سه‌شنبه، 10 تیر، 1404

علی و محمدجواد؛ چقدر فرق دارند این دو برادر

صوفیا نصراللهی (منتقد سینما) در روزنامه هم‌میهن نوشت: من چهل‌ساله‌ام. یعنی از سال آخر جنگ، بمباران تهران، پناهگاه، آژیر قرمز و جمع‌شدن در پارکینگ، خاطره‌ی محوی دارم. از پدیده‌ای به نام کمیته که در خیابان‌های آن سال‌ها شبیه گشت ارشاد عمل می‌کرد. من سال ۷۶ را به خاطر دارم که فکر می‌کردیم در مسیر توسعه‌ی سیاسی قرار گرفته‌ایم. آذرماهی را که بعد از سال‌ها تیم ملی فوتبال‌مان با دو گل رفت به جام‌جهانی ۹۸ فرانسه. من سال ۷۸ را به خاطر دارم و اوج دوره‌ی مطبوعات و عکس یک‌ها از خوابگاه‌های دانشجویی دانشگاه تهران و خیابان امیرآباد. من ۸۶ و ۸۸ و ۹۶ را دیده‌ام.

دو سال کرونا را تجربه کردم. تقریباً بعد از همه‌ی این اتفاقات، به‌خصوص آن‌هایی که بعد از دوران نوجوانی رخ داد، شنیده‌ام و خودم هم فکر کرده‌ام که من دیگر آدم قبلی نخواهم شد. زمانی فکر می‌کردیم این یعنی قرار است آدم بهتری بشویم. دَم را غنیمت بشماریم. از زندگی بیشتر لذت ببریم. بعد از ۱۰روز آخر خردادماه ۱۴۰۴ و حمله‌ی رژیم متجاوز اسرائیل، وقتی باز این جمله را می‌شنوم و می‌گویم از آن به این فهم رسیده‌ام که قرار نیست چیزی بهتر شود.

قرار نیست حواسم به لحظه‌ها باشد و قدر خندیدن کنار عزیزانم را بدانم و عطر چای تازه‌دم و از این حرف‌های اینستاگرامی. من دیگر آدم قبل نیستم. ما دیگر آدم‌های قبل نیستیم چون هر بار با هر بحران، فقدان و اندوهی، حتی اگر سر سالم به‌در ببریم، تکه‌ای از جان‌مان کنده شده. ما آدم‌های قبلی نیستیم چون از تلاش برای زنده‌ماندن خسته شده‌ایم و راستش زندگی هم چندان روی خوشی به ما نشان نمی‌دهد که قدرش را بدانیم.

این وسط البته اینکه قدرمان را هم نمی‌دانند، موثر است. گمانم ما نشان دادیم که واقعاً ملت خوبی هستیم. در جنگ و حتی قبل‌تر از آن در بی‌برقی‌ها و هزار مشکل دیگر این مملکت که اگر برپایه‌ی شایسته‌سالاری بود احتمالاً اتفاق نمی‌افتاد، ما همراه بودیم. خانه‌های‌مان را نگهداشتیم. در عوض چیزی که عایدمان شده، این مدت قطعی اینترنت است. دیروز مصوبه‌ی ممنوعیت استفاده از استارلینک. آقایان و خانم‌های مسئول واقعیت این است که برای جلوگیری از جاسوسی و برای حفظ امنیت نمی‌شود درها را به روی خودمان ببندیم.

می‌شویم شبیه آن دخترکانی که بعدترها فیلم «سیب» از رویشان ساخته شد. پدرشان در خانه حبس‌شان کرده بود و همه‌ی عمر بیرون را ندیده بودند. این فوبیای ترس از بیرون رفتن، اصلاً اسم روانشناسانه‌ای دارد که الان یادم نمی‌آید ولی محدودیت اینترنت دقیقاً همان حکم را پیدا می‌کند. شاید باید جور دیگری به مسئله نگاه کنید. اگر تلگرام فیلتر نبود، اینستاگرام که مردم در آن کسب‌وکار می‌کنند فیلتر نبود، اگر مجبور نبودیم بخشی از درآمدمان را صرف فیلترشکن کنیم اتفاقاً راه‌های جاسوسی و هک‌کردن کمتر می‌شد.

شفافیت همیشه امنیت می‌آورد. پنهان‌کاری است که موجب نارضایتی، دسته‌بندی و اتفاقات ناگوار می‌شود. جالب است که مثلاً در میان خود مسئولان هم اظهارنظرها ضد و نقیض است. مثلاً آقای علی لاریجانی گفته که از این به‌بعد باید با مردم مهربان‌تر بود که خب بخشی از این مهربانی کمک به کسب‌وکارهاست و کسب‌وکارها امروز بدون وصل‌شدن به اینترنت جهانی، شبکه‌های اجتماعی، برندینگ و تبلیغات بی‌معنا می‌شوند. از آن طرف، برادرشان گفته کلاً اینترنت را ملی کنیم و تمام بشود برود پی کارش! قطعی اینترنت، بزرگترین نامهربانی با مردم است.

فراهم کردن زمینه برای خلاف. رفتن به سمت شبکه‌هایی مثل ایران‌اینترنشنال که این مردم عاقل و آگاه از طریق همان شبکه‌های اجتماعی که فیلتر کرده بودید به تحریم‌اش رأی دادند، آن‌ها را خیانتکار به ایران دانستند و پشت کشور ایستادند. بیایید یک‌بار واقعاً تصمیم درست را بگیریم، بدون اینکه یک‌سری پیش‌فرض اشتباه قبلی ما را بترساند. اگر دیدید نمی‌توانید بر ترس‌هایتان غلبه کنید، فکر کنید مثل سیزیف مجبور هستید. ما مجبوریم با جهان اطلاعات و فناوری همراه باشیم. زندانی کردن خودمان در خانه از ترس دشمن بیرون، پاسخ درایت و خوبی‌های این مردم، بعد از این روزهای سخت نیست.

جدیدترین تحلیل‌ها و اخبار سیاسی را در خوشه خبر دنبال کنید

10 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها