سریال وحشی یکی از کارهای خوب هومن سیدی است. خوب از آن جهت که میتواند ترسیم درستی از خاکستری بودن آدمها داشته باشد و در مقابل هرکدام را برای تصمیمگیری در مقابل تراژدیهای سخت و سنگین زندگی قرار دهد.
وحشی که بر اساس داستانی واقعی است، اتفاقات زندانی به نام علی اشرف پروانه را در مقابل دوربین و البته قضاوت افکار عمومی قرار داده است. هر چند سه قسمت نخست با ورود متعادل و در عین حال قابل قبول به داستان قتلهای پروانه همراه بود اما در قسمت چهارم افکار عمومی با موضوع جدیدی مواجه میشود.
آیا زندان به عنوان نهاد تربیتی خود به یک خودمختاری از زور بازو و آزار و اذیت قلدرها تبدیل شده است؟ آیا پلیس صرفاً با بازی روانی و نه استناد به مدارک به دنبال اعتراف گیری است؟ آیا وکلای تسخیری قادر به حمایت موکل نیستند و آیا وکیلی که دست و دلش لرزیده است صلاحیت دنبال کردن یک پرونده جنایی را دارد؟
سیدی به سادگی با کادرهای بسته میتواند استیصال آدمها را در هر نقطهای که ایستادهاند نشان دهد. قدرت تصمیم گیری آنها را تا مرز ناممکن ببرد و شخصیتها را در منگنههای روانی قرار دهد.
موسیقی متن، فیلمنامه و انتخاب بازیگر همگی در راستای این هدف بوده و به نظر میرسد سیدی به جزئیات توجه ویژه دارد.
برای کارگردانی که میخواهد تخلفات عیان در زندان یا ناکامی وکیلی که در تمامی پروندههای خود شکست خورده است را نشان دهد، بی شک انتخاب نقش اول اهمیت ویژهای دارد. در این سریال جواد عزتی که خاطره ما از او با فیلم زخم کاری است، توانمندی دیگری در نقش آفرینی را به نمایش گذاشته است.
عزتی در نقش داوود اشرف نه قهرمان است و نه فردی خاص اما بالا و پایینهای زندگی و بدبیاریهای مداومش موجب شده مخاطب برای قاتل دل بسوزاند.
بیشتر بخوانید: >>«وحشی» داستان واقعی قاتلی که هنوز زنده است/جواد عزتی در نقش مایکل اسکوفیلد ایران
اینکه در زندان بیشتر از هر جایی احساس ناامنی میکند و اینکه احساس میکند پلیس ذرهای باورش ندارد و حتی راستش را دروغ میداند و اینکه وکیلی دارد که حال و روزش برای داوود نگران کننده است موجب میشود مخاطب در ذهنش نسبت به کارکرد تربیتی و مواجهه نهادها با یک مجرم دچار سوال شود.
دلهره قتلی که پنهان مانده حالا به دلهره خلاصی از زندان رسیده است. سریال وحشی قرار است واقعیتهای تلخ و وحشیانه بسیاری را مطرح کند.