به گزارش سرویسپایگاه خبری یادگیری زبان خارجی برای بعضیها شبیه به حل یک معمای باستانی است که نه دستورش را میفهمند و نه حتی میدانند از کجا باید شروع کنند. مثلاً وقتی بهشان میگویی جملهای تکرار کنند، انگار ازشان خواستهای فیل هوا کنند! برای این افراد، سادهترین سؤال مثل این است که ازشان بخواهی راه رسیدن به ماه را توضیح بدهند. در بهترین حالت، پاسخی میدهند که هیچ ربطی به سؤال ندارد، اما خودشان کاملاً مطمئناند که درست گفتهاند.
ماجرا وقتی جالبتر میشود که میخواهند جملات پیشرفته بگویند. چیزی که از دهانشان خارج میشود، بیشتر شبیه به شعر نو است که خودش هم نمیداند آغاز و پایانش کجاست. از همه بامزهتر این است که گاهی بهانه میآورند: «من زبان خارجی نمیفهمم چون سریع حرف میزنند!» انگار اگر آرامتر حرف بزنند، ناگهان همه لغات و قواعد به ذهنشان منتقل میشود. در نهایت، برای بعضیها یادگیری زبان بیشتر شبیه به یک کشف عمیق فلسفی است: «چرا باید زبان دیگه یاد بگیرم وقتی زبان خودم رو بلدم؟!»