یکشنبه، 18 خرداد، 1404

پرده برداری از نفوذ اسرائیل در قاره سیاه/ شاخ آفریقا به میدان زورآزمایی، اسرائیل، ترکیه، چین و امارات تبدیل می‌شود؟

به گزارش اقتصادنیوز، >>وبگاه The Cradle با انتشار یادداشتی مدعی شد: آفریقا بار دیگر در حال تقسیم شدن است؛ نه از طریق نقشه‌ها و معاهدات، بلکه از مسیر شبکه‌های نظارتی، پیمان‌های نظامی، و ائتلاف‌های پنهان. در قلب این هجوم تازه اسرائیل قرار دارد که به‌طرزی نظام‌مند در شریان‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی قاره نفوذ کرده است.

پشتِ شعارهایی مانند توسعه و شراکت، کمپین آفریقایی تل‌آویو امتداد همان پروژه استعمارگرایانه‌ای است که با اشغال فلسطین آغاز شد؛ شکستن همبستگی‌های تاریخی با فلسطین، تثبیت جای پا در قاره‌ای سرشار از منابع و به‌کارگیری دولت‌های آفریقایی در خدمت اهداف غربی و اسرائیلی.

بازگشتی محاسبه شده

هرچند روابط اسرائیل با آفریقا تاکنون توجه چندانی برنینگیخته، عملیات «طوفان الاقصی» این روابط را دوباره در کانون توجه قرار داد. این عملیات مقاومت که اتحادهای منطقه‌ای را دگرگون ساخت و همدستی‌های دیرینه را افشا کرد، همچنین بر عمق نفوذ اسرائیل در آفریقا نور افکند.

در همان سال، آفریقای جنوبی شکایتی تاریخی علیه اسرائیل در دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) ثبت کرد و آن را به ارتکاب نسل‌کشی در غزه متهم نمود. این اقدام نه تنها تعهد پرتوریا به آرمان فلسطین را نشان داد، بلکه میراث قاره‌ای مقاومت در برابر استعمار را—که اکنون در برابر گسترش ردپای تل‌آویو بیدار شده—تأیید کرد.

آفریقا برای دهه‌ها چیزی بیش از یک موضوع فرعی برای تل‌آویو بوده است. پشت نقاب کمک‌های کشاورزی و توسعه‌ای در قاره‌ای با ۱.۴ میلیارد نفر جمعیت و بیش از ۳۰ میلیون کیلومتر مربع وسعت، یک کارزار حساب‌شده برای نفوذ سیاسی خارجی و عملیات‌های مخفی نهفته است.

با این حال، آفریقا یکپارچه نیست. تنوع حکومت‌ها، اولویت‌ها و جهت‌گیری‌های خارجی باعث شده تا نفوذ اسرائیل اشکال گوناگونی به خود بگیرد، با هر کشور تطبیق یابد و اغلب نیز تحت تاثیر رقابت‌های قدرت‌های خارجی شتاب گیرد.

پس از فاجعهٔ ۱۹۴۸ (نکبه) که اسرائیل خود را به‌طور یک‌جانبه به‌عنوان بازیگر اعلام کرد، بسیاری از کشورهای آفریقایی هنوز زیر یوغ استعمار بودند. در آن دوران، روابط اسرائیل به چند کشور از جمله اتیوپی و لیبریا محدود می‌شد. اما با دگرگونی‌های گسترده در نظم پسااستعماری، تل‌آویو مسیر خود را بازتنظیم کرد و از طریق ارائهٔ کمک، آموزش و شراکت‌های امنیتی، قدرت خود را بسط داد.

این روند در میانهٔ دهه ۱۹۶۰ به اوج رسید؛ اما پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ و حمایت گستردهٔ پان‌آفریقایی از آرمان عربی، فروپاشید و تعداد کشورهایی که اسرائیل را به رسمیت می‌شناختند به سه کشور محدود شد؛ مالاوی، لسوتو و سوازیلند.

با وجود این فروپاشی دیپلماتیک، اسرائیل هیچ‌گاه به‌طور کامل عقب‌نشینی نکرد. بلکه خود را وفق داد؛ از جمله با ارسال اسلحه به جنبش‌های تجزیه‌طلب در کشورهایی چون سودان جنوبی، ارائه خدمات اطلاعاتی، و نفوذ در ساختارهای نظامی کشورهایی مانند زئیر، آنگولا و اتیوپی.

