندترین و بحث‌برانگیزترین چهره‌های تاریخ معاصر کشور شد: شیخ خزعل کعبی. مردی که نامش با ثروت، سیاست، نفت و بازی‌های بزرگ قدرت در ایران و خاورمیانه گره خورد. او نه‌تنها حاکم خرمشهر و رئیس قبیله بنی‌کعب بود، بلکه عملاً خوزستان را به قلمرو شخصی خود بدل کرد و با تکیه بر حمایت انگلستان و ضعف دولت مرکزی، سال‌ها به استقلالی کم‌نظیر دست یافت. اما این قدرت، سرانجام در برابر موج تمرکزگرایی و دولت‌سازی رضاخان فروپاشید. این گزارش به‌تفصیل به زندگی، قدرت‌گیری، سیاست‌ها، روابط خارجی، چالش‌ها و سرانجام سقوط شیخ خزعل می‌پردازد.

ریشه‌ها و زمینه‌های قدرت‌یابی

خاندان بنی‌کعب از اعراب جنوب عراق و خوزستان بودند که در دوره صفویه و قاجار به تدریج در منطقه تثبیت شدند. پدر شیخ خزعل، شیخ جابرخان نصرت‌الملک، بنیان‌گذار مشایخ بنی‌کعب و از شخصیت‌های بانفوذ منطقه بود. پس از مرگ جابرخان، پسرش مزعل به قدرت رسید اما در سال ۱۲۸۰ هجری شمسی، خزعل با توطئه‌ای که به گفته اسناد بریتانیایی خود او در آن نقش اصلی داشت، برادرش را به قتل رساند و با تأیید مظفرالدین‌شاه به حکمرانی محمره (خرمشهر) و سرحدداری خوزستان منصوب شد.

خزعل برای تحکیم قدرت، شیوخ رقیب چون شیخ آل‌خمیس، شیخ بنی‌طرف و شیخ هویزه را از میان برداشت و عشایر آنان را تحت فرمان خود درآورد. او با بهره‌گیری از ضعف دولت مرکزی و ناتوانی قاجارها در اعمال قدرت در جنوب، به‌تدریج ناحیه حکمرانی خود را از حکومت خوزستان مجزا کرد و با سیاست‌های هوشمندانه، املاک وسیعی در اهواز، آبادان، شادگان، هندیجان و جزایر کارون و بهمنشیر را به عنوان املاک شخصی درآورد.

خزعل برای مشروعیت‌بخشی به قدرت خود، با خاندان قاجار وصلت کرد و از طریق ازدواج‌های سیاسی، نفوذ خود را در دربار افزایش داد. او همچنین با اعطای رشوه و امتیازات به مقامات مرکزی، از هرگونه دخالت دولت در امور محلی جلوگیری می‌کرد و عملاً مالیاتی به دولت مرکزی نمی‌پرداخت.

اوج‌گیری قدرت: نفت، انگلیس و استقلال عملیاتی

در سال ۱۹۰۱ میلادی، خزعل با اعطای امتیاز نفت به ویلیام دارسی، توجه بریتانیا را به منطقه جلب کرد. این اقدام، آغازگر عصر جدیدی در تاریخ خوزستان بود. با کشف نفت و ساخت پالایشگاه آبادان، اهمیت استراتژیک منطقه چند برابر شد و خزعل به شریکی ناگزیر برای انگلیسی‌ها بدل گردید.

انگلیسی‌ها برای حفظ منافع نفتی و جلوگیری از شورش، از شیخ خزعل حمایت کردند و در بسیاری از مواقع، او را در برابر تهدیدهای دولت مرکزی و قبایل رقیب یاری دادند. خزعل در مقابل، امنیت خطوط نفت و پالایشگاه آبادان را تضمین می‌کرد و با اجاره‌دادن زمین‌ها به شرکت نفت ایران و انگلیس، درآمد سرشاری به دست می‌آورد.

خزعل با کنترل تجارت خرما، نان، گوشت و سایر اقلام اساسی در محمره و آبادان، سالانه سود گزافی کسب می‌کرد. به گفته خودش، محصول خرمایش چنان عایدی داشت که در هندوستان به او لقب «ملک‌التمر» (پادشاه خرما) داده بودند. او همچنین با اجاره زمین‌ها به شرکت‌های خارجی، ثروت عظیمی اندوخت و در منطقه به یکی از ثروتمندترین مردان عصر خود بدل شد.

بحران‌های سیاسی و بازی‌های قدرت

با وقوع انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی، خزعل میدان عمل بیشتری یافت. او با سرکوب مشایخ عرب مخالف و تحت فرمان درآوردن عشایر، عملاً استقلال خود را از دولت مرکزی افزایش داد. در این دوره، ضعف دولت مرکزی و نبود نیروی نظامی کارآمد، خزعل را در موقعیتی ممتاز قرار داد.

خزعل برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی، روابط نزدیکی با سران ایل بختیاری و قشقایی برقرار کرد. در بسیاری از قراردادهای نفتی و عمرانی، امضای سران بختیاری در کنار خزعل و نمایندگان شرکت نفت دیده می‌شود. این اتحادها، قدرت خزعل را در برابر دولت مرکزی و رقبای محلی افزایش داد.

خزعل همواره تلاش می‌کرد خود را طرفدار آزادی و قانون اساسی نشان دهد. او با مخالفان رضاخان در تهران و نمایندگان اقلیت مجلس، چون مدرس و قوام‌الدوله، ارتباط برقرار کرد و حتی در مقطعی به عنوان حامی مشروطه و مخالف استبداد شناخته شد. این سیاست دوگانه، او را در چشم دولت مرکزی و حتی برخی روشنفکران زمان، چهره‌ای پیچیده و گاه متناقض جلوه می‌داد.

