سه‌شنبه، 09 اردیبهشت، 1404

داستان کودکانه چشمه سحرآمیز و خرگوش کنجکاو

قصه چشمه سحر آمیز برای کودکان

تو یه جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می کرد. یه روز خرگوش کوچولو در حال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه سحرآمیز رسید .

خرگوش می خواست از اون آب بخوره که ناگهان یک زنبور خودش رو به اون رسوند و گفت از این چشمه آب ننوش و هرکس از این چشمه آب بنوشه، آروم آروم کوچیک میشه.

خرگوش به حرف زنبور گوش نکرد و از آب چشمه نوشید. همون لحظه آروم آروم کوچیک شد و به اندازه یک مورچه رسید. خیلی ناراحت شد و از زنبور پرسید حالا چیکار باید بکنم. خواهش می کنم دوباره به من کمک بکن تا دوباره مثل قبل بشم.

زنبور گفت : من بهت گفتم از آب این چشمه نخور. اما تو توجهی به من نکردی. خرگوش پرسید حالا باید چکار کنم. زنبور کوچولو گفت: تو باید به کوه جادو بری تا راز چشمه رو کشف کنی ...

بچه های عزیز برای شنیدن بقیه داستان چشمه سحر آمیز؛ قصۀ صوتی چشمه سحر آمیز را تا آخر گوش دهید .

دانلود قصه صوتی چشمه سحر آمیز

1 سال پیش

دسته‌بندی‌ها