سه‌شنبه، 23 اردیبهشت، 1404

طنز دانشجویی/ سوتی‌های خنده‌دار و خاطرات ماندگار از دانشجویان قدیم و جدید (32)

به گزارش سرویس سرگرمی پایگاه خبری سوفیانیوز، یکی از خاطرات خنده‌ دارم از زمانی است که برای اولین بار تصمیم گرفتم به یک سخنرانی صبح‌گاهی در دانشگاه بروم، اما شب قبل تا دیروقت بیدار بودم و خوابم برد.

صبح زود با عجله لباس پوشیدم و نیمه‌خواب و نیمه‌بیدار به دانشگاه رفتم. وارد کلاس شدم و دیدم همه خیلی جدی به استاد گوش می‌دهند. من هم بدون نگاه به تخته یا دور و برم، پشت یکی از صندلی‌ها نشستم. بعد از مدتی متوجه شدم حرف‌هایی که استاد می‌زند، خیلی آشنا نیستند. به هر حال، سعی کردم چیزی نفهمم و فقط سر تکان بدهم تا همه فکر کنند که کاملاً در جریانم.

وسط‌های صحبت، استاد شروع کرد به توضیح دادن یک سری مسائل پیشرفته که اصلاً نمی‌فهمیدم. یک لحظه متوجه شدم که اصلاً در کلاس درس خودم نیستم! گویا به‌جای اینکه به کلاس «فیزیک» بروم، به کلاس «ادبیات انگلیسی» رفته بودم، و تازه متوجه شدم که دارم وسط درس تحلیل اشعار شکسپیر تظاهر به فهمیدن می‌کنم!

همان موقع که داشتم آرام و بی‌صدا از کلاس بیرون می‌رفتم، یکی از بچه‌های کلاس به‌شوخی گفت: «دوست داری سرِی بعدی نقد شعر رو تو انجام بدی؟» همه خندیدند و از آن به بعد هر وقت همدیگر را می‌دیدیم، به من می‌گفتند «نابغه‌ی اشعار شکسپیر»!


خاطره‌ساز امروز: دانشجوی فیزیک دانشگاه شهید بهشتی

6 ماه پیش

دسته‌بندی‌ها