چالش با رضاخان: آغاز پایان

با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و قدرت‌گیری رضاخان، پروژه تمرکز قدرت و دولت‌سازی در ایران آغاز شد. رضاخان که حذف حکومت‌های ملوک‌الطوایفی را لازمه مدرن‌سازی کشور می‌دانست، به‌سرعت سراغ خوزستان و حکومت خزعل رفت.

در سال ۱۳۰۱ هجری شمسی، رضاخان به بهانه وصول مالیات معوقه، نخستین لشکرکشی به خوزستان را آغاز کرد. اما با مقاومت عشایر و دخالت انگلستان، این لشکرکشی به شکست انجامید و نیروهای دولتی در کوه‌های بختیاری قتل‌عام یا خلع سلاح شدند. این شکست، یکی از بدترین ناکامی‌های نظامی رضاخان بود.

پس از این شکست، رضاخان سه اقدام اساسی انجام داد:

استخدام مستشار آمریکایی (میلسپو) برای فشار مالیاتی بر خزعل

اعزام نیرو به شوشتر

فرستادن احمد کسروی برای تأسیس عدلیه و اعمال حاکمیت قضایی دولت مرکزی در خوزستان

این اقدامات، خزعل را به شدت تحت فشار قرار داد و زمینه تضعیف قدرت او را فراهم کرد.

قیام سعادت و شورش علیه دولت مرکزی

در واکنش به فشارهای دولت مرکزی، خزعل با همکاری سران قبایل بختیاری، قشقایی و بویراحمد، کمیته‌ای به نام «قیام سعادت خوزستان» تشکیل داد. هدف این کمیته، بازگرداندن احمدشاه، خلع رضاخان و حتی جدایی خوزستان از ایران بود.

خزعل با ارسال تلگراف‌های متعدد به مجلس، سفارت‌های خارجی و روحانیون، رضاخان را به دشمنی با اسلام و قانون اساسی متهم ساخت. او همچنین با تحریک قبایل عرب و لر و مذاکره با شیوخ عراق و کویت، تلاش کرد حمایت منطقه‌ای و بین‌المللی جلب کند.

با وجود این تلاش‌ها، شورش خزعل و متحدانش به سرعت توسط ارتش رضاخان سرکوب شد. بسیاری از خوانین بختیاری و قشقایی، با وساطت دولت مرکزی و وعده‌های سیاسی، از حمایت خزعل دست کشیدند و تنها ایل بهمئی تا پایان با او ماند.

در اوج بحران، دولت بریتانیا با اعزام سر پرسی لورن به ایران، تلاش کرد مانع از لشکرکشی رضاخان به خوزستان شود و مسأله را از راه مسالمت‌آمیز حل کند. سرانجام خزعل و رضاخان در اهواز ملاقات کردند و شیخ امان‌نامه گرفت و به ظاهر مصالحه شد. او توپ‌ها و مرکز حکومت خود را به دولت واگذار کرد و متعهد شد مبلغی به عنوان هزینه لشکرکشی بپردازد. اما عملاً تمام قدرت به دست مأموران دولتی افتاد و خزعل تنها در ظاهر حکمران ماند.

چند ماه پس از توافق، رضاخان از قصد خزعل برای خروج از ایران مطلع شد و دستور دستگیری او را صادر کرد. خزعل که از رفتن به تهران بیم داشت، سرانجام با نقشه‌ای از پیش طراحی‌شده و فریب تیمسار زاهدی، در منطقه «فیلیه» دستگیر و به تهران منتقل شد.

قصر فیلیه

پس از دستگیری شیخ، شورش‌هایی در خوزستان رخ داد اما به سرعت سرکوب شد و خاندان خزعل به عراق گریختند. اموال قصر شیخ غارت شد و بسیاری از نزدیکان او به عراق پناهنده شدند.

سال‌های پایانی: تبعید، انزوا و مرگ مشکوک

شیخ خزعل پس از انتقال به تهران، سال‌ها تحت مراقبت شدید در باغ فخرالسلطنه (شمیران) زندگی کرد. هرگونه تماس و ارتباط او با خارج به شدت محدود شده بود و عملاً در حصر خانگی به سر می‌برد.

در ۱۴ خرداد ۱۳۱۵، به دستور رضاشاه و به دست مأموران شهربانی، شیخ خزعل در ۷۵ سالگی خفه شد و به قتل رسید. پیکر او ابتدا در امامزاده عبدالله شهرری دفن شد و بعدها به نجف اشرف منتقل گردید.

سقوط شیخ خزعل، نماد پایان دوران حکومت‌های محلی و آغاز عصر دولت متمرکز پهلوی بود. رضاخان با سرکوب و حذف ملوک‌الطوایفی، راه را برای یکپارچگی و مدرن‌سازی ایران هموار کرد. اما این گذار، با سرنوشت تراژیک مردانی چون شیخ خزعل همراه شد؛ مردی که روزگاری سرنوشت جنوب ایران را در دست داشت و سرانجام قربانی موج جدید تمرکزگرایی شد.

خزعل نمونه‌ای از حکمرانان محلی بود که در خلأ قدرت مرکزی، با تکیه بر حمایت خارجی، ثروت و اتحادهای محلی، به استقلالی کم‌نظیر دست یافت. اما تغییر شرایط بین‌المللی، ظهور دولت مدرن و اراده آهنین رضاخان، سرانجام این امپراتوری محلی را فروپاشید. داستان شیخ خزعل، نه‌تنها بخشی از تاریخ خوزستان و ایران، بلکه روایتی از برخورد سنت و مدرنیته، محلی‌گرایی و دولت‌سازی، و تعامل قدرت‌های داخلی و خارجی در خاورمیانه است.

2 روز پیش

دسته‌بندی‌ها