در دههٔ ۱۹۸۰ و با بهره‌گیری از توافق‌نامه‌های کمپ دیوید و اسلو و نیز از هم‌گسیختگی سیاسی جهان عرب، اسرائیل حضور خود در آفریقا را از نو ساخت. این بار در سکوت، از دل بحران‌ها، بدهی‌ها و خلاهایی دیپلماتیک عبور کرد و خود را نه به‌عنوان یک مطرود، بلکه به‌عنوان یک شریک بازتعریف کرد، آن هم در فضای رقابت‌زده قدرت‌های بین‌المللی.

معماری دیپلماتیک نفوذ

امروزه، تل‌آویو با حدود ۴۴ کشور از ۵۴ کشور آفریقایی روابط کامل دیپلماتیک دارد و در دست‌کم ۱۱ کشور—از جمله نیجریه، کنیا، اتیوپی، غنا، آنگولا و آفریقای جنوبی—سفارتخانه دارد. در دیگر کشورها، سفرا به‌صورت غیرمقیم فعالیت می‌کنند. در حالی که اسرائیل همچنان به‌دنبال عادی‌سازی روابط با کشورهای بیشتر است، ردپای دیپلماتیک آن در آفریقا نشانگر اهمیتی است که برای این قاره قائل است.

رواندا، توگو و سودان جنوبی به آزمایشگاه‌های اصلی برای آزمودن شیوه‌های نفوذ اسرائیل بدل شده‌اند. در آفریقای غربی و مرکزی، تل‌آویو از اتحادهای نظامی و اطلاعاتی با کشورهایی چون نیجریه، کنیا، اتیوپی، مالاوی، زامبیا، آنگولا و ساحل عاج بهره می‌برد. نکته قابل‌توجه دیگر، روند پیوسته عادی‌سازی روابط با کشورهای مسلمان آفریقاست.

در دو دههٔ گذشته، اسرائیل به‌طرزی فعال در نظام امنیتی آفریقا نفوذ کرده است. به بهانهٔ «مقابله با تروریسم»، رژیم‌های جاسوسی و نظارتی از کنیا تا نیجریه برپا کرده است. نهادهایی مانند «ماشاف» که ظاهراً برای توسعه فعالیت می‌کنند، کارکرد دوگانه دارند؛ هم ابزاری برای قدرت نرم هستند و هم چارچوب‌های کنترلی اسرائیلی را در دستگاه‌های دولتی جا می‌اندازند.

مؤسسهٔ جلیل (Galilee Institute) از جمله نهادهایی است که مسئولان آفریقایی را جذب برنامه‌هایی می‌کند که آموزش مدیریت را با الگوهای اطلاعاتی ترکیب می‌کند و شبکه‌هایی نخبگانی تربیت می‌کند که گرایش به جهان‌بینی اسرائیلی دارند. شرکت‌های سایبری اسرائیل، به‌ویژه گروه NSO، نرم‌افزارهای جاسوسی تهاجمی مانند «پگاسوس» را به حکومت‌های سرکوبگر صادر کرده‌اند تا فعالان و مخالفان را ردیابی کنند. پس از عملیات طوفان الاقصی، این فعالیت‌ها شدت گرفته و گزارش‌هایی از مراکز اطلاعاتی اسرائیل در آفریقا منتشر شده که در حال ردیابی جنبش‌های مقاومت و فلسطینیان تبعیدی هستند.

دروازه‌های اقتصادی به‌سوی سلطه راهبردی

فعالیت‌های اقتصادی اسرائیل در آفریقا چیزی فراتر از تجارت است؛ ابزاری برای کنترل راهبردی است. در شرق آفریقا، اسرائیل بر زیرساخت، کشاورزی و بهداشت تسلط یافته؛ در غرب آفریقا، شرکت‌های اسرائیلی در حوزه‌های آبیاری، معدن و لجستیک نفوذ دارند.

این توسعه اقتصادی چندین هدف دارد؛ کاهش انزوای جهانی اسرائیل با خلق مشروعیت از طریق اتحادهای آفریقایی؛ تقویت امنیت از طریق تسهیل مهاجرت یهودیان آفریقایی و رصد گروه‌های مقاومت و در بعد ژئوپولیتیکی، دستیابی به گذرگاه‌های راهبردی دریایی؛ به‌ویژه تنگه باب‌المندب، شاخ آفریقا، و شرق قاره که به دریای سرخ و اقیانوس هند راه دارد.

افزون بر آن، این نفوذ به بهره‌برداری از منابع طبیعی سرشار آفریقا – از جمله الماس، اورانیوم و زمین‌های کشاورزی – کمک می‌کند و هم‌زمان به تضعیف همبستگی تاریخی عربی–آفریقایی، به‌ویژه در منطقه حوضه رود نیل، می‌انجامد. در حالی که تل‌آویو در حال تحکیم جایگاه خود است، با رقابتی شدید مواجه است. شاخ آفریقا همچنان نقطهٔ فشار ژئوپولیتیکی قاره باقی مانده است. این منطقه ورودی به دریای سرخ، شریان حیاتی کشورهای خلیج فارس و گذرگاه ۴۰ درصد از تجارت جهانی نفت است.

روسیه در حال گسترش نفوذ خود از اتیوپی تا سودان است. در اریتره، سرمایه‌گذاری‌های مشترک نظامی و دسترسی به پایگاه‌های دریایی را دنبال می‌کند. در سومالی و سودان جنوبی، از خلأهای سیاسی و منابع بهره می‌برد. حمایت فزایندهٔ مسکو – و حتی ایران – در سودان و اریتره، ریشه در گسست این کشورها با واشنگتن دارد.

چین نیز از طریق تجارت، که در نیمه اول سال ۲۰۲۴ به ۱۶۷.۸ میلیارد دلار رسید و پروژه‌های زیرساختی، از جمله پایگاه دریایی در جیبوتی، حضور خود را تثبیت کرده است. در اتیوپی، پروژه‌هایی مانند سد بزرگ رنسانس را تأمین مالی کرده و دیپلماسی بی‌سروصدای آن، بهره‌برداری از معادن اریتره را با پروژه‌های نفتی در سودان جنوبی ترکیب کرده است.

کشورهای خلیج فارس، به‌ویژه امارات، سرمایه‌گذاری در بنادر و زمین‌های کشاورزی در کشورهایی چون نیجریه و لیبریا را با شعار «امنیت غذایی» پیش می‌برند. پس از توافقات ابراهیم، هماهنگی میان امارات و اسرائیل در شاخ آفریقا افزایش یافته، جایی که هر دو به‌دنبال مهار نفوذ ایران و ترکیه هستند.

ترکیه نیز از طریق پایگاه‌های آموزشی نظامی و توسعه بنادر، حضوری تثبیت‌شده در سومالی دارد و با بهره‌گیری از ابزارهای قدرت نرم مانند کمک‌های بشردوستانه، همبستگی اسلامی و قراردادهای عمرانی، جایگاه خود را در شرق و غرب آفریقا گسترش داده است. ایران نیز گرچه به آرامی، اما پیوسته در حال ساخت پیوندهای امنیتی و اقتصادی از اریتره تا منطقه ساحل است. تماس‌های فزاینده با الجزایر و تونس نیز نشان دهنده چرخشی راهبردی در شمال آفریقا است که در چارچوب برنامهٔ محور مقاومت قابل فهم است.

آفریقای امروز، به صفحه شطرنجی می‌ماند که در آن قدرت‌های خارجی در پی کیش‌ومات یکدیگرند. نفوذ چندلایه اسرائیل – دیپلماتیک، نظامی، اقتصادی – مجزا از سایر رقابت‌ها نیست، بلکه با منافع کشورهای خلیج فارس، غرب، و حتی چین گره خورده است. اما این حضور، علی‌رغم گستردگی‌اش، همچنان شکننده است و بر وابستگی به حکومت‌های سازش‌کار و روند عادی‌سازی تکیه دارد. از سوی دیگر، دولت‌های آفریقایی منفعل نیستند؛ آن‌ها در حال بازتنظیم مواضع خود، موازنه‌سازی میان وفاداری‌های قدیمی و فرصت‌های جدید هستند و آگاهند که در نظمی جهانی که به‌سرعت در حال تغییر است، حاکمیت ملی بزرگ‌ترین سرمایه آن‌هاست.

16 ساعت پیش

دسته‌بندی‌